میانهروى و اعتدال، مشى و روشى است که به جهت معقول و مطبوع بودن آن، مورد پسند همه عقلاى عالم، با هر دین، مذهب و گرایشى مىباشد. ممکن است بسیارى از افراد عملاً دچار افراط و یا تفریط باشند، اما وقتى در حضور همین افراد هم سخن از اعتدال به میان مىآید، آن را به عنوان امرى پسندیده مورد ستایش قرار مىدهند. بنابراین، به نظر مىرسد که همین پسندیدگى و مطلوبیت عام »اعتدال« است که سبب شده تا این عنوان، بدین گستردگى مورد طمع فرصتطلبان و سوء استفادهگران، به ویژه در عرصه سیاست، قرار گیرد.
قرائت استکبارى از اعتدال
از جمله سوء تعبیرها و سوء استفادههایى که در عالم سیاست از عنوان »اعتدال« مىشود، سوء استفادهاى است که به وسیله غربیان، به ویژه دولتمردان آمریکایى، با ارائه قرائت و تعریفى خاص از میانهروى و اعتدال براى غیرغربیان، به انجام مىرسد.
امروزه تقریباً بر هیچ کس پوشیده نیست که غربىها یدِ طولایى در بهرهگیرى ابزارى و سوء استفاده از عناوین، کلمات و شعارهاى زیبا و حتى مقدسى؛ مانند:
نگاهبانى از حقوق بشر؛
برچیدن همه انواع و اشکال بردهدارى؛
محو کامل نژادپرستى و تبعیض نژادى؛
دفاع از حقوق زنان؛
پاسداشت آزادىهاى مدنى و آزادى بیان؛
تکثرگرایى سیاسى، تحملّ و تسامح در برابر مخالف؛
حمایت از جریان آزاد اطلاعات و جلوگیرى از سانسور؛
برپایى، بسط و گسترش مردمسالارى و کمک به تبدیل حکومتهاى استبدادى به نظامهاى دموکراتیک؛
برقرارى صلح و امنیت جهانى؛
کمک به رشد و توسعه همه جانبه کشورهاى فقیر، به ویژه در قاره سیاه؛
مبارزه با قاچاق انسان، اسلحه و مواد مخدر؛
منع تولید و تکثیر سلاحهاى کشتار جمعى، شیمیایى، میکروبى، اتمى و...؛
مبارزه با جرائم سازمان یافته و تروریسم دولتى و غیردولتى؛
محاکمه و مجازات جنایتکاران جنگى.
و دهها عنوان پرزرق و برق این چنینى دارند، که اشاره به گوشهاى از تزویرها، فریب کارىها و استفادههاى ابزارى، ریاکارانه، تبعیضآمیز، استعمارى و استثمارى آنان و نیز سوء استفادههایى که در چند قرن اخیر، به ویژه در دوره معاصر، از این عناوین و شعارها کردهاند، حتى از زبان و به قلم نویسندگان و اندیشمندانى که خودشان نیز از اهالى مغرب زمین به شمار مىروند، به مثنوى هفتاد من کاغذ، بدل مىگردد.
آنها - با چنان شیوه و پیشینهاى که مورد اشاره قرار گرفت - وقتى به سراغ مقوله اعتدال و افراط در عرصه بین الملل نیز مىآیند، با چنان نگاه و قرائت تأمل برانگیز، منحصر به فرد و متکبرانهاى به آن نظر مىافکنند، که داشتن چنان برداشت، قرائت و نگاهى، تنها از استثمارگران و مستکبران خودبزرگ بین و زیادهخواهى؛ همچون خودشان، انتظار مىرود.
توضیح آنکه، آنان ملاک معتدل بودن یا افراطى بودنِ اشخاص، گروهها و کشورها را در نسبتى مىدانند که آنها با غربیان و قدرتهاى جهانى برقرار مىکنند. بدین معنى که اگر کسى بىچون و چرا در مقابل سلطه و هژمونى(1) غرب، سر تعظیم فرود آورد و بله قربانگوى همیشگى غرب باشد، فردى کاملاً معتدل، متعادل(2) و طبعاً بسیار معقول و منطقى است و اگر کسى این جرأت را به خود بدهد که اندکى با زیادهخواهى و سلطهجویى غرب مخالفت نماید، فردى نامعقول و متعصب(3)، افراطى(4) و تندرو(5) و در صورت تأکید بر دیانت، به اصطلاح مشهور آنها، بنیادگرا(6) مىباشد که هیچ منطقى را به جز منطق زور نمىشناسد.
وى به احتمال زیاد یکى از اعضاء، یا دستِ کم یکى از حامیان گروههاى تروریستى است که وجودش براى جهان و جهانیان مضر مىباشد و باید با حملهاى پیشدستانه، او و دوستانش را مورد تعقیب قرار داد، تا سالها کشور محل استقرارش را اشغال نمود، منابع ثروت آنجا را به یغما برد و مهمتر آنکه مردم بىگناه و غیرنظامى آن منطقه؛ اعم از کودکان، زنان و سالخوردگان را نیز در راستاى زایمانى دردناک! براى تولد »لیبرال دموکراسى« با سلاحهاى فوق مدرن و غیرمتعارف، قتل عام کرد. و تازه به هیچ کس هم نباید اجازه داد که حتى اندکى نسبت به اینکه همه این اقدامات از سر خیرخواهى، با نیت بشر دوستانه و تنها به جهت دفاع از حقوق بشر و اهداى آزادى و مردمسالارى به ملتها صورت مىگیرد، تردید نماید.
اینها خلاصه و نمونهاى گویا از معیار استکبار جهانى و غرب به رهبرى ایالات متحده آمریکا در تشخیص جریانهاى معتدل و تندرو و همچنین چگونگى برخورد با دسته دوم؛ یعنى افراطىها و تندروهاست و همین معیار و روش برخورد که از افراطىترین و بىشرمانهترین جلوههاى قلدرى در تاریخ بشر است، در طى سالیان متمادى به روشنى هر چه تمامتر و در جلوى چشم جهانیان و در منطقه ژئو استراتژیک خاورمیانه به اجرا گذاشته شده است تا همگان بیش از پیش با قرائت آمریکایى از برقرارى »اعتدال«(7) و مبارزه با افراط و تندروى آشنا شوند.
در واقع ما در اینجا با بروز یک مفهوم ظالمانه جدید در عالم سیاست و البته متناسب با نظم و نظام نوینى که آمریکاییان به خیال خام خویش براى جهان طراحى کردهاند(8) مواجه هستیم که مىتوان از آن با عنوان »اعتدال آمریکایى« یاد کرد. تعبیرى که مىتواند به سرعت، اصطلاح »اسلام آمریکایى« را تداعى کند و به ذهن انسان متبادر سازد.
از اسلام آمریکایى تا اعتدال آمریکایى
همانگونه که مىدانید، یکى از تعبیرهایى که پس از انقلاب اسلامى، وارد فرهنگِ سیاسى جمهورى اسلامى ایران و شاید حتى وارد فرهنگ لغات سیاسى جهان شد، تعبیر »اسلام آمریکایى« بود.
این اصطلاح بیانگر قرائتى از اسلام است که مطابق دیدگاههاى لیبرالیستى یا متناسب با امیال و اهداف امپریالیستى و استکبارى تنظیم شده باشد. در حقیقت، اسلام آمریکایى، اسلام کاپیتالیستى و سرمایهسالارى است که محرومان و پابرهنگان در آن محلى از اِعراب ندارند و در آن به عوض مبارزه با پدیده فقر با فقرا بىمهرى مىکنند.
این اسلام، اسلام اشرافیتخواهى، رفاهزدگى، تجملگرایى و شکمپرستى است؛ اسلام مرفهین بىدرد(9)؛ اسلامى که مسلمانانش مىتوانند چهره مسکین و یتیم و اسیر را از همان پشت در، از طریق آیفون تصویرى ببینند و در را برایشان باز نکنند تا آنها هیچگاه فرصت مطرح کردنِ نیازهایشان را نیابند؛ اسلامى که اسرافکاران و تبذیرگران را برادران شیاطین نمىداند؛ اسلامى که در آن با مال به دست آمده از راه دزدى و رشوهخوارى و گرانفروشى و احتکار و رانتخوارى و... هم مىتوان حج - اعم از حجة الاسلام و یا حج مستحبى - به جاى آورد.
اسلام آمریکایى، اسلامى است که تنها در درون مسجد و بر روى سجاده معنا دارد، نه در عرصه زندگى اجتماعى بشر؛ اسلام جدایى دین از سیاست؛ اسلام التقاط؛ اسلامى که در آن بین »شعار« و »عمل« هیچ نسبت و رابطهاى برقرار نیست، مگر بىربطى و دوگانگى؛ اسلامى که اخبار رسانههایش به مصداق آیه شریفه قرآن: »إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا...«(10) تنها پس از تبیّن قابل پذیرش هستند؛ اسلامى که ایمانِ به آن جنبه تاریخى دارد و قرآنش از سطح الهامات شاعرانه فراتر نمىرود؛ اسلامى که مىتوان خود را باورمند به آن نامید و در عین حال علیه خدا راهپیمایى به راه انداخت؛ اسلامى که در آن، فقط سخن از انتظار بشر از دین است، نه تکالیف انسان در برابر خدا.
در چنین اسلامى، هیچ تنافى و تنافرى میان »صلات« و »فحشا و منکر« وجود ندارد؛ اسلامى که متدینان به آن مىتوانند سازمانى با عنوان »همجنسبازان مسلمان«(11) تأسیس نمایند. اسلامى که پیروانش مىتوانند هر صبح و شام صدایشان را به گفتن ذکر »الله اکبر« بلند کنند، اما در همان حال، هر قدرتى، به ویژه ابرقدرتهاى نظامى و اقتصادى در عرصه بین الملل را از خدا بزرگتر و تواناتر بدانند و آنقدر که نسبت به قدرتهاى مادى پرهیزگار باشند، در برابر پروردگار عالم، تقوا نداشته باشند.
اسلامى که در آن یا بزرگداشت یاد و خاطره قیام و نهضت حسینى از اساس مورد انکار و تمسخر قرار مىگیرد و یا از آن طرف، نوعى از عزادارى تبلیغ و مورد جانبدارى و حمایت قرار مىگیرد که هیچ ثمرى ندارد، جز وهن مذهب و شادى دل یزید!؛ این اسلام، اسلام کاریکاتورى و اسلام افراط و تفریط است؛ اسلام دل به خواهى؛ اسلام هوا و هوس؛اسلام »نؤمن ببعض و نکفر ببعض«(12).
اسلامى فاقد عدالت محورى و ظلمستیزى؛ اسلامى که اجازه مىدهد بى هیچ دغدغه، هم شریک دزدباشى و هم رفیق قافله؛ اسلامى که میان خدا و خرما جمع مىکند؛ اسلامى که در آن همزمان هم مىتوان عزادار حسین(ع) بود و هم همدست یزید؛ اسلامى که مسلمانانش مىتوانند با آغوش باز از رئیس جمهور جنگ طلب، جنایتکار و اسلامستیز ایالات متحده استقبال کنند، به سخنانش با تمام وجود، گوش بسپارند، با او جام شراب بنوشند، در عید فطر، با خوشحالى، از او پیام تبریک دریافت نمایند و پس از آن هم با وجدانى آسوده و قلبى آرام! نماز عید را به پا داشته، عمره مستحبى به جاى آورند.
اسلامى که در آن، امر به معروف و نهى از منکر اگر انجام شود فقط نسبت به امور و موارد جزئى، سطحى و کم اهمیت انجام مىشود و تازه در همان موارد هم حتى با رعایت تمامى حدود و شرایطاش باز دخالت در حریم خصوصى افراد است و در نتیجه امرى زشت و ناپسند تلقى مىگردد؛ اسلامى که با جهاد رابطهاى ندارد؛ اسلامى که همانطور که لیبرالها معتقدند، در آن به جاى حق و باطل، نفع و ضرر شخصى، اصالت یافته باشد؛ و... .
و سرانجام آنکه، اسلام آمریکایى، اسلامى است که نه تنها هم غربىها با آن دشمنى و عداوتى ندارند، بلکه حاضرند هزینه تبلیغ و ترویج آن را نیز با جان و دل بپردازند، هم فرنگى مسلکان و متجدد مآبان، بخشهاى زیادى از آن را به شدت مىپسندند و با آب و تاب مورد تعریف و تمجید قرار مىدهند و هم متحجران، عملاً با بسیارى از قسمتهاى آن، مشکل جدى، قابل توجه و آزاردهندهاى! ندارند.
مفهوم و اصطلاح »اسلام آمریکایى« بدان جهت مطرح و مورد تبیین و تأکید قرار گرفت که هشدار و بیدارباشى باشد تا هر پیام و ندایى که به نام اسلام و قرآن برخاست را نمىتوان به عنوان اسلام اصیل و راستین و یا به اصطلاح، به عنوان »اسلام ناب محمدى« تلقى به قبول نمود، بلکه نخست باید با بررسىهاى ژرفکاوانه از تطابق آن پیام با حقیقت اسلام و اسلام حقیقى، اطمینان حاصل کرد، سپس بدان ندا لبیک گفته، پاسخ مثبت داد.
برهمین قیاس و با دغدغهاى نظیر آن مىتوان اعتدال را نیز به »اعتدال اسلامى« و »اعتدال آمریکایى« - و البته اعتدالهاى دیگر - تقسیم نمود.
اعتدال آمریکایى؛ یعنى تسلیم محض و فرمانبردار بىچون و چرا بودن در مقابل منویات و خواستههاى کاخ سفید و یا به بیان روشنتر و صریحتر و البته زنندهتر و گزندهتر باید گفت: آمریکایىها کسى را معتدل و میانهرو و در نتیجه معقول، منطقى و انعطافپذیر! مىخوانند که در مقابلشان کاملاً »رام« باشد تا افسار او را به هر سویى که کشیدند بدون ذرهاى مقاومت به همان سو برود!
نوشتهی: محمدحسین ملک زاده
پى نوشتها:
www.malekzadeh.org ×
.Hegemony .1
.Moderate .2
.Fanatic .3
.Extremist .4
.Radical .5
.Fundamentalist .6
.Modernation .7
.New World Order .8
9. پارهاى از تعابیر به کار رفته در متن، عیناً برگرفته از پیامها و سخنرانىهاى رهبر فقید انقلاب اسلامى ایران است. براى نمونه بنگرید: صحیفه امام، جلد 21، صفحات 8، 9، 30، 69، 74، 81، 121 و... .
10. سوره حجرات، آیه 6.
11. نام سازمانى در کشور ایالات متحده آمریکا با عضویت جمعى از معتقدان به اسلام آمریکایى!
12. سوره نساء، آیه 150.