سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درآمدی بر تربیت اسلامی

محمدصادق حاج‌صمدی: جناب آقای وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران که وظیفه تعیین راهبرد سیاست خارجی جمهوری را برعهده دارید و کارگزاری حفظ عزت ایران اسلامی به شما محول شده و رئیس‌جمهور پیشین شما را بازنشسته کرد و رئیس‌جمهور فعلی شما را زنده؛ به‌عنوان یک شهروند ایرانی از شما به‌دلیل مدیریت مذاکرات هسته‌ای به نفع جمهوری اسلامی نهایت تشکر و تقدیر را دارم؛ در آن غایتی که از زبان قاصر اینجانب بر می‌آید.

از اینکه در طول این یک سال و چند ماه توانستید عمده مواردی را که در دولت پیشین رخ داده بود کأن‌لم‌یکن کنید و به قبل از آن بازگردانید ممنونم! از اینکه توافقنامه ژنو را مشابه تعهدنامه پاریس پیگیری می‌کنید هم! و از اینکه تنش‌های مابین جمهوری اسلامی و دولت‌های زورگو را با مدیریتی معتدل رفع کردید و اجازه دادید لحن غرب با ما به امر و نهی دوران پهلوی و مذاکرات سعدآباد بازگردد و خاطرات سال‌های آخر دولت هشتم را برای‌مان زنده کردید. حس نوستالژی حاصل از دوباره دیدن صحنه‌های پلمب کردن تاسیسات هسته‌ای و سانتریفیوژ‌ها که برای‌مان به خاطرات دوری که دیگر بازنمی‌گردند تبدیل شده بود، چنان دگرگون‌مان کرد که من از توصیف آن عاجزم! اصلا ما از اینکه احتمالا دوباره مجبور باشیم مثل سال‌های 83 و 84 این بار در کوه‌های اراک زنجیره انسانی  تشکیل بدهیم که انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست هیجان‌زده می‌شویم! امروز که می‌بینیم نتیجه نشست تنش‌زای رئیس‌جمهورمان با کامرون تازه از بحران اسکاتلند فارغ شده از تریبون سازمان ملل چه عزتی در میان ملل متحد برای‌مان به بار آورده به خود می‌بالیم! دوران قاجار فرمانده کشتی انگلیسی، پا به خشکی نگذاشته از خلیج‌فارس نامه می‌نوشت به شاه ایران که باید فلان بشود! به این بیابانگردهای تازه به دوران رسیده عربستان هم همانطور نامه می‌نوشت و بعد از روی عرشه نظارت می‌کرد. این را در کتاب تاریخ خوانده بودم اما ندیده بودم که از تریبون سازمان ملل که همه در آن قرار است مساوی باشند دوباره یک کسی به خودش اجازه بدهد به ما که 300 هزار شهید دادیم برای عزتمان باید و نباید بکند! آقای لاریجانی! قدرت انگلیس اضافه نشده! ما یک قدم که چه عرض کنم یک توافقنامه ژنو عقب آمده‌ایم که او به خودش اجازه می‌دهد امر و نهی کند به ما، در حالی‌که دولتی مقروض دارد و حاکمیتی متزلزل. آنقدر صدای ما پایین آمده که صدای ناله این جنازه رو به موت که دست و پایش را دارد از دست می‌دهد هم سر ما فریاد شده! رئیس‌جمهور سگ‌باز آمریکا که هنوز در باتلاق جنگ خودساخته و بحران اقتصادی دست و پا می‌زند صدایش را برای ما بلند می‌کند و با این همه اعتمادسازی هنوز مدیرکل سازمان بین‌المللی انرژی اتمی می‌گوید ما هنوز نمی‌توانیم حتی ماهیت صلح‌طلبانه ایران را در پرونده هسته‌ای‌اش تایید کنیم! نه! اشتباه نکنید! اینها همه صدای قدرت‌های بزرگ است که در چارچوب توافقنامه در مقابل ملت ایران تسلیم شده‌اند!
 به همین دلیل هم هست که تحریم‌ها ادامه پیدا کرده و تشدید شده و اموال ضبط شده بنیاد علوی 800 میلیارد دلار بیشتر از مجموع عایدی از توافق نهایی است! اصلا این سعه‌صدر شما و لبخند ملیحتان را هنگامی که طرف غربی در این یک سال و اندی چنگ و دندانش را نشانمان می‌دهد که می‌بینم جانم آرام می‌شود! چنان از موضع قدرت لبخند می‌زنید و پاسخ تمام توهین‌ها و تهدید‌ها را با لبخند می‌دهید که هر کسی نداند فکر می‌کند جلسه خواستگاری است و قرار است سر مهریه چانه‌زنی شود نه حقوق یک ملت! اصلا من هنوز محو تماشای تنش‌زدایی شما هستم که صدای روس‌ها را هم که به نقض توافقنامه اعتراض کردند قطع کرد. طرف غربی هر چه از دهان ناپاکش می‌تواند نثار ملت ما می‌کند و از این طرف نهایت آنچه می‌شنویم تعریف و تمجید از ادب رئیس‌جمهور آمریکاست و اینکه ملت ایران گذشته را فراموش نمی‌کند و این کار‌ها مانع اعتماد ایران به دولت‌های غربی می‌شود! نخیر آقا! امام آب پاکی را پیش از این روی دست همه ریخته بود که آمریکا لااله‌الالله هم بگوید ما قبول نمی‌کنیم، چرا که می‌خواهد سر ما کلاه بگذارد! آقای ظریف چه چیزی در رفتار شما باعث شده طرف غربی اجازه بدهد به خودش که با چنین لحنی صحبت کند؟! آقای روحانی در آن جلسه چطور تنش‌زدایی کرده بود که بازتابی چنین گستاخانه داشته است؟! آقای ظریف! در مستند انرژی هسته‌ای که به داستان تغییر روند عقب‌نشینی به پیشروی در مذاکرات هسته‌ای در خلال سال‌های 83 تا 85 می‌پردازد، یک آقایی بود که با جک استراو تماس گرفته بود من‌باب اینکه در ایران ما تحت فشاریم و خواسته بود به این بهانه امتیازی از طرف غربی بگیرد که استراو گفته بود قرارداد، قرارداد است و گوشی را قطع کرده بود! این خاطره هم در پاسخ شما به هاله اسفندیاری برای‌مان زنده شد! چرا یکسری فکر می‌کنند با رفتن دوباره راه رفته وجهه‌ای به دست می‌آید و امتیازی به شست؟ «مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا 16 ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار می‌شود، به این عملکرد شما پاسخ دهند؟» در فاصله 6 ماه تمام ذخایر اورانیوم غنی شده 20 درصد اکسید شد و تحریم‌های ایران تشدید و اموال ایران در بنیاد علوی ضبط، حالا آمریکا دسترسی به فیلم‌های ضبط شده تمام تاسیسات هسته‌ای را نیز طبق متن قرارداد دارد. وقتی در 6 ماه این همه اتفاق می‌افتد در 16 ماه... یعنی اگر «با وجود تلاش‌های شما برای تعامل این تلاش‌ها بی‌نتیجه ماند» مردم باید منتظر باشند تا در انتخابات از حقوقشان دفاع کنند؟! شما نباید باشید که راه‌حل دیگری را بیابید تا منافع جمهوری اسلامی محقق شود؟! سیاست خارجی یک کشور پیمانکاری است که اگر مردم از یک پیمانکاری راضی نبودند کس دیگری را بیاورند؟! یا اینکه خودتان هم اذعان می‌کنید راه‌حل پرونده هسته‌ای اعتمادسازی و عقب‌نشینی به شیوه یک توافقنامه ژنو ما و یک قدم آنها نیست؟! آقای ظریف! این طرف غربی نیست که باید حساب کار انتخابات پارلمانی ایران را بکند! برای آنها شما و ما تفاوتی نمی‌کند! شما و ما خوشتان بیاید یا نیاید در کنار هم هستیم! از پنجره‌های کاخ‌سفید و نورگیر‌های الیزه همه ما در کنار هم دیده می‌شویم و دشمنی ذاتی‌شان شامل شما هم می‌شود!‌ آمریکا نه‌تنها بین ما و شما که بین وهابی، سنی و شیعه هم تمییز قائل نمی‌شود! بخواهید یا نه برای آنها ما و شما، سلفی‌های سوریه، حنبلی‌های سودان و شیعیان یمن یکی هستیم و برگ‌های درخت اسلام که هر روز باید زرد‌تر شود و بیشتر بریزد. مهم نیست چه رنگ برگی بر درخت بماند؛ قرار است این درخت برگی نداشته باشد. آقای ظریف نگاه‌تان به درون باشد!  از آن طرف تحلیلگران آمریکایی دم از پایان عصر آمریکا می‌زنند و آمریکا برای حمله به گروهک داعش حتی نیازمند ائتلاف با دیگران است اما یکسری هنوز فکر می‌کنند باید با کدخدا کنار بیاییم آن‌هم به هر قیمتی! خدا رحمت کند امام را که فرمود اینها که خواب آمریکا را می‌بینند، خدا بیدارشان کند!




      

ماجرای سفر و مذاکرات 10 روزه نیویورک، ظرفیت فکری ملت ما را بالا برد و از این جهت باید از رئیس جمهور و وزیر امور خارجه تشکر کرد که ولو با خطر کردن بر سر آبروی خود و نزدیک شدن به خطوط قرمز، ظریف‌ترین تست‌ها را نسبت به اراده غرب موجب شدند. از این جهت نیویورک و اتفاقات آن به مثابه یک لابراتوار برای ملت و دولت ایران بود. اینکه رئیس‌جمهور محترم -به خطا- حاضر به ملاقات با بی‌سروپایی چون دیوید کامرون شود و او چند ساعت بعد دوباره خباثت انگلیسی خود را در مجمع عمومی سازمان ملل بیرون بریزد، تجربه پرهزینه و در عین حال ارزشمندی است که می‌توانست اتفاق نیفتد اما اکنون که این هزینه را پرداخته‌ایم، دست‌کم نباید از درس‌ها و عبرت‌های آن بی‌بهره بمانیم. این دیدار دقیق‌ترین شبیه‌سازی دیدار با باراک اوباما بود که آقای روحانی را مدام به آن وسوسه می‌کردند.

«کامرون بدل از اوباما» واقعیتی بود که طیف خاص از نشریات وطنی خو‌ش‌گمان به غرب درباره آن پیشاپیش نوشته و افزوده بودند این دیدار با چراغ سبز و هماهنگی آمریکا صورت می‌گیرد. در حالی که این مطبوعات تیترهای اول خود را برای کامرون چراغان کرده و نوشته بودند «بهار رابطه تهران- لندن... طلسم بزرگ شکست... پاره‌ای از تاریخ ساخته شد... دیدار تاریخی در نیویورک... تحول تاریخی در دیپلماسی... رئیس جمهور ایران و نخست‌وزیر انگلیس پس از 35 سال دست یکدیگر را فشردند و... پایان 35 سال رابطه سرد»، سگ زنجیری آمریکا با بی‌چشم‌ورویی و عدم رعایت آداب آشتی‌کنان(!) زبان به اهانت گشود. به نحوی که آقای روحانی این بار برخلاف سال گذشته فرصت نکرد مصاحبه کند و مثلاً بگوید من آقای کامرون را مؤدب یافتم؛ هر چند که اوباما نیز سال گذشته یکی دو روز بعد از مکالمه تلفنی با آقای روحانی و شنیدن آن عبارت معروف که «من آقای اوباما را مؤدب و با هوش یافتم» با گستاخی تمام گفت همه گزینه‌ها از جمله گزینه نظامی درباره ایران روی میز است. اوباما پس از آن نیز چند بار با صدای بلند گفت «ساختار اصلی تحریم‌ها سر جای خود باقی می‌ماند»، «ما به ایران اعتماد نمی‌کنیم بلکه ایران باید اعتماد ما را جلب کند» و «آمریکا با اسرائیل درباره عقب راندن برنامه هسته ایران کاملاً هماهنگ است».

اتفاق دیگری هم در نیویورک رخ داد. هفتمین دور از مذاکرات هسته‌ای یک سال اخیر به مدت 10 روز در نیویورک برگزار شد اما هنگامی که همه منتظر نشست وزرای خارجه بودند، اعلام شد به خاطر عدم پیشرفت مذاکرات، نشست وزیران خارجه لغو شده است. دو بار ملاقات آقای ظریف با کری -در حضور شخص ثالث یعنی خانم اشتون- نتوانست گره از مذاکرات بگشاید. رئیس‌جمهور محترم در آخرین روز اقامت خود ضمن دو اظهارنظر از این بن‌بست راز‌گشایی کرد و بی‌دلیل نبود روزنامه نیویورک تایمز که به دموکرات‌ها نزدیک است، همان روز شنبه نوشت «روحیه و لحن رئیس جمهور ایران در اجلاس امسال سازمان ملل کاملاً متفاوت از روحیه و لحن امیدبخش وی در سال گذشته بود. لحن او عاری از خوش‌بینی و اطمینان خاطری بود که وی سال پیش در روزهای آغازین ریاست جمهوری خود از همین تریبون ابراز کرد. روحانی سال گذشته از لزوم پیشرفت مذاکرات و رسیدن به توافق، بر پا شدن عصر جدید از پیشرفت در تعامل با غرب و لغو تحریم‌ها سخن می‌گفت اما این بار در کنفرانس مطبوعاتی با لحنی ناامیدکننده از عدم پیشرفت در مذاکرات هسته‌ای اظهار نارضایتی کرد». ما در مذاکرات محرمانه نبوده‌ایم اما می‌توان حدس زد در مذاکرات چه گذشته که روحانی در کنفرانس مطبوعاتی گفت «ایران تعدیل‌های ممکن را انجام داده و اکنون این طرف مقابل است که باید نسبت به خواسته‌های خود تجدید نظر کند». او همچنین در پاسخ خبرنگار سی‌ان‌ان که از انعطاف و نرمش می‌پرسید، اعلام کرد «انعطاف مرز دارد، وقتی به مرز برسیم، شاید انعطاف دیگر به معنای انعطاف نباشد بلکه به معنای زیرپا گذاشتن حقوق مردم تلقی شود. ایران تا جایی که لازم بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده اما در عین حال اگر احساس کند طرف مقابل به دنبال زیاده‌خواهی است یا توافق را سخت و بر سر راه آن مشکل ایجاد می‌کند، گزینه‌های متنوعی در اختیار خواهد داشت.»

حق با روحانی است. مذاکراتی را که وزیر خارجه با هدایت وی آغاز کرد به توافقی در ژنو منجر شد که دیوید آلبرایت درباره آن گفت «تعهدات ایران از جمله در زمینه تعلیق غنی‌سازی 20 درصد و عدم نصب سانتریفیوژ جدید، خیلی‌ها را حیرت زده کرده است» و خاویر سولانا اضافه کرد «ایران به شکلی باورنکردنی در ژنو سخاوتمندانه رفتار کرد، از جمله امروز دیگر غنی‌سازی بیش از 5 درصد در ایران وجود ندارد این دستاورد بزرگی است». حتی چند هفته قبل از توافق ژنو ایران بدون دریافت امتیاز متقابل برخی تعلیق‌ها را شروع کرده و توسعه برخی فعالیت‌ها از جمله در زمینه سانتریفیوژهای پیشرفته را متوقف کرده بود اما نتیجه چه بود؟ جان‌کری بلافاصله پس از اعلام توافق ژنو گفت «ما هیچ صحبتی درباره برچیده شدن ساختار تحریم‌ها نکردیم و این مسیر را به سوی برچیدن کامل برنامه هسته‌ای ایران ادامه می‌دهیم. ما غنی‌سازی ایران را به رسمیت نشناخته‌ایم» و سامانتا پاور نماینده آمریکا در سازمان ملل همان ایام اعلام کرد «ما برای تعامل با ایران وارد مذاکره نشده‌ایم بلکه تلاش می‌کنیم برنامه هسته‌ای ایران را مهار کنیم».

یک سال پیش برخی سیاسیون- از آقایان هاشمی و روحانی تا وزیر خارجه فعلی و اسبق و...- این تصور را داشتند که مذاکره و توافق با آمریکا شدنی است و این، دولت یا تیم مذاکره کننده قبلی بوده‌اند که نتوانسته‌اند پرونده هسته‌ای را به سرانجام برسانند. آنها البته فراموش کرده بودند که قبل از آقای جلیلی، آقای لاریجانی و قبل از آقای لاریجانی، خود آقای روحانی در مذاکرات حضور داشته و انواع روش‌ها و ادبیات را به کار بسته‌اند اما این طرف آمریکایی است که بنای ناسازگاری و زیاده‌خواهی گذاشته است. آقای هاشمی در بحبوحه بحث‌های سال گذشته به فایننشال تایمز گفته بود «مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمی‌شکست و بدون آمریکا هم نمی‌شد مذاکرات پیش برود که در دولت یازدهم این کار انجام شد. فکر می‌کنم با این محاسبات عقلانی و سیاسی که مخصوصاً دولت اوباما نشان داده، توافق دایم دور از انتظار نیست. اوباما دنبال توافق است». او قبل از سفر هیئت ایرانی به نیویورک نیز گفت «اگر منطق داریم نباید از مذاکره بترسیم». آنچه این وسط مغفول ماند، ماهیت تغییر ناپذیر شیطان بزرگ و معارضه مبنایی آن با منطق است. مشکل اصلی همین است که آمریکا حرف حساب سرش نمی‌شود و از موضع استکبار، بی‌صداقتی و بدعهدی و طلبکاری رفتار می‌کند.

فراموش نباید کرد اگر مذاکره برای مذاکره اولویت داشته و شکستن تابوی مذاکره با شیاطین بزرگ و کوچک عالم واجد کمترین ارزش باشد، در این صورت بسیاری از منادیان نرمش و مذاکره حتی به گردپای مرحوم عرفات هم نمی‌رسند. یاسر عرفات آن قدر در پایتخت‌های عربی و آمریکایی و اروپایی با سودای موهوم آشتی و صلح مذاکره کرد که اکنون فقط از تصاویر این مذاکرات می‌توان چند جلد کتاب قطور چاپ کرد. اما آیا در ازای صدها مذاکره از این دست یک متر از خاک فلسطین اشغالی باز پس داده شد و ذره‌ای تهدید از سر فلسطینیان برداشته شد؟ آخرین نطق محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در مجمع عمومی سازمان ملل به غایت عبرت‌آموز است. آنجا که می‌گوید «روند صلح و مذاکرات اسلو که از 2 دهه قبل آغاز شد، مرده است. بازگشت به گردباد مذاکرات بی‌نتیجه‌ای که از پاسخ دادن به اصلی‌ترین نیازها نیز عاجزند، امکانپذیر نیست». خدا کند هیچ وقت یاسر عرفات و محمود عباس، سیمای چند ماه و چند سال بعد برخی سیاسیون ما نباشند. البته که باید میان آنها و برخی مطبوعات مأموریت‌دار برای وارونه‌نمایی واقعیت‌ها تفاوت گذاشت؛ اما این هم واقعیتی است که ابراز نیاز و ذوق‌زدگی برخی از همین سیاسیون، دولت محترم و وزارت خارجه را در برابر آمریکا و غرب، به حریف کتف بسته و فاقد قدرت مانور تبدیل کرد. این طیف با فهم غلط دست دولت را گرفتند، مشت او را گشودند، به طرف آمریکا دراز کردند و با صدای بلند گفتند «باید تابوی مذاکره را شکست، بدون مذاکره و رابطه با ابرقدرتی مثل آمریکا نمی‌توان سر کرد و کاری از پیش برد». پاسخ شیطان بزرگ و شیطانک انگلیسی دنباله‌روی آن جز توهین و تحقیر چه می‌توانست باشد؟!

تب تند نیویورک زود به عرق نشست. هیجان چند روزه به سرعت فروکش کرد تا آنجا که دیروز یکی از همان مطبوعات زرد ذوق‌زده به جای «فتح‌الفتوح نیویورک»، «خداحافظ نیویورک فانتزی» را تیتر کرده است؛ خداحافظ نیویورک خیالی! آنها البته چنان که در یک سال اخیر نشان داده‌اند دست از عملیات فریب، سرگرم‌سازی، و بزک سیمای سیاست غدار آمریکا نمی‌کشند. اگر طیف بی‌خبر این رسانه‌ها را استثنا کنیم، طیف شناخته شده جریان مذکور به انسان معتادی می‌مانند که اعتیاد تنها هویت آنهاست و به خاطر آن حاضرند حتی ناموس و خانواده و فرش زیرپای آنان را بفروشند و برای چند ساعتی خماری خود را به نشئگی برگزار کنند.

بالا رفتن ظرفیت فکری ملت ایران و آشکارتر شدن هویت جریان معتاد به بزک غرب، بزرگ‌ترین دستاورد تکاپوی پرفراز و نشیب یک سال اخیر و به ویژه سفر نیویورک است. 11 ماه پیش مقتدای حکیم و دلسوز انقلاب با نگاهی ژرف، افق امروز را این گونه دیدند و تصویر کردند: «ما به اذن‌الله ضرری نمی‌کنیم... یک تجربه در اختیار ملت ایران است. این تجربه ظرفیت فکری ملت ما را بالا خواهد برد؛ مثل تجربه‌ای که در سال 82 و 83 در زمینه تعلیق غنی‌سازی انجام گرفت ... خب ما 2 سال عقب افتادیم لکن به نفع ما تمام شد. چرا؟ چون فهمیدیم که با تعلیق غنی‌سازی امید همکاری از طرف شرکای غربی مطلقاً وجود ندارد. اگر ما آن تعلیق اختیاری را - که البته به نحوی تحمیل شده بود، لکن ما قبول کردیم، مسئولین مان قبول کردند- آن روز قبول نکرده بودیم، ممکن بود کسانی بگویند خب یک ذره شما عقب‌نشینی می‌کردید، همه مشکلات حل می‌شد... از مذاکراتی هم که امروز در جریان است ما ضرری نخواهیم کرد. البته بنده همچنان که گفتم خوش‌بین نیستم... لکن تجربه‌ای است و پشتوانه تجربی ملت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد اما لازم است ملت بیدار باشد. ما از مسئولین خودمان که دارند در جبهه دیپلماسی فعالیت می‌کنند کار می‌کنند قرص و محکم حمایت می‌کنیم اما ملت باید بیدار باشند، بداند چه اتفاقی دارد می‌افتد، بعضی از تبلیغاتچی‌های مواجب‌بگیر دشمن و برخی از تبلیغاتچی‌های بی‌مزد و مواجب از روی ساده‌لوحی نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند... ]مذاکرات[ یک تجربه‌ای است... اما اگر نتیجه نگرفتند معنایش این باشد که برای حل مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد. این توصیه قبلی خودمان را باز هم تکرار می‌کنیم؛ به دشمنی که لبخند می‌زند، اعتماد نکنید».

جلوی ضرر خوش‌گمانی به دشمن بد ذات و بدعهد را از هر جا که بگیریم، سود کرده‌ایم. دولت محترم که با گارد باز و دست کاملاً رو - با خوش‌گمانی نامنطبق با واقعیات- به استقبال اعتمادسازی یکطرفه با غرب رفت، ناچار است برای تعدیل این روند گارد و ادبیات خود را تغییر داده و به نقطه توازن برساند. آمریکا و غرب به اعتبار مواضع نسنجیده سال گذشته برخی سیاسیون و مطبوعات سیاسی زرد، به این توهم غلط رسیدند که دولت محترم هیچ خط قرمزی ندارد و حاضر است به خاطر توافق از تمام خط قرمزها کوتاه بیاید. این توهم را باید زدود و برای این کار هیچ کس از رئیس جمهور و وزیر امور خارجه سزاوارتر نیست، در غیر این صورت هزینه بزرگ را خود دولت پرداخت خواهد کرد.

 

محمد ایمانی

 

منبع: روزنامه کیهان

 




      

برای بعضی ها نامش، آقای خامنه ای است، بعضی دیگر، مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای، معظم له یا رهبر انقلاب خطابش می کنند. برای برخی دیگر آقا سید علی آقای خامنه ای، حضرت آقا یا امام خامنه ای است کسانی هم هستند در آن سوی مرزها که سیدنا القائد صدایش می کنند. برای من اما … بگذریم!

این روزها که از فتنه ی شومِ شام تا کوچه پس کوچه های خون آلود منامه و کویته و بغداد بوی خون و جنون می آید، این روزها که آرواره ی ماهواره های وهابی و مافیای رسانه ایِ بیت تکفیر و نفاق، دندان شبهه های شیطانی شان را در تن یقین بعضی از برادران مسلمانمان فرو می کنند

امام خامنه ای

امام خامنه ای

این روزها که گزینه های روی میز 1+5 گرگ، دورنمای میراث احمدی روشن ها را در سایه ی تاریکی فرو برده، این روزها که تیتر تکراری خبرهای هر روز دنیا خونین شدن سنگفرش های فلان نقطه ی دنیا از خون شیعیان جهان است، این روزها که حراج حجاب مانکن های متحرک در خیابان های شهرهایمان، مادران شهدا را شکنجه می دهد. این روزها که … این روزها که هجوم گله ی کفتارهای شیطان، محاصره مان می کند

10455834_651844628242897_2850414971497880368_n

دلمان خوش می شود به دیدن چهره ی “مردی” که نائب حضرت عشق است. مردی که کافیست فقط بگوید “غلطی از اسرائیل سر بزند تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان می‌کنیم” تا خواب را از چشم ژنرال های اسراییلی بگیرد. مردی که تجلی سلیمانی اقتدارش، سردمداران معبد سلیمان را آشفته کرده است. مردی که در این بیست و چند سال رهبری، کشتی انقلاب را به مدد خداوند، خمینی وار ناخدایی کرده است تا آنجا که دشمنانش صریح گفته اند ” خامنه ای، خلف صالح خمینی است”. مردی که در روزهای آشفته ی غیبت، آرام دل جغرافیای شیعه است. مردی که … بگذریم!برای بعضی ها نامش مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای یا امام خامنه ای است. من اما در روزگاری که نامردها، پشت میز ریاست جهان نشسته اند، او را با یک کلمه خطاب می کنم : مــــــَــــــرد…

 




      

وقتی رسانه‌ای ملی و متعلق به همه ملت باشد، طبیعی است که باید حرف ملت را بزند و البته باید پذیرفت که خادمان ملت از ملت جدا نیستند. اصلا همه مردم که نمی‌توانند مدام در رسانه باشند پس باید این فرصت در اختیار نمایندگان و منتخبان ملت باشد تا آنها به نمایندگی از مردم، حرف‌هایشان را بزنند و از کارهایشان به مردم بگویند، مشکلاتشان را صمیمانه با مردم مطرح کنند و کارنامه عملکردشان را پیش روی مردم باز کنند. اگر چنین شد و مردم از نقش‌آفرینی منتخبانشان در رسانه مطلع شدند می‌توان گفت که آن رسانه به وظیفه ملی خود عمل کرده است و البته بجز این وظیفه ملی، رسانه باید مشکلات، دغدغه‌ها و نابسامانی‌های مردم و جامعه را هم منعکس کند.

با انجام این 2 تکلیف، دیگر هیچ کس نمی‌تواند به این رسانه خدشه‌ای وارد کند و خرده‌ای بگیرد.

انتظار مسئولان- به خصوص قوه مجریه به دلیل آنکه مسئول بخش مهمی از امور جاری کشور است- از رسانه ملی برای انعکاس اخبار فعالیت‌هایشان، انتظار نابجایی نیست و نمی‌توان آن را به تقاضای اضافی و یا درخواست سهم ویژه از ساعت‌های پخش تعبیر و تفسیر کرد. چرا که قرار است در برنامه‌های مورد تقاضای مسئولان، فعالیت‌ها و خدمات ارائه کرد نه زندگی شخصی افراد. اما این انتظار منطقی و معقول، مثل خیلی کارهای دیگر، هم معنا و مفهومی خاص دارد و هم آدابی:

1- نخستین معنایی که از انتظار مسئولان برای حضور در رسانه ملی به ذهن متبادر می‌شود، قبول تاثیرگذاری آن است یعنی آن مقام مسئول قبول کرده که رسانه ملی، برد زیادی دارد و بهترین محل برای معرفی کارنامه‌اش به مردم است و اگر چنین نبود و چنین کارکرد مهمی برای آن متصور نبود، چه دلیلی برای اصرار و تاکید بر حضور در رسانه وجود دارد؟!

2- اگر این کارکرد پذیرفته شود- که ظاهرا پذیرفته شده است - دیگر نمی‌توان نسبت به همان رسانه، رویکرد کم‌اهمیتی و حتی تخریبی داشت. یعنی نمی‌توان همزمان گلایه کرد که ما، در رسانه ملی جایی نداریم و هم گفت که مردم به رسانه ملی اهمیتی نمی‌دهند و اخبار را از جاهای دیگر دریافت می‌کنند! اگر رسانه اهمیت ندارد چرا اصرار به حضور دارید و اگر اهمیت دارد، چرا تخریب!؟ یا مثلا نمی‌توان ماه‌ها در همه برنامه‌های صدا و سیما، مردم را به انصراف از دریافت یارانه‌ها تشویق و دعوت کرد، حتی دیالوگ سریال‌های نوروزی را هم برای این امر تغییر داد و بعد وقتی حدود 96 درصد مردم به سیاست‌های غلط اقتصادی «نه» گفتند، بگوییم کارکرد صدا و سیما مخرب بود و باعث شد که مردم به درخواست دولت پشت کنند!

3- به غیر از معنای خاص که ذکر شد، تقاضا برای حضور در رسانه ملی آدابی هم دارد. یعنی باید مطلبی که برای مردم جاذبه دارد از آنتن تلویزیون پخش شود. یک هنرپیشه، یک مجری یا یک خواننده اگر هنری برای عرضه نداشته باشد، خیلی زود به دلیل عدم پذیرش مردمی از آنتن حذف خواهد شد و مسئولان آن شبکه برای از دست ندادن مخاطبانشان، آن فرد را کنار می‌گذارند. حتی اگر او اسپانسر مالی شبکه یا برنامه‌ای خاص باشد.

4- بهترین راه برای ماندن یک شخص در صدر برنامه‌های شبکه، هنرآفرینی اوست. اگر هر که هر نقشی داشته باشد را درست ایفا کند، مردم خواستار دیدن تصویر و شنیدن صدای او می‌شوند و کسی نمی‌تواند او را سانسور کند. «هنرمندی» شرط اول حضور در رسانه است یک مقام مسئول اگر کارنامه موفقی نداشته باشد، نمی‌تواند انتظار اختصاص آنتن رسانه ملی را مطرح کند، این انتظار دیگر انتظار منطقی نیست و مردم آن را به حق نمی‌دانند. هنر او، کارنامه موفق اوست. بنابراین اگر در کارنامه یک ساله یک مدیر، چیز مهم و قابل توجهی نباشد، هنری برای نمایش باقی نمی‌ماند و اگر نمایشی ارائه شود، کسالت‌بار و خسته‌کننده است و مردم انتخاب دیگری خواهند کرد.

همان‌طور که در یک فیلم یا سریال نمی‌توان پذیرفت هنرپیشه‌ای فقط با گفتن اینکه من هنرپیشه‌ام، محبوبیتی کسب کند، در عرصه خدمت و خدمتگزاری هم وضع جز این نیست.

یک راه ساده هم برای سنجش این امر وجود دارد. اگر به واقع هنری در کار است و کار کارستانی انجام شده طبیعتا حامیان و علاقه‌مندان به آن هنرمند، نخستین مروجان آن خواهند بود. اما چرا خبری نیست؟!

روزنامه‌های زنجیره‌ای حامی دولت، اکنون که در هفته دولتیم و زمان تکریم کارستان‌های احتمالی است، کدام دستاورد عظیم و کدام کار مهم را خبر اول خود کردند؟ آیا آنها هم به دولت پشت کرده‌اند!؟ آیا دولت، در روزنامه‌هایی که توسط نزدیک‌ترین یارانش منتشر می‌شود هم دچار محدودیت و سانسور است یا اینکه نه! آنها هم حرفی برای گفتن ندارند؟ واقعا وقتی خبری نیست و روزنامه‌های حامی دولت هم برای پنهان داشتن این موضوع، هر روز حاشیه‌ای جدید و مضمونی تازه کوک می‌کنند، چه اصراری به این حرف‌هاست؟

وقتی مردم می‌بینند پخش برنامه‌ای که قرار نیست هیچ پرسش جدی مطرح شود و مجری نقشی جز تماشاچی ندارد، به تاخیر می‌افتد تا مجری دلخواه و مطلوب جانشین مجری سابق شود و بعد باز هم گله از عدم همکاری رسانه ملی را می‌شنوند، حس می‌کنند که شاید حرفی نیست وگرنه که تریبون آماده است!

5- یک ویژگی مهم دیگر یک برنامه برای پخش در آنتن ملی، حقیقی بودن آن است. از بعضی برنامه‌های تخیلی و کارتونی که بگذریم، این یک شرط و اصل مهم است و باید رعایت شود و اگر خلاف آن به مخاطب تحمیل شود، دلزدگی و قهر با رسانه، فرجام محتوم این کار است.

مثلا اگر در یک برنامه اقتصادی، یک مقام مسئول مدام به مردم بگوید که همه چیز ارزان است، تورم از 45درصد به15 درصد رسیده، مشکلات اقتصادی و معیشتی کاهش یافته، برای اشتغال گام‌های مهمی برداشته شده، گذشته سیاه و تاریک بود و امروز همه چیز گل و بلبل است و... مخاطب شک می‌کند که آیا رسانه با او شوخی می‌کند!؟ و آیا کسی که این سخنان را به زبان می‌آورد، در جامعه زندگی نمی‌کند و خبر ندارد که دولت از سال قبل تا به حال همه خدمات خود مثل آب، برق، گاز و حمل و نقل و...را حداقل 20 درصد گرانتر از آنچه بوده کرده است؟! پس چطور می‌گوید تورم 15 درصد شده است!؟ یعنی همه چیز حداقل 20 درصد گران شده ولی باز هم تورم به 15 درصد رسیده است!؟

وقتی مخاطب با این سخنان غیرصادقانه مواجه ‌شود، اعتماد او به رسانه کم می‌شود و فکر می‌کند که با یک برنامه فرمایشی و تحمیلی مواجه است. هرچه اصرار به پخش این برنامه‌ها بیشتر شود، دلزدگی مخاطب افزون‌ خواهد شد.

6- راه دیگر برای ارائه یک برنامه موفق در رسانه‌، رقابت است. همان چیزی که در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌ها می‌بینیم. همیشه بازیگران کهنه‌کار در حال رقابت با هنرپیشه‌های جوانتر هستند، هر یک هنر و حرف خودش را می‌زند و در این میان، این مردم هستند که بهترین را انتخاب می‌کنند. اما شرط انتخاب، مقایسه‌ است. نمی‌توان یک‌طرفه حرف زد و از انتخاب شدن خوشحال شد! آیا می‌توان پذیرفت که یک رسانه‌ موفق در طول یک سال 4000 ساعت آنتن پخش را در اختیار مدیران ارشد و میانی دولت قرار داده و آنها در جاده‌ای یک‌طرفه هرچه خواسته‌اند گفته‌اند و کسی هم نبوده که یک سوال جدی و چالشی بپرسد و بعد ادعا کنیم که این عملکرد رسانه‌ مثبت بوده است!؟ و حتی بعد گله کنیم که چرا رسانه‌، فرصت کمی در اختیار ما می‌گذارد!؟ 4000 ساعت یعنی 166 شبانه‌روز!

آیا این فرصت- و حتی یک دهم آن - در اختیار صداهای پرسشگر قرار گرفته است!؟ اگر می‌توان تصور کرد که صدا و سیما همه فیلم‌ها و سریال‌هایش را به یک کارگردان بسپارد و به رقیبی اجازه تولید و حتی نقد برنامه‌های او را ندهد و با این حال موفق در جذب مخاطب است، در این موضوع هم باید همان راه را در پیش گرفت. اما می‌دانیم که رسانه‌، از بیم از دست دادن مخاطب، پس از پخش یک سریال که نهایتا 20 قسمت بوده، چندین نفر را به عنوان منتقد گرد هم می‌آورد تا در مقابل چشم‌های مردم، ضعف و قوت برنامه را بیان کنند. آیا این فرصت در اختیار غیردولتی‌ها هم بوده؟ وقتی رئیس سازمان صدا و سیما صراحتا درباره نقد توافق‌نامه ژنو می‌گوید «باشد برای فرصتی دیگر»! یا وقتی نماینده مجلس می‌گوید: «از صدا و سیما نظر کارشناسان مخالف برنامه‌های دولتی به گوش نمی‌رسد» و... اگر آنها هم نمی‌گفتند، مردم که می‌بینند! به کدام برنامه اجازه داده شد تا درباره مسائل فرهنگی دولت موضعی بگیرد؟ بحثی کارشناسانه و رودررو داشته باشد؟ توافق‌نامه ژنو چطور؟ وضع اشتغال و مسکن چه؟

البته مسئولان صدا و سیما هم متأسفانه و برخلاف آنچه دولت ادعا می‌کند ترجیح داده‌اند که در همان جاده یکطرفه حرکت کنند که این خود حدیث دیگری است و درخور نقد جدّی.

حسین شمسیان




      

" سی دی دروغی" ، "سی دی تخریبی" و امثالهم عبارت هایی بود که چند روز اخیر روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب در انتشار آن به عنوان تیتر اول خود گوی سبقت را از یکدیگر می گرفتند.

در این گزارش سعی می شود تا به برخی از علل هجمه روزنامه ها و رسانه های زنجیره ای اصلاحات به مستند "من روحانی هستم" به صورت اختصار اشاره شود.

الف) آغازگر مستند، ماجرای "مک‌فارلین" است؛ همان مشاور عالی امنیت ملی رئیس جمهور وقت آمریکا که 4 خرداد سال 65 در رأس یک هیئت دیپلماتیک آمریکایی و با پاسپورت جعلی ایرلندی، سوار بر هواپیماطی اروپایی که خدمه‌ای ایرلندی داشت، وارد تهران شد.

ماجرا از آنجا شروع شد که در سال 1364(1985م) گروهی از مقامات بلند پایه شورای امنیت ملی آمریکا نظیر رابرت مک فارلین با همکاری سازمان سیا به سرپرستی ویلیام کیسی اجرای سیاست نزدیکی سری به ایران را آغاز کردند. زمینه شکل گیری تمایل به نزدیکی مخفی و مذاکرات پنهانی در مقامات آمریکایی برای توافق با عناصر ایرانی از طریق مبادله قطعات نظامی به ایران در مقابل آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، متعاقب بروز بحران ناشی از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و ظهور پدیده گروگان گیری غربی ها و ناتوانی آمریکا در حل این مشکل بود.

مک‌فارلین به‌همراه خود کیکی با نماد «کلید» و انجیلی را که توسط «ریگان» رئیس جمهور وقت آمریکا امضا شده بود، به‌عنوان هدیه آورده بود و هواپیمای وی نیز حامل سلاح‌هایی بود که گویا مورد نیاز آن روزهای جمهوری اسلامی ایران بود. (کتاب مک‌فارلین با چشم باز)

مستند "من روحانی هستم" روایت می‌کند که «رابرت مک‌فارلین» پس از ورود به ایران ابتدا خواستار دیدار با ریاست جمهوری وقت می‌شود تا پیام رئیس جمهور آمریکا را تسلیم وی کند اما رئیس جمهور ایران ملاقات را نمی‌پذیرد. مک‌فارلین سپس درخواست می‌کند که با نخست‌وزیر و یا رئیس مجلس ایران دیدار کند. اما در همین حین، این اکبر هاشمی رفسنجانی است که وارد ماجرا می‌شود و به حسن روحانی مأموریت می‌دهد که در کنترل سلاح‌های موجود در هواپیمای فرودآمده در فرودگاه قلعه‌مرغی و نیز اداره مسائل سیاسی و مذاکرات با هیئت آمریکایی فعالیت خود را آغاز کند.

اما با وجود اینکه رسانه های اصلاح طلب تمایل زیادی به تکذیب حضور حسن روحانی در جریان واقعه "مک فارلین" دارند، بخشی از کتاب خاطرات سال 65 هاشمی رفسنجانی با نام "اوج دفاع" و در قسمت مربوط به روز چهارم خرداد اشاره کرده است که: "آقای محسن کنگرلو اطلاع دادند که هواپیمای حامل قطعات گران‌قیمت آمریکایی که با پاسپورت ایرلندی آمدند و به‌نام ایرلندی هستند در فضای تهران است. به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کند. کمی در جلسه ماندم و به‌خاطر مسائل جنگ به دفترم آمدم (4 خرداد 65) و "قرار شد مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدی‌نژاد مخفی نگه داریم و مذاکرات محدود به مسأله گروگان‌های آمریکایی در لبنان و ... باشد (5 خرداد 65)" تایید شده است! این اسناد نشان دهنده آن است که حسن روحانی در هتل آزادی با هیات آمریکایی ملاقات و مذاکره داشته است.

ب) مطلب دیگری که اصلاح طلبان را به شدت براشفته است بخشی است که نشان دهنده اختلاف عقیده بین اصلاح طلبان با شخص رییس جمهور است. بخشی از مستند که به ماجرای گروه 99 مربوط می شود گروهی که مرداد سال 64 در خصوص انتخاب شخص نخست وزیر شکل گرفت یعنی زمانی که حضرت آیت الله خامنه ای رییس جمهور وقت کشور با انتخاب دوباره میرحسین موسوی موافقت می فرمایند. (روزنامه مردم سالاری؛ 31 فروردین 1388)

پس از پایان دوره نخست دولت آیت الله خامنه ای در سال 1364 اختلاف دیدگاه های عمیقی که میان رییس جمهور و نخست وزیر در دوران دولت سوم خصوصا در زمینه مسائل اقتصادی بوجود آمده بود،شرایط را به گونه ای رقم زده بود که همگان این انتظار را داشتند که با انتخاب شدن دوباره آیت الله خامنه ای، میرحسین موسوی باید با پست نخست وزیری وداع کند.

با معرفی موسوی بعنوان گزینه احراز پست نخست وزیری به مجلس،برخی از نمایندگان بر این تصمیم بودند که رای منفی به ادامه نخست وزیری وی دهند که در نهایت مجلس شورای اسلامی از مجموع 261 رأی، با 162 رأی موافق و 99 رأی مخالف میرحسین موسوی را به نخست وزیری مجدد برگزید تا گروهی تحت عنوان "99 نفر" در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ثبت شود.

مخالفتی که طی 30 سال گذشته اصلاح طلبان را آزرده نساخته، ولی حال که اسم حسن روحانی رییس جمهور کشورمان به عنوان یکی از فعالین مخالفت با انتصاب موسوی به عنوان نخست وزیر مطرح شده، آنها را نگران کرده است، واکنشی که به نظر می رسد ناشی از نگرانی تخریب سناریوی "اصلاح طلب سازی دولت یازدهم" باشد و به تصویر کشیده شدن مخالفت روحانی با ادامه فعالیت موسوی تمام برنامه های آنها را در بین افکار عمومی قشر نزدیک به اصلاح طلبان نقشه بر آب کرد و نشان می دهد که رییس دولت یازدهم علی رغم میل باطنی اصلاح طلبان از عملکرد میرحسین موسوی راضی نبوده است و همین امر باعث شده که اصلاح طلبان ابراز نگرانی کرده و بعضا رسانه های آنها در مصاحبه های مطبوعاتی خواستار رفع حصر فتنه گران از رییس جمهور شدند

ج)مطلب دیگری که باعث هجمه های رسانه های زنجیره ای البته از نوع هجمه های حاشیه ای و سیاه لشکری به مستند "من روحانی هستم" شده ، ناراحتی حضرت امام (ره) از برخورد عجولانه روحانی با رییس سازمان صدا و سیما بود که باعث عزل وی از سمت رئیس شورای نظارتی صدا و سیما از سوی ایشان شد.

روحانی در همان اولین دوره مجلس شورای اسلامی، رئیس شورای نظارت بر صدا و سیما هم می‌شود. محمد هاشمی رفسنجانی نیز رئیس سازمان صدا و سیماست. اختلافات متعدد میان روحانی و هاشمی موجب می‌شود که محمد هاشمی رفسنجانی به‌دست حسن روحانی از ریاست صدا و سیما کنار گذاشته شود؛ موضوعی که موجبات آزردگی امام را فراهم می‌آورد. امام مخالف دخالت شورای نظارت بر صدا و سیما در کار این سازمان هستند لذا از طریق فرزند خویش به رئیس مجلس یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی پیغام می‌دهند که حسن روحانی از شورای نظارت بر صدا و سیما کناره‌گیری کند. روحانی ناراحت می‌شود و درخواست می‌دهد با امام ملاقات کند اما امام جواب "نه" می‌دهند. (خاطرات هاشمی رفسنجانی؛ 29 تیر 1362)

د) چهارمین مطلبی که در این مستند اشاره شده به جلسه عقلای مجلس بر می گردد که با واکنش امام خمینی (ره) تعطیل شد، گروهی که در سال 64 و در روزهای جنگ ایران و عراق به سرپرستی هاشمی رفسنجانی و روحانی برخلاف نظر امام راحل به دنبال صلح با صدام بودند.صدامی که به گفته امام راحل یک جانی بیشتر نبود. (خاطرات هاشمی؛ 10 خرداد 1365)

ه)دستور مستقیم روحانی برای مداخله بسیج در حوادث 18 تیر 78 و پست خواندن افراد برانداز نظام و تعریف و تمجید وی از سپاه مطلب دیگری است که در این مستند پرداخته شده و تفاوت دیدگاه روحانی با سردمداران اصلاحات را در جریان حوادث 18 تیر مشخص می سازد.(مرتضی نبوی در برنامه شناسنامه)

اما ماجرای فتنه 78 از آنجا آغاز می شود که با برنامه‌ریزی قبلی و در پوشش اعتراضات دانشجویی تهاجم علیه نظام کلید می‌خورد و آشوب و اغتشاش بخش‌هایی از مرکز تهران را دربر می‌گیرد. این واقعه چند روزی تهران را درگیر خود می سازد و نهایتا با مقاومت نیروز انتظامی و بسیج مردمی، و حضور حماسی مردم در راهپیمایی 23 تیر واقعه ختم می شود که از قضا حسین روحانی هم در جمع مردم حاضر می شود و با سخنانی قرا آشوب های گروهک های ضد نظام و ایادی آنها را محکوم می کند.


مرتضی نبوی در بخش دیگری از سخنان خود برنامه شناسنامه در اینباره می گوید: روحانی آن‌زمان در فرانسه به سر می‌برد. وی به‌محض بازگشت به ایران و مطلع شدن از اوضاع، با مسئولیت خود به بسیج دستور می‌دهد که وارد میدان مبارزه با فتنه 78 شود، و اینجاست که آتش فتنه 78 خاموشی می‌گیرد.

این شواهد تاریخی که از نقش موثر رئیس جمهوری یازدهم در خنثی سازی توطئه های برنامه ریزی شده برای نظام اسلامی خبر می دهد، به نظر می رسد که باری دیگر طیف تند رو جریان اصلاح طلب را مورد رنجش جدی قرار داده است، آنان که برای فتنه های 78 و 88 احترام بالایی قائلند و از بی اثر شدن آن ها و آشکار شدن ایستادگی مقامات عالی کشور در آن وقایع نگرانند.

و) دیدارهای محرمانه ظریف و خاتمی با البرادعی در اسفند سال 81 که به وضوح نشان می دهد که مسئولین ایرانی با تعلیق کامل غنی سازی موافقت کردند آخرین مطلبی هست که اصلاحطلبان را وادار به هجمه علیه این مستند کرده است به گونه ای که محمد رضا عارف هم امروز در سخنانی در خصوص سی دی «من روحانی هستم» گفت: در این سی دی دروغ هایی است که آقای لاریجانی در این باره خوب موضع گیری کرد و من موضع او را تایید می‌کنم.

اما تمام مستندات موجود در این گزارش نشان دهنده آن است که تمام مطالب پرداخته شده دراین مستند صحیح و واقع بینانه بوده که طی سالیان گذشته مطرح شده و امروز مورد بازخوانی قرار گرفته است، حال باید دید که منتقدان امروز این مستند بعد از گذشته 4 ماه از ساخت آن با وارد کردن هجمه های خود به دنبال چه اهدافی هستند و چه جریانی در پشت پرده به دنبال تخریب کردن مستند "من روحانی هستم" است؟!

رسانه های زنجیره ای اصلاحات هم که سردمداری تخریب این مستند را به دلیل منافع خود برعهده دارند، در حالی سعی می کنند تا مطالب مطرح شده را از زبان دیگران تکذیب و تخریب کنند که تا به امروز نتوانستند جوابی در خصوص اسناد موجود که به کتاب خاطرات هاشمی باز می گردد ارائه کنند.

البته مسئولان دولت در چند ماهی که از آغاز به کار دولت یازدهم میگذرد، نشان داده اند که آنچنان هم ادعا می کنند پذیرای انتقادات رسانه ها نیستند. چنانکه در رابطه با همین مستند فارغ از صحت این انتقادات عجیب و غریب، لغو پخش مستند در بسیاری از دانشگاه هایی که درخواست اکران داده شده بود، یادآور برخورد تند دولت سازندگی و حتی اصلاحات با رسانه های منتقد و غیر همسو است. عدم اکرانی که با فشارهای فراوانی بر عوامل سازنده‌ی این مستند همراه شده تا جلوی پخش آن را بگیرند و از تکرار این نوع رفتار جلوگیری کنند.

لذا به نظر می رسد دولتی که دیروز با شعار آزادی وارد کارزار سیاسی شد، امروز با اقدامات تندی مانند شکایت از رسانه‌های منتقد و ایجاد پروپاگاندای رسانه ای سعی در بسته شدن دهان منتقدان و ساکت کردن مخالفان خود را دارد تا جایی که حتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اقدامی عجیب و غیر منتظره در مصاحبه ای خواهان برخورد قضائی با سازندگان مستند "من روحانی هستم" می شود و تنها 24 ساعت بعد مصاحبه می کند و می گوید که اصلا مستند را ندیده است.

 

منبع: خبرگزاری نسیم




      

افسران - پایین کشیدن کرکره هسته ای




      

 

صدای روسیه در گزارشی ویژه از طرح‌های آینده آمریکا تسلط بر جمعیت کره زمین خبر داد.

رادیو دولتی صدای روسیه روز یکشنبه 13آوریل 2014 (24فروردین) در مقاله‌ای با عنوان “روی تاریک آمریکا: عقیم‌سازی با هدف کاهش جمعیت کره زمین” به قلم “میلنا زمیلجانیچ” (Milena Zmiljanitsch) خبر از طرح‌های یک‌جانبه‌گرایانه ایالات متحده آمریکا داد که به واسطه آن قصد دارد تمرکز جمعیتی کشورهای جهان را با توجه به مصالح ملی خود تنظیم کند.

*** پیشینه

امروزه اهمیت استراتژیک موضوع “جمعیت” و کاهش یا افزایش آن بیش از گذشته مدّنظر هژمونی‌های جهانی قرار داشته و جایگاه بسیار مهمی در عرصه برنامه‌ریزی‌های کلان داخلی و بین‌المللی پیدا کرده است.

برنامه‌ریزی‌های اجتماعی- جمعیتی که در دهه‌های آخر قرن پیش از سوی آمریکا به کشورهای ضعیف‌تر و توسعه‌نیافته دیکته می‌شد، نشان می‌دهد نئومحافظه‌کاران دستگاه سیاسی آمریکا و طراحان پروژه “نظم نوین جهانی” همواره پشت درهای بسته به دنبال به دست گرفتن کمیت و کیفیت جمعیت کره زمین بوده‌اند: “طبق منافع آمریکا، کدام کشور باید چه تعداد جمعیت داشته باشد؟!”

این طرح‌ها هم در خارج از مرزهای آمریکا که غالباً پیگیر کاهش جمعیت ملل در حال توسعه بوده‌اند، پیاده می‌شده و هم در داخل آمریکا که کاهش اقلیت‌های نژادی (سرخپوستان و سیاه‌پوستان) را شامل می‌شود.

*** چشم‌انداز بلندمدت آمریکا برای طرح عقیم‌سازی در کشورها

 

در سال 1974پیمانی موسوم به “توافقنامه 200” (NSSM 200) منعقد شد که طراح آن “هنری کیسینجر” بود. وی در آن زمان مشاور امنیت ملی آمریکا بود. این پیمان تا سال 1989محرمانه ماند و موضوع آن عبارت بود از بررسی رشد جمعیت در جهان و آثار آن بر امنیت ایالات متحده و منافع خارجی آمریکا.

“کیسینجر” در این طرح، اقداماتی برای کاهش چشمگیر جمعیت پیشنهاد کرده و نوشته بود:

«اکنون جهان غرب، به واردات- صادرات مواد معدنی از کشورهای در حال توسعه وابسته است. اگر رشد جمعیت این کشورها بخواهد مانع توسعه اقتصادی ما و پیشرفت‌های اجتماعی بشود، این بی‌ثباتی به این معنی است که تولیدات آتی و ذخایر معدنی این کشورها نیز با رکود مواجه خواهند شد.»

مبتکر این طرح معتقد است برای شتاب بخشیدن به روند ثبات اقتصادی آمریکا، 13کشور در حال توسعه و ثروتمند را باید انتخاب و به آن‌ها توجه کرد: هندوستان، بنگلادش، پاکستان، ‌نیجریه، مکزیک، اندونزی، برزیل، فیلیپین، تایلند، مصر، ترکیه، اتیوپی و کلمبیا.

 “توافقنامه 200” پیشنهاد می‌کند که آمریکا برای آنکه بتواند بر سرمایه‌های زیرزمینی این کشورها تسلط یابد، باید جمعیت آن‌ها را به طرز آشکاری کاهش دهد.

اعتراضات خردی نیز در حاشیه عقیم‌سازی اجباری صورت می‌گرفت اما این جریانات معکوس به سرعت محو می‌شد. مثلاً در هند عده زیادی از زوج‌ها پس از قرار گرفتن در معرض عملیات پزشکی عقیم‌سازی، درصدد بازگشت به امکان باروری قبلی بوده با در معرض بیماری‌های عدیده‌ای قرار گرفته بودند.

آفریقا

عجیب‌ترین طرح جمعیتیNSSM 200که سیاست‌هایی برای جمعیت جهان تبیین می‌کرد، کمک‌های بین‌المللی غذایی و دارویی به کشورهای فقیر منوط به اجرای برنامه‌های کنترل جمعیتی در کشورهای آفریقایی بود. ایجاد جنگ‌های داخلی و قبیله‌ای در آفریقا و تامین تسلیحات این جنگ‌ها و بخش‌های دیگر برنامه “کیسینجر” بود.

بدین ترتیب در عرض چند دهه بیش از 20میلیون آفریقایی در اثر جنگ‌های داخلی، بیماری و گرسنگی جان باختند. در سال 2004سازمان جهانی حقوق بشر از دولت بوش خواست NSSM200را ملغی کند که این درخواست رد شد.

برزیل

این نقشه محرمانه “کیسینجر” اندک اندک به اجرا درآمد. دهه 1980و 1990در آمریکای لاتین، عقیم‌سازی زنان و مردان، به عنوان عمومی‌ترین روش جلوگیری از بارداری رواج یافت.

در آغاز دهه 1990وزیر سلامت برزیل دستور داد مطالعه بر روی عقیم‌سازی زنان برزیلی را آغاز کنند. پژوهش‌های به عمل آمده نشان می‌دهد حدود 44%از کل زنان برزیلی بین 14تا 55سال به طور منظم تحت این عمل پزشکی قرار گرفته‌اند.

جالب آنکه پروسه عقیم‌سازی زنان برزیلی توسط سازمان‌ها و مراکزی انجام می‌شد که تعداد بسیار کمی از آن‌ها برزیلی بودند و همگی تحت نظارت “نمایندگی ایالات متحده برای توسعه بین‌المللی” (USAID) فعالیت داشتند: فدراسیون جهانی طرح‌های خانواده (IPPF)، بنیاد پیش‌رو (Pathfinder Foundation)، انجمن جراحی داوطلبانه عقیم‌سازی، کانون بین‌المللی حمایت از سلامت خانواده.

دولت برزیل که در تمام این مدت حامی این طرح بود و با انگیزه “مبارزه با فقر” آنرا اجرا می‌کرد، در سال 1989طرح عقیم‌سازی زنان را غیرضروری عنوان کرد؛ البته این تصمیم دیرهنگام بی‌فایده بود و طی همین سال‌ها بیش از 90%زنان برزیلی که ریشه‌های آفریقایی داشتند، برای همیشه نابارور شدند.

پرو

بر اساس اعلام کمیسیون دولتی حقوق بشر در کشور پرو، بین سال‌های 1995الی 2000میلادی موج عقیم‌سازی باز هم به بهانه غلبه بر فقر و فلاکت مردم پرو به راه افتاد.

تنها در عرض پنج سال، بیش از 300هزار زن و 24هزار مرد عقیم شدند. در حاشیه این طرح نیز از طریق بروشور، پوستر و پیام‌های رسانه‌ای تبلیغات فراوانی صورت گرفت. زنان و مردان با امید به وعده “خوشبختی و رفاه بیشتر” یکی پس از دیگری، خود را در معرض ناباروری‌های داوطلبانه قرار می‌دادند.

سیاست عقیم‌سازی‌های جمعی، سبب بروز بحران جمعیتی در برخی مناطق پرو شد که در نهایت منجر به عقبگرد اقتصادی این کشور شد. طبق تحقیقات انجام شده توسط حقوقدانان، در دهه 1990میلادی صدها زن و مرد از طبقات پایین اجتماعی، بر خلاف میل خویش به طرح عقیم‌سازی تن دادند.

مجموع هزینه‌های کمپانی عقیم‌سازی در پرو از سوی آمریکا (USAID) تأمین می‌شد.

فیلیپین

در سال 1995شبکه خبری بی‌بی‌سی در برنامه مستندی با عنوان “آزمایشگاه انسانی” به این موضوع پرداخت و فاش کرد که در فیلیپین واکسن ‌های ضدّ کزاز آلوده‌ای استفاده شده که زنان این کشور را برای همیشه نابارور کرده است.

روآندا

در سال 2011بزرگترین پروژه چندوجهی، با هدف عقیم‌سازی 700هزار مرد در کشور روآندا به اجرا درآمد. این پروژه نیز به مدت سه سال تعریف شد و پشتیبانی مالی آن باز هم تماماً به عهده آمریکا (USAID) بود.

“استفن موشر” (Stephen Mosher) رئیس مؤسسه تحقیقات جمعیتی آمریکا بر این باور بود که هرچند فلسفه حضور و شرکت در این طرح، داوطلبانه است اما در مقیاس بزرگ، عملاً به اجبار منتهی می‌شود، اما این مسئله مهمی نیست. چون تأثیراتی که عقیم‌سازی بر زندگی خانوادگی و بر پیشرفت اقتصاد روآندا می‌گذارد، قابل توجه است و به طورکلی عقیم‌سازی، بهترین روشی است که می‌توان از طریق آن جلوی پیشرفت بیماری ایدز را گرفت.

این موضع‌گیری غیرمسئولانه در حالی است که طبق قوانین ایالات متحده آمریکا، دریافت هرگونه هزینه برای سقط جنین اجباری و یا عقیم‌سازی ممنوع است.

*** نتیجه‌گیری

این تنها گوشه‌ای از چند کشور بود که با چیرگی آمریکا، میزان کنترل جمعیت و آمارهای زاد و ولد مدیریت می‌شوند. آمریکا و هم‌پیمانانش همواره تلاش دارند به جهانیان بقبولانند که عامل اصلی معضلات و مشکلات امروز جهان افزایش جمعیّت جهان سومی‌هاست. از همین رو تبلیغ کاهش زاد و ولد در راستای سیاست‌های جمعیت‌زدایانه آمریکا از موارد آشکاری است که کشورهای درحال توسعه با آن مواجهند.

صدای روسیه در پایان مقاله‌اش می‌نویسد:

«قوانین بین‌المللی حاکیست عقیم‌سازی اجباری، جنایتی علیه بشریت است، ولی می‌بینیم که همچنان به صورت سیستماتیک و چندجانبه در حال انجام است و صلاحیت دیوان کیفری بین‌المللی را زیر سؤال می‌برد.»

 




      

کاریکاتور: آخرین قفل تدبیر و امید




      

این روزها که برخی از دخترکان جامعه اسلامی خودمان را اینگونه بازیچه شهوت رانی مدل سازان و الگوسازان شیطانی و ضد خدا می بینیم، هزاران بار مرگمان را از خدا می خواهیم، که چرا نمی توانیم از روند این سقوط از جایگاه انسانی به چاه حیوانیت، آنها را حفظ کنیم

و چقدر زجر آور است حلول شیطان را در جامعه دیدن و قدرت به تغییر آن نداشتن

اما در تمامی این قضیه بدترین چیزی که عذابمان می دهد، همان آینده نگر نبودن و برنامه نداشتن ماست در دنیایی که هر لحظه برای مبارزه با انسانیتِ انسان یک برگ برنده جدید رو می کند و ما هنوز عادت کرده ایم وقتی کار از کار گذشت و سهراب در خاک شد، آنگاه به فکر نوشدارو بیفتیم و این عین ضعف است

هجوم غرب در جبهه فرهنگی آنقدر به روز و قدرتمند است که ما همیشه به این نتیجه رسیده ایم که بایستیم و منتظر شلیک توپ به سمت خویش باشیم و بعد به فکر بیفتیم که چطور باید جلویش را بگیریم،‌ در حالی که فرهنگ اسلامی همیشه فرهنگ هجوم به فرهنگ شیطانی بوده است و هیچ گاه ما را مدافع در این زمینه نخواسته است.

درست بر عکس جنگ سخت که می گوید هیچ گاه شروع کننده نباش، اینجا همیشه اسلام است که هجوم می کند، این در سیره رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز به وضوح قابل اکتشاف است.

نمی دانم تا کی منتظر هستیم که غرب یک نطفه‌ی فکری نجس دیگر در تفکر جوانان ما بکارد و آن وقت ما به انفعال بیفتیم که حالا با این معضل چه کنیم؟ این روزها که ساپورت پوشان غیر از اینکه به فکر به روز بودن باشند به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند، ‌این خنده مستانه اهریمن شیطانی غرب است که چشم ما را به اشک نشانده است

اما کار ما به چه می ماند؟

ما دختران و پسرانمان را با نظام آموزشی که در اصل بسیار شبیه به آموزش در غرب است، رشد می دهیم و آنها را به جامعه ای می فرستیم که برای آنها و برای زندگی در آن، زیر ساختِ فکریِ اسلامی به بچه هایمان نداده ایم، ‌می شود این که هست و آنها شکار تفکرات و اخلاقیاتی می‌شوند که هیچ گاه برای مبارزه با آن آماده نشده اند

نمی دانم چرا در مدارس ابتدایی ما به دختران درس حیاء و عفت و تعقل گرایی در عفاف؛ و به پسرانمان درس غیرت و شعور و تفکر در حیا نمی‌دهیم چرا نهج البلاغه و احادیث در مقاطع بالاتر ورودی ندارد، چرا دانشگاه نمی شود دوره ای که تمام کننده همه مبناهای فکری برای جوانان ما باشد

خیلی ها این تفکر را مسخره می کنند،‌ اما اسلام وقتی در فکر و رفتار نوجوان و جوان ما رسوخ می کند،‌ که به قول رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در کودکی و نوجوانی مانند نقشی که بر سنگ حک می شود،‌ در قلب و ذهن آنها نقش بسته باشد

اما غرب

آنها را خوب شناخته ایم، آنها امروزه که ساپورت ها را به تن دخترکان ما می بینند و به جدا شدن آنها از فرهنگ ناب اسلامی می خندند، هیچ گاه به این قانع نیستند،‌ آنها مد و لباس بعدی را برای تن عزیزان ما که کم کم از دستمان می روند و به دامن شیطان می افتند، می دوزند و آماده موقعیتی خوب می کنند

و ما هنوز فکر می کنیم باید وقتی بچه های سرگردانمان به دام آنها افتادند، به فکر نجاتشان باشیم کاری شبیه معجزه.

آهای

صدای من به گوش کدام پدر، کدام مادر، ‌کدام مسئول، کدام مدیر، کدام فعال فرهنگی، ‌کدام مسلمان می رسد؟؟؟

به خدا غرب در ساپورت ها نمانده است،‌ غرب برای بچه های 5-6ساله ما هم لباسِ اندازه دوخته است

به خدا اگر مبنای اسلامی را از مقاطع حتی قبل از ابتدایی شروع نکنیم، بچه هایمان را برای روزهای سخت جوانی و احساسی شدن آماده نکنیم، حتی ‌اگر تمام قدرت خود را بگذاریم، نمی توانیم یکی از آنها را در جوانی از شر غرب شیطانی حفظ کنیم

چرا برای جنگ با شیطان سربازان خود را از کودکی آماده نکنیم؟؟؟

از امروز شروع کنیم، البته بچه های سرگردانمان که شکار غرب می شوند نیز نباید فراموش شوند

 




      

 در پدیده‌ی هستی اساساً تقسیم ارزش‌ها نه براساس جنسیت بلکه براساس جایگاه انسانی است؛ و استعداد، عقلانیت و احساس مسؤولیت خصوصیتی انسانی است و نه جنسی؛ و برای رشد و توسعه‌ی اجتماعی می‌بایست تمام نیروهای انسانی به کار گرفته شود تا بهره‌مندی کافی نایل گردد.  

جنبش مردان هرگز بدون حضور گسترده‌ی زنان پیشرفتی نداشته است. زنان بسیاری در تاریخ اسلام در ایجاد نهضت‌های سیاسی، اجتماعی و علمی درخشیدند و بدین‌سان در ترویج اسلام نقش بسیار مهمی ایفا نمودند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دخت پیامبر اسلام که در دامان وی رشد یافت و تربیت شد، و خود الگوی یک انسان کامل است، در بعد اجتماعی و فرهنگی نقش سازنده‌ای ایفا نمود.

از سمیه اولین بانوی شهید اسلام تا بنت‌الهدی صدر، از حضور زنان در صدر اسلام تا حضورشان در انقلاب اسلامی ایران همه و همه حاکی از نقش زنان در آفرینش حوادث دلیرانه و نهضت‌های انقلابی در جهت نشر و ترویج دین اسلام است.

به جاست در ابتدا یادآور شویم که بی شک یکی از مهم‏ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی برای زن ایرانی در عصر نوین ،تعیین روز میلاد زهره عصمت به عنوان روز زن توسط امام خمینی قدس ‏سرّه بود. این اقدام نه فقط به معنای طرح یک مناسبت و بزرگداشت یک شخصیت بزرگ تاریخی بلکه به معنای ترسیم جهت‏‌گیری حرکت زن ایرانی به سوی «زن برگزیده»، تدوین الگوی برنامه‏ ریزی اجتماعی با محوریت شخصیت فاطمه علیهاالسلام واعلام برتری «الگوی فاطمی» بر الگوهای رایج توسعه زنان در سراسر جهان است.

ترسیم «الگوی زن مسلمان» بر اساس توجه به سه بعد، فردی، خانوادگی و اجتماعی شخصیت فاطمه و تدوین برنامه عمل ملی بر اساس الگوی فاطمی است که می‏‌تواند خط پایانی بر تحقیر تاریخی شخصیت زن و آغازی بر شکوفایی تاریخی زن مسلمان باشد. او که در بعد فردی شخصیت خود عبودیت و معنویت، حیا وعفاف، زهد و تقوا، صبر و گذشت، حکمت و معرفت و توجه به رضایت خداوند رادرهم آمیخته بود، او که در بُعدخانوادگی، مادری دلسوز و انسان‏‌ساز و همسری همراه و همراز بود که خانه را محور سازندگی ساخت و شأن خانگی زن را به گونه‌‏ای مباهات‏‌آمیز ارتقا داد می‏‌توانست اهمیت خانواده را در ایجاد تحولات تاریخی ترسیم نماید و از خانه مسیری به جامعه و تاریخ بگشاید؛ و او که در بعد اجتماعی توانست حضوری همیشگی در تاریخ تحولات اجتماعی بشر داشته باشد، و زخم ناشی از تحقیر جنس زن را التیام بخشد. مگر شخصیتی تحقیرشده و روحیه‌‏ای لگدمال شده می‏‌تواند یک تنه در برابر جبهه باطل سر برافرازد؟ شخصیتی این چنین جامع را به حق می‏‌توان بزرگ‏ترین نشانه خداوند و «الگوی جامع زن مسلمان» نامید و او را مقیاس پیشرفت یاعقب‏‌گرد زنان یک جامعه دانست.

طرح الگوی فاطمی:

طرح الگوی فاطمی در حقیقت اقدامی اساسی و سازماندهی‌شده در جهت تبیین الگوی فاطمی و مبنا قرار دادن آن دربرنامه‌‏ریزی کلان اجتماعی و تبدیل ابعاد وجودی ایشان به شاخصه‏‌های توسعه اجتماعی و انسانی است که توسط امام خمینی احیا شد و البته لازم است برای توسعه آن در سطح سایر جوامع اسلامی و حتی غیر اسلامی مورد مُداقّه اندیشمندان و فرهیختگان و نظریه پردازان قرار گیرد تا بتوان از این طرح برای حضور متعارف و معقول زنان در سازندگی و اصلاحات اجتماعی بهره برد.

امام خامنه ای در این خصوص می فرماید: " برای تلاش فرهنگی و حقوقی در راه رسیدن زن به نقطه مطلوب، از لحاظ اجتماعی و از لحاظ فردی دو گونه هدف می شود تصویر کرد:

"یک هدف این است که ما برای رسیدن زن به کمال وجودی تلاش و مبارزه کنیم و بنویسیم و بگوییم: یعنی زن در جامعه، اولا به حق انسانی و حقیقی خود برسد، ثانیا استعدادهای او شکوفا بشود و رشد حقیقی و انسانی پیدا کند و در نهایت به تکامل انسانی که بتواند به پیشرفت بشریت و جامعه خود کمک کند و در محدوده توانایی های خود، دنیا را به بهشت برین و زیبایی مبدل کند. اما نوعی هدف دیگر اینست که ما از گفتن و تلاش و احیانا مبارزه بخواهیم حالت تخاصم و جدایی و رقابت خصمانه میان دو جنس زن و مرد به وجود بیاوریم و دنیایی بر اساس رقابت بسازیم چنانچه گویی مردان در یک طرف و زنان در طرف دیگر قرار دارند و بر سر دستاوردی با هم نزاع می کنند و زن می‌خواهد در این قسمت بر مرد غالب و فایق شود. هدف اول اسلامی است ، اما هدف دوم کوته‌بینانه ؛ و در تلاش های غربی رد پای هدف دوم را بیشتر مشاهده می‌کنیم."

... ادامه دارد.



 

 

 

 




      
<      1   2   3   4   5   >>   >