سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درآمدی بر تربیت اسلامی

 

یکی از گناهان کبیره از نظر دین اسلام خوردن مشروبات الکلی مییاشد که در این جا به برخی مضرت جسمانی مشروبات الکلی که با طب نوین به اثبات رسیده است اشاره می کنیم :
زیانهای الکل بر مغز و اعصاب :
اثر اصلی عمده و کوتاه مدت الکل بر سیستم اعصاب مرکزی است.
مصرف نوشابه های الکلی در ابتدا موجب نوعی آرامش و رها شدن کاذب و افراطی می گردد. ولی پس از مدتی اثرات واقعی آن از جمله : ناهماهنگی در حرکات عضلات، اختلال در تصمیم گیری آسیب اعمال حرکاتی و مهارتی کندی واکنش و فعالیتهای دماغی و فکری تشدید حالت تهاجمی و پرخاشگری درهم و برهم حرف زدن سوزش قلب پرحرفی دوتا دیدن اشیا و افراد و افزایش ادرار میباشد.
شایع ترین اختلال سیستم عصبی در الکلیسم مزمن آسیب قرنیه و اعصاب چشم است.
2- زیان های الکل بر استخوانها :
بررسی گروهی از پژوهشگران نشان داده است که مشروبات الکلی سبب ضعیف شدن و شکستگی استخوانها می شود و استخوانهای شکسته در طولانی مدت به سختی درمان خواهند شد.
پزشکان می گویند مصرف مشروبات الکلی سبب ضعیف شدن و شکستگی استخوانها میشود و استخوانهای شکسته در طولانی مدت به سختی درمان خواهند شد.
پزشکان می گویند مصرف مشروبات الکلی به تدریج مانع کار بافتهای استخوان ساز میشود و در ظی چند سال استخوانها صدمه می بینند و همچنین مصرف این مشروبات سبب کشیدگی تاندونها می گردد.
کلیه :
یکی از اطبا معروف انگلیس می گوید : اشخاصی که مبتلا به امراض کلیه می شوند 5/87درصد آن به واسطه مشروبات الکلی است. مشروبات الکلی میزان ادرار را زیاد کرده و سبب تورم بعضی اعضا چون شکم و پاها و پلک های چشم می گردد.
گردن :
در اثر استعمال الکل و مخصوصا آب جو   گاهی  گردن زیاد و محتاج به عمل جراحی میگردد.
تاثیر مشروبات الکلی بر کبد :
کسانی که به طور مزمن الکل مصرف می کنند در معرض خطر بالای نارسایی کلیه و کبد هستند moonshine   می تواند برای کلیه  شما بسیار مضر  باشد زیرا حاوی سرب است و این عنصر برای کلیه ها مسمومیت زاست.

از کارهای مهم کبد تجزیه و خنثی کردن سمومی است که به داخل آن راه پیدا میکند اما متاسفانه در برابر سم الکل اثری ندارد و این الکل است که قدرت تحریک خود را روی کبد نیز اعمال می کند.

تاثیر مشروبات الکلی بر گردش خون : متخصصان می گویند الکل به همان شکل خالص، بدون آنکه تغییر ماهیت دهد وارد خون می شود و دستگاه گردش خون در معرض آسیب آن قرار می گیرد. گلبول های سفید خون را که به منزله سربازان مدافع بدن در مقابل میک روب ها نابود می باشند را از بین می برند و هموگلوبین خون را که محتوای آهن می باشد نابود و بدن را دچار کم خونی عجیبی مینماید.

مشروبات الکلی باعث اختلال در هضم غذا :
الکل مواد غذایی را سفت و سخت می سازد چنانچه اگر گوشتی را در مقداری الکل بیاندازیم مانند چرم میشود و در این حالت معلوم است که چه به سر معده می آید به علاوه الکل شیرهای معده را کم و نامرتب و فاسد می سازد و اجازه نمی دهد روی غذا تاثیر کند و غذای هضم نشده سربار معده میماند همچنین الکل اشتها را ازبین می برد.
مشروبات الکلی عامل جنون است، آمار دقیق تیمارستان ها نشان می دهد که تکثر دیوانگان کسانی هستند که سالهای دراز عمر خود را با میخوارگی و مستی بسر برده اند به موجب یک آمار در یک خانواده در آمریکا هفت نفرشان ابله و احمق بودند که پدر و مادرشان الکلی بوده اند.
دکتر پارکر که یکی از دکترهای مشهور نیویورک به شمار می رود گفته است که نصف حوادث دیوانگی و سفاهت به واسطه مشروبات است.
طبق آماری که در سال 1902 میلادی در انگلستان گرفته شده بود افرادی که در اثر خوردن مشروبات الکلی مبتلا به جنون و دیوانگی گردیده اند به این ترتیب است: 2249 نفر مرد و 976 نفر زن.
طبق تحقیقات در انگلستان دانشمندانبه این نتیجه رسیده اند که تقریبا 95 درصد از دیوانگی افراد جامعه در انگلیس به علت اعتیاد به الکل است. (البته ذکر این نکته به جاست که در دین مبین اسلام حتی خوردن یک جرعه شراب هم حرام میباشد)
اما رضا (علیه السلام)فرمودند : خدای عزوجل شراب را حرام فرمود : زیرا شراب تباهی می آورد، عقل شرابخواران را دگر گون می سازد و آنان را به انکار خداوند عزوجل و دروغ و تهمت بستن به او و پیامبرش وا می دارد و دیگر اعمالی چون تبهکاری و قتل که از شرابخواران سر می زند.
ضررهای مشروب بر سایر اعضا :
مشروب نه تنها دستگاه گردش خون بلکه تمام اعضا بدن را به افت الکل دچار می کند و شراب خوار را به سو هاضمه ، تشنج معده، شکم درد، و استفراغ و آسیب معده و ضایعات نوسوج مغزی و ناراحتی های قلبی از جمله اریتمی و تاکیکاردی، گرفتار می کند. پزوهشگران می گویند مصرف زیاد الکل موجب فلج شدن فعالیتهای مغزی و دستگاه تنفس و در نتیجه مرگ می گردد.
مضرات مشروب بر نوزاد و جنین
امروزه آمار نشان می دهد مرگ کودکانی که والدین آنها مشروبات الکلی می نوشند بیشتر از سایر کودکان است که بر اثر سایر امراض از بین می روند و اطفالی که از پدران شراب خوار به وجود می آیند غالبا ضعیف علیل و غالبا به تشنج های شدید مبتلایند و قدرت دفاعی آنها در مبارزه با مشکلات زندگی ناچیز است و در برابر عفونت های مختلف بسیار حساسند، نقص بدنی انحراف ستون فقرات کر و لالی عوارض ناشی از غده تیروئید و همچنین ضایعات مغزی مانند عقب ماندگی رشد نکردن ماهیچه ها دیوانگی های حاد و غیره در آنان فراوان دیده می شود.
زیانهاى شراب منحصر به جنبه هاى بهداشتى نیست بلکه از جنبه هاى معنوى و اجتماعى قابل توجه است .
مردى از امام پنجم  (علیه السلام)  علت حرام شدن شراب را سؤ ال مى کرد. آنحضرت اینطور فرمودند:
ان مدمن الخمر کعابد و ثن و یورثه الارتعاش ، و یهدم مروءته ، و تحمله على التجسر على المحارم ، منسفک الدماء و رکوب الزنا، حتى لایومن اذا سکر ان یثبت على حرمه ، وهو لا یعقل ذلک ، و الخمر لا تزید شاربها الا کل شر:  دائم الخمر مانند بت پرست است شراب برایش رعشه بدن پدید مى آورد، مردانگى و انصاف و مروتش را نابود مى کند،شراب است   که شراب خوار را وادار بر جسارت بر نزدیکان و اقوام و خویشان و خون ریزى و زنا مینماید حتى از زناى با محارم ایمن نمى تواند بود او پس از مستى این کار را بى توجه انجام مى دهد و خلاصه شراب وادار کننده به هر نوع شر و اعمال ضد انسانى است .
در این روایت به یک قسمت از ضررهاى الک از نظر جنبه هاى جسمانى ، اخلاقى ، و اجتماعى تصریح شده است دانشمندان تعداد امراضى را که عامل اصلى آنها شراب و عرق است تقریبا 11 نوع شمرده اند.
1 - امراض معدى :
الف - ((گاستریت )) ساده و مزمن که بالاخره به ضعف و نابودى قوا منجر مى شود.
ب - ((فلگمن معده ))
ج - ((انتتریت )) سخت و اغلب ((اسفلگیت )) دل دردهاى مختلف و درد معده که بیشتر در وقت اعتیاد به وقوع مى رسد و درد دل هاى دایمى اثر دیگر آن در معده اتساع معدى است که گاهى چنان این عضو را بزرگ مى کند که مانند کیسه اى شده و پنج برابر موقع عادى گنجایش پیدا میکند یعنى ممکن است ده تا 12 لیتر آب بیشتر جا بگیرد.
بطور کلى الکل باعث التهاب جهاز هاضمه مى شود، در روده ها نیز تاءثیر سخت نمود، باعث خراشیدگى جدار آنها، و دفع خون ، و ضعیف ساختن قوا میشود، و بالاخره اسهال سخت تولید مى کند، و گاهى نیز یبوست مى آورد در اثر استعمال نوشابه ((قولون )) (روده بزرگ ) لطمه دیده ، یبوست و لینت پشت سر هم به وجود مى آورد.
الکل زبان را ضخیم و سخت مى کند و سلولهاى مخصوص ذائقه را ضعیف و بالاخره محو مى نماید، بطوریکه شخص دائم الخمر دیگر طعم غذاها را درست حس نمى کند، و این خود یکى از علل بى اشتهایى در شخص الکى مى باشد و بیشتر از همه باعث خرابى دستگاه هاضمه مى شود.
الکل ، شیره هاى دهان (بزاق ) و شیره هاى معدى و سایر شیره هاى بدن را کم کرده از بین مى برد.
2 - امراض دستگاه تنفس 
الکل از بزرگترین علل ابتلاى به مرض سل ، مى باشد ریه ها در اثر الکل تورم یافته ؛ لکه هاى بنفش یا سفیدى روى آنها ظاهر مى گردد، و لخته هاى خون در خلط شرابخوار ظاهر میشود که نتیجه خرابى ریه است ، شرابخوار هر صبح در رختخواب مدتى سرفه مى کند خود مى اندازد و گاهى لخته هاى خون یا صفراء به حال تهوع از دهانش بیرون مى آید و بدون استثنا در اشخاص الکلى عمل تنفس سخت و پر زحمت است .
3 - گردش خون
در اثر شراب مواد اصلى خون از جمله فیبرین و گلبولهاى قرمز و غیره خیلى کم شده و از دست رفته ، مایع خون ، آهکى و خراب شده است ، چون خون فاسد شود کلیه بدن دچار اختلال و کم غذایى و ضعف مى گردد، گلبولهاى سرخ و سفید را از بین برده شخص را آماده براى سکته مى نماید.
هر نوع نوشابه الکلى ؛ از جمله آبجو ، رگها را سخت و شکننده مى کند و مرونت یا ارتجاع آنها را از دست مى دهد و موجب مى شود در در اثر جزئى فشار مانند عصبانیت ، کار زیاد، سرما، یا گرماى فوق العاده پاره شده و سکته ناقص یا کامل بوجود آورد؛ عروق در اثر الکل ، تصلب و شریان ، تکلس پیدا مى کند.
4 - امراض قلب 
در نتیجه خرابى خون ، عمل قلب مختل شده کم کم چربى و پیه دور آنرا مى گیرد، و آن را سنگین و بزرگ مى کند، و چون قلب در حین ضربان ، با قوت حرکت مى کند سنگینى مزبور موجب کندى حرکت و نامرتبى مى گردد، و روى این اصل نبض اشخاص الکلى ، آهسته و نامرتب مى زند.
5 - بیماریهاى عصبى
الکل وضع اعصاب را فلج مى سازد اعصاب آخذ، و محرکه ضعیف شده ، فلج و رعشه پیدا مى کند، در تمام بدن حالت خارشى به وجود مى آید و الکى بدون سبب احساس حرارت مى کند، بدنش مخصوصا دستها و سر، مى لرزد سخنش نامفهوم و بى معنى مى شود، و علائم روحى ، عصبانیت ، حالت قیافه حیوانى ، ترس و سردرد، در او به وجود مى آید.
در اثر ضعیف شدن اعصاب ، در معرض برخى امراض عصبى ، واقع مى شود، و راه براى سکته و خونریزى باز مى گردد.
الکل در اثر داخل کردن ((اسید اوریک )) در خون تولید درد اعصاب و رماتیسم مى کند.
                                               

( منبع: سایت تبیان )

 




      

حجت الاسلام سید کمال الحیدری از علمای شیعه ساکن در ایران است که در یکی از شبکه های ماهواره ای شیعه با استناد به کتب وهابیون آنان را به چالش کشیده است؛

تصویر زیر نمونه ای از درماندگی وهابیون در پاسخ به موارد مطرح شده توسط این عالم شیعه می‌باشد



 




      

 

 به تازگی سران فرقه ضاله وهابیت با الگو برداری از نحوه جذب در شرکت های هرمی ، طرحی جدید را جهت فعالیت های تبلیغی و افزایش هواداران خود ارائه نموده اند

به گفته یکی از اعضای برگشته از این فرقه، رهبران این گروهک ضاله از اعضای خود خواسته اند که در این طرح هریک از اعضاء جدید که به این فرقه انحرافی می پیوندند وظیفه دارند عضو جدیدی را نیز جذب این فرقه نمایند.

گفته می شود این فرقه با شناسایی افراد نیازمند با استفاده از پول و دیگر نیازهای این افراد، آنها را تطمیع نموده و فرد را تحت فشار قرار می دهند تا جذب این فرقه گردد.




      

  20- استمرار رهنمودها و تکرار آن

   یکی از راهکارهای تربیتی، استمرار رهنمودها و تکرار آنهاست که می تواند نقش بسزایی در تربیت ایفا کند: «وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (قصص/51) : و به راستى، این گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پیوسته نازل ساختیم، امید که آنان پند پذیرند ؛ کلمه "وصلنا" از باب تفعیل از ماده وصل است، و وصل در باب تفعیل، کثرت را افاده مى‏کند، مانند قطع که به معناى بریدن، و تقطیع به معناى بسیار بریدن است، و قتل به معناى کشتن، و تقتیل به معناى بسیار کشتن است،

   21- اعتدال در برنامه های تربیتی

  «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا»(اسراء/29) : و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم‏] گشاده‏دستى منما تا ملامت‏شده و حسرت‏زده بر جاى مانى‏ .

 «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواما»(فرقان/67) : و (عباد الرحمان) کسانى‏اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجى مى‏کنند و نه تنگ مى‏گیرند، و میان این دو [روش‏] حد وسط (اعتدال) را برمى‏گزینند؛ در این آیه به پنجمین صفت ممتاز" عباد الرحمن" که اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفریط در کارها مخصوصا در مساله انفاق است اشاره شده است .

 «وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیر»(لقمان/19) : و در راه‏رفتنِ خود میانه‏رو باش، و صدایت را آهسته ساز، که بدترین آوازها بانگ خران است؛ در این آیه امر به رعایت اعتدال درعمل و سخن شده و تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.

  22-  بیان تدریجی

  «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً»(فرقان/32) : و کسانى که کافر شدند، گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نشده است؟» این گونه [ما آن را به تدریج نازل کردیم‏] تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم، و آن را به آرامى [بر تو] خواندیم . بدون شک هم از نظر تلقى وحى و هم از نظر ابلاغ به مردم ، اگر مطالب به طور تدریجى و طبق نیازها پیاده شود و براى هر مطلبى شاهد و مصداق عینى وجود داشته باشد، بسیار مؤثرتر خواهد بود.

 اصول تربیتى ایجاب مى‏کند که شخص یا اشخاص تربیت شونده قدم به قدم این راه را بپیمایند، و براى هر روز آنها برنامه‏اى تنظیم شود تا از مرحله پائین شروع کرده به مراحل عالى برسند، برنامه‏هایى که این گونه پیاده مى‏شود هم براى گوینده و هم براى شنونده دلچسب تر و عمیق تر است.

  نزول تدریجى قرآن سبب ارتباط دائم و مستمر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مبدء وحى بود، این ارتباط دائمى قلب او را قویتر، و اراده او را نیرومندتر مى‏ساخت و تاثیرش در برنامه‏هاى تربیتى او انکار ناپذیر بود. بدون شک اگر بنا بود برنامه‏هاى اسلام همه یک جا نازل شود، لازم بود یک جا نیز اجرا گردد، زیرا نازل شدن بدون اجرا ارزش آن را از بین مى‏برد، و مى‏دانیم اجراى همه برنامه‏ها اعم از عبادات، زکات و جهاد و رعایت تمام واجبات و پرهیز از تمام محرمات یک جا کار بسیار سنگینى بود که موجب فرار گروه عظیمى از اسلام مى‏شد(تفسیر نمونه /15/82-83) .




      

  18 ـ مواجهه  عملى متربى با  نتایج  سوء عملش     

 در مواردى که نتیجه فعل متربى چندان زیانبار و خطرناک نیست، اما مى‏تواند براى او درس عبرت و تنبهى باشد، بر فرض که هیچ یک از روشهاى دیگر تربیتى کارساز نباشد، مى‏توان از این شیوه استفاده کرد، بدان معنا که به فرد اجازه دهیم تا خود نتیجه سوء عمل خویش را بچشد و از آن درس عبرتى بگیرد تا در آینده به تکرار آن عمل دست نزند.

 باید توجه داشت که هر چند خداوند از این روش در تنبیه آدمیان و اصلاح ایشان استفاده مى‏کند، اما این بدان معنا نیست که مربیان دیگر نیز بتوانند در گستره‏اى وسیع آن را به کار بندند؛ زیرا حفظ جان و مال انسانها واجب است. نمونه قرآنى این روش از این آیه استفاده می شود : «ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون»(روم/41) : به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورد (انجام داده‏اند) فساد در خشکى و دریا نمودار شده است تا (سزاى)بعضى از آنچه را کرده‏اند به آنان  بچشاند، باشد که بازگردند.

 19 ـ روش تنبیه     

 تنبیه در لغت به معناى آگاه کردن است. در اصطلاح روانشناسى، تنبیه عبارت است از ارائه یک محرک ناخوشایند و آزار دهنده به دنبال یک رفتار نامطلوب، براى کاهش دادن احتمال آن رفتار(به نقل از سایت شبکه آموزش سیما). براى مثال اگر بعد از انجام رفتارى نامطلوب از سوى کودک، مثل گفتن یک حرف زشت، با ارائه یک محرک آزار دهنده مثل سیلى زدن به او خواسته باشیم که احتمال بروز رفتار نامطلوب را در او کاهش دهیم، او را تنبیه کرده‏ایم. تنبیه در عرف نیز چنین مفادى دارد، که البته بى‏ارتباط با معناى لغوى آن نیست، زیرا ثمره آن آگاه کردن متربى از نتیجه سوء عمل و باز داشتن او از ادامه رفتار بد است، ولى به هر حال آگاه کردن بار معنایى بیشترى دارد.

تنبیه نیز همانند تشویق مى‏تواند به صورت کلامى و یابه صورت عملى و فعلى باشد. تنبیه کلامى، همچون توبیخ و سرزنش کردن، دشنام، تحقیر و ... . البته دشنام و سخنهایى که شرع مقدس آنها را حرام و ناروا مى‏داند، هرگز نباید در تربیت مورد استفاده قرار گیرد. بعلاوه ملامت و سرزنش آنهم به شکل افراطى آن، مورد قبول شرع مقدس نیست، زیرا چه بسا خود باعث لجاجت متربى و عکس العمل ناشایسته او به تداوم عمل سوء خواهد شد، در حدیثى است که امام على (علیه السلام) مى‏فرماید: «الافراط فى الملامة یشب نیران اللجاح : زیاده روى در ملامت و سرزنش آتش لجاجت را شعله‏ور مى‏کند»(بحار الانوار/74/214) .

 استفاده از قالب گفتار در تنبیه، شاید در مرتبه نخست قرار داشته و اثرى شدیدتر داشته باشد؛ امیرمؤمنان(علیه السلام) مى‏فرماید: «رب قول اشدُّ من صول : چه‏بسا سخنى که از حمله و هجمه‏اى شدیدتر است»(غرر الحکم/213).

اما تنبیه فعلى و غیر کلامى، موارد زیادى دارد که به برخى از آنها مثل قهر کردن، محروم سازى و... اشاره شد. آنچه در اینجا بیشتر مورد نظر است، معناى أخص تنبیه، یعنى تنبیه بدنى است. قبل از هر چیز لازم است این نکته را متذکر شویم که این بحث، یعنى بحث تنبیه بدنى را نباید با حدود و تعزیرات خلط کنیم؛ هر چند مباحث فقهى و حقوقى‏اى که بخصوص در مورد مجازات کودک و نوجوان آمده ـ آنهم با حدود و تعزیراتى که شرع معین کرده است ـ ثمرات تربیتى بسیار مهمى دارد، ولى حوزه آن مباحث، حوزه دیگرى است، ما از مربى و متربى صحبت مى‏کنیم نه قاضى و خطاکار (مجرم)؛ و شاید به همین جهت بوده است که فقها نیز وقتى با این دید به مسأله مى‏نگریسته‏اند، آن را تحت عنوان «تأدیب» مطرح ‏کرده‏اند. حال سؤال اصلى این است که آیا استفاده از روش تنبیه بدنى در تربیت متربى جایز است؟ چه کسى حق به کارگیرى این روش را دارد و دامنه گستره آن چقدر است؟

 پاسخ تفصیلى به سؤالات فوق، مجال واسعى مى‏طلبد، اما به طور خلاصه و گذرا اشاره‏اى به آن مى‏کنیم:

 از دیدگاه تربیتى، نظریات گوناگونى وجود دارد؛ برخى طرفدار تنبیه بدنى‏اند و استفاده از آن را به عنوان آخرین روش در تربیت لازم دانسته و می گویند: حتى اگر این تنبیه موجبات جرح و نقص یا تلف شدن متربى را فراهم آورد، مربى مسئولیتى نخواهد داشت، زیرا او به تکلیف خویش عمل نموده است. برخى دیگر چون قابسى، غزالى و ... از تنبیه بدنى شدید و افراطى نهى نموده‏اند و طبق مفاد بعضى از احادیث، تا سه ضربه را جایز دانسته‏اند(اخلاق تربیت اسلامی/24 به بعد). امروزه برخى از روانشناسان تنبیه بدنى را غیر مجاز ‏دانسته و به شدت از آن نهى مى‏کنند.

  براى اینکه بتوانیم نظر اسلام در این زمینه را حدس بزنیم باید نگاهى به روایات و کلام فقهاء داشته باشیم ، حضرت على(علیه السلام) در روایتی می فرماید: «ابلغوا معلکم ان ضربکم فوق ثلاث ضربات فى الادب، اقتص منه» : به معلمتان بگوئید اگر در ادب کردن، شما را بیش از سه ضربه بزند، قصاص خواهد شد(کافی/7/268) ؛ عن حماد بن عثمان قالقلت لابى عبدالله (علیه السلام) فى ادب الصبى و المملوک، فقال: خمسة او ستة و ارفق»(وسائل الشیعه/18/581)؛ ما در اینجا از میان فقهاء به بیان دیدگاه امام خمینى(ره) بسنده مى‏کنیم، ایشان در میزان تأدیب طفل مى‏فرمایند: «انه یکره ان یزاد فى تأدیب الصبى على عشرة اسواط و الظاهر ان تأدیبه بحسب نظر المؤدب و الولى. فربما تقتضى المصلحة اقل و ربما تقتضى الاکثر و لایجوز التجاوز بل و لا التجاوز عن تعزیر البالغ بل الاحوط دون تعزیر و الاحوط منه الاکتفا بستة او خمسة»(تحریر الوسیله/2/477) : مکروه است تأدیب کودک به بیش از زدن ده تازیانه، و ظاهر این است که تأدیب باید بر طبق نظر مربى و ولى باشد، پس چه بسا مصلحت کمتر از ده تازیانه را اقتضا کند و چه بسا بیشتر، و جایز نیست تجاوز از نظر مربى، بلکه نباید تجاوزى از میزان تعزیز بالغ در کار باشد، بلکه احوط آن است که تأدیب باید به کمتر از تعزیز باشد و احوط هم آن است که در تأدیب به شش یا پنج ضربه اکتفا کنند». طبق این نظر، فقط مربى و ولىّ کودک حق استقاده از این روش را دارند و احتیاط وجوبى آن است که تأدیب باید کمتر از تنبیه باشد و در آن احتیاط را مراعات فرموده، با بیش از پنج یا شش ضربه فرد را تأدیب نکنند.

 اگر فقها به این مسأله پرداخته‏اند، فقط صرف بیان حکم است و ظاهر عبارات آنها همچون عبارت حضرت امام خمینى(ره) اشاره به این معناست که آنها نیز تنبیه بدنى را به دشوارى و با احتیاط مى‏پذیرند. در هر حال این یکى از مسایلى است که در فقه التربیة باید مورد بحث قرار گیرد.

 در اینجا به اجمال نکاتى را که باید در تنبیه بدنى ـ على فرض جواز آن و اکتفا به ضرورت ـ در نظر داشته باشیم، اشاره مى‏کنیم:

 1ـ همچنانکه گفتیم، تنبیه باید به عنوان آخرین روش و راه حل به کار آید، قبل از به کارگیرى دیگر روشها، عقل سلیم استفاده از چنین روشى را مجاز نمى‏داند. در روایتى امام على(علیه السلام) مى‏فرماید: «ان العاقل یتعظ بالادب والبهائم لایتعظ الا بالضرب؛ انسان عاقل با ادب پند مى‏پذیرد و از خلاف باز مى‏ماند و چهارپایان جز با کتک ادب نمى‏شوند»(بحار الانوار/68/328) .

2ـ در تنبیه بدنى باید رفق و مدارا به خرج داد و به گونه‏اى عمل نکرد که موجبات دلزدگى و بریدگى متربى را فراهم آورد ، لذا امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤال کننده فرمود: «خمسة او ستة و ارفق».

3ـ آنچه در دیات در مورد مجازات صدمه بدنى به اشخاص دیگر آمده است، در اینجا نیز صادق است و اطلاق روایات، شامل این مورد نیز مى‏گردد. لذا اگر مربى یا پدر از حدود تخطّى کرد، محکوم به پرداخت دیه و خسارت است.

4ـ در زمینه تنبیه همچون سایر روشها رعایت موقعیت متربى، اوضاع و احوال محیطى، سن و رشد عقلى و جسمى و میزان خطاى او و ... بسیار مهم است. بعلاوه ، علت تنبیه کردن فرد را متذکر شویم و فرد باید بداند که به خاطر عمل بدش تنبیه مى‏شود و کرامت و شخصیت او نزد ما محفوظ است. بعلاوه چون تنبیه کودک تا حد زیادى در احساسات و عواطف مربى ‏دخالت مى‏کنند، باید توجه داشت که تنبیه نباید از سر تشفّى خاطر خویش باشد.

          ... ادامه دارد   




      

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار وپرچین کشیده است؛ چون باغ بی دیوار از آسیب مصون نیست ومیوه ومحصولی برای باغبان نمی ماند .

هیچ کس هم با نام "آزادی" دیوار خانه خود رابر نمی دارد وشبها درحیاطش راباز نمی گذارد؛ چون خطر رخنه دزد جدی است . هیچ صاحب گنج وگوهری هم جواهرات خودرا بدون حفاظ درمعرض دید رهگذران نمی گذارد تابدرخشد و چشم و دل برباید؛ چون خودِ جواهر ربوده می شود.

اگر درِشیشه عطر را باز بگذاری عطرش می پرد ، اگر رشته مرواریدت را در کمد وصندوق نگذاری و در آن را نبندی ربوده می شود ، اگر در مقابل پنجره خانه ات توری نزنی از نیش پشه ها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود.  وقتی راه ورود پشه ها را می بندی خود را «مصون‌‌» ساخته ای نه «محدود» و زندانی.

وقتی درِ خانه را می بندی یا پشت پنجره اتاقت پرده می آویزی ، خانه خود را از ورود بیگانه ونگاههای مزاحم در پناه قرارداده ای نه اینکه خود را در قید و بند وحصار افکنده باشی .

اگر برای ایمنی از خطرها وآسودگی ازمزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد می گیرد، ونه اگرهم ایراد بگیرد اعتنا می کنی، چراکه سخنش را بی منطق و ناآگاهانه می دانی و می بینی .

زن بخاطر ارزش و کرامتی که دارد باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازارِ سوداگرانِ شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد . زن بخاطر لطافتی که دارد، نباید در دستهای خشن کامجویانِ دیو سیرت که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گلِ عصمتش چیده شد دور انداخته یا زیر پا  له شود .

سادگی وخامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشایِ نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنانِ عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر نگاهها و نیش پشه های شهوتران در امان می ماند .

خراب کردن همه دیوارها و برداشتن همه پرده ها و بازگذاشتن همه پنجره  ها نشانه تیره اندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن! می گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی، با دو دستِ پشیمانی بر سرِ غفلت خویش می زنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند.

کسی که از «جماعتِ رسوا» نگریزد «رسوای جماعت» می شود؛ آنکه یوسفِ زیبایی را با چند سکه عوض می کند ،آنکه کودکِ عفاف را جلوی صدها گرگِ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد، روزی هم «پشتِ دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخر هم به آتش بی پرواییِ خود خواهد سوخت .

پس از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند و این جام بلورین تَرَک بر ندارد؛ از اول نباید به پاهایِ بیگانه، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد که بوته هایِ نورسِ عصمت را لگدمال کنند .

 ولی  گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی که شاخه شکست و  گل   چیده شد!!

 




      

با سلام و تبریک سال نو خدمت همه دوستان؛ این شعر را به شما تقدیم می کنم: 

رهبر که خداوند نگهدارش باد

در اولِ سال تازه پیغامی داد

امسال که سال هشتاد و نه است

نامید به سال همت و کار زیاد




      

پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) و تعدد زوجات :

"یا أیّها النبی إنّا أحلَلْْنا لک أزواجک اللّاتی آتیتَ أُجورهنّ و ما ملکتْ یمینک ممّا أفاء اللهُ علیک و بناتِ عمِّک و بنات عمّاتک و بنات خالک و بنات خالاتک اللّاتی هاجرْنَ معک و امرآةً مؤمنةً إنْ وهبتْ نفسَها للنبیِّ إنْ أراد النبیُّ أنْ یستنکحها خالصةً لک مِنْ دون المؤمنین قدْ علمنا ما فرضنا علیهم فی أزواجهم و ما ملکتْ أیمانهم لکیلا یکون علیک حرجٌ و کان اللهُ غفوراً رحیماً" : ای پیامبر، ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم و همچنین کنیزانی که از طریق غنائمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ای و دختران عموی تو و دختران عمه ها و دختران دایی و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند وهرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (ومهری برای خود قائل نشود)چنانچه پیامبر بخواهد می تواند با او ازدواج کند، اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه سایر مؤمنان، ما می دانیم برای آنها در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرر داشتیم (ومصالح آنها چه ایجاب می کند)، (ما تو را در ازدواج محدود نکردیم) تا حرج از تو برداشته شود و خداوند آمرزنده و مهربان است(سوره احزاب/50) .

فلسفه تعدد زوجات پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) : جمله اخیر در آیه فوق (لکیلا یکون علیک حرج) در واقع اشاره به فلسفه این احکام مخصوص پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) است، از این جمله می توان فهمید که پیامبر(صلی الله علیه وآله) شرائطی دارد که دیگران ندارند و همین تفاوت است که سبب تفاوت در احکام شده است ؛ به تعبیر روشن تر این آیه می فرماید: هدف این بوده که قسمتی از محدودیتها و مشکلات از دوش پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از طریق این احکام برداشته شود و این تعبیر لطیفی است که نشان می دهد ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با زنان متعدد و مختلف برای حل یک سلسله مشکلات اجتماعی و سیاسی در زندگی ایشان بوده است، زیرا می دانیم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ندای اسلام را بلند کرد در حالی که یکّه و تنها بود و تا مدتها جز عده کمی به او ایمان نیاوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافی عصر و محیط خود قیام کرد و به مشرکان و کافران اعلان جنگ نمود، طبیعی است که همه اقوام و قبائل آن محیط بر ضد او بسیج شوند و بر پیامبر لازم بود از بعضی وسائل برای شکستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده کند که یکی از آنها ایجاد رابطه خویشاوندی از طریق ازدواج با قبائل مختلف بود، زیرا محکمترین رابطه در میان عرب جاهلی رابطه خویشاوندی محسوب می شد و داماد قبیله را همواره از خود می دانستند و دفاع از او را لازم و تنها گذاشتن او را گناه می شمردند. پس بعضی از ازدواج های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)  جنبه سیاسی داشت. بعضی از ازدواج های ایشان نیز مانند ازدواج با "زینب" برای شکستن یک سنت اشتباه جاهلی بود( که در آیه 37 سوره مبارکه احزاب به آن اشاره شده است). بعضی دیگر برای کاستن از عداوت، یا طرح دوستی و جلب محبت اشخاص و یا اقوام متعصب و لجوج بوده است. روشن است کسی که در سن 25 سالگی که عنفوان جوانی او بوده با زن چهل ساله ای ازدواج می کند و تا 53 سالگی تنها به همین یک زن قناعت می کند و به این ترتیب دوران جوانی خود را پشت سر گذاشته و به سن کهولت می رسد و بعد دست به ازدواج های متعددی می زند حتما دلیل و فلسفه ای دارد و با هیچ حسابی نمی توان آن را به انگیزه های جنسی پیوند داد، زیرا با توجه به اینکه مسأله ازدواج های متعدد در میان عرب آن روز بسیار ساده و عادی بوده و حتی گاهی همسران اول به خواستگاری همسر دوم می رفته و هیچگونه محدودیتی برای گرفتن همسر قائل نبودند، برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در ازدواج های متعدد در سنین جوانی نه مانع اجتماعی وجود داشت و نه مشکل مالی و نه کمترین نقصی محسوب می شد، جالب اینکه طبق نقل تاریخ، ایشان تنها با یک دختر ازدواج کردند که او هم عایشه بود و بقیه همسران ایشان همه زنان بیوه بودند که طبعاً نمی توانستند از جنبه های جنسی، چندان تمایل کسی را برانگیزند. حتی در مواردی پیامبر(صلی الله علیه وآله) تنها به خواستگاری بعضی از زنان قناعت می نمودند( بحار الانوار/22/191 ) و آنها به همین قدر مباهات می کردند که زنی از قبیله آنان به نام همسر پیامبر نامیده شده و این افتخار برای آنها حاصل گشته است و به این ترتیب رابطه و پیوند اجتماعی آنها با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) محکم تر و در دفاع از ایشان مصمّم تر می شدند. این نکته نیز قابل توجه است که عایشه وقتی به همسری پیامبر در آمد بسیار کم سن و سال بود و سالها گذشت تا توانست یک همسر واقعی برای ایشان باشد و این نشان می دهد که ازدواج با چنین دختری نیز انگیزه های دیگری داشته وهدف اصلی چیزی غیر از مسائل جنسی بوده است . هر چند دشمنان اسلام خواسته اند ازدواج های متعدد پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را دستاویز شدیدترین حملات مغرضانه قرار دهند و از آن افسانه های دروغین بسازند، ولی سن بالای پیامبر به هنگام این ازدواج های متعدد از یک سو، و شرائط خاص سنّی و قبیله ای این زنان از سوی دیگر، حقیقت را روشن می سازد و توطئه های مغرضان را فاش می سازد(تفسیرالمیزان/4/196 و تفسیر نمونه/17/381 ).




      

  14 ـ روش واداشتن و اجبار

 گاه هیچ یک از روشهایى که تاکنون گفته یا در ادامه خواهیم گفت، مؤثر نمى‏افتد و فرد را به انجام رفتار مورد انتظار نمى‏کشاند، در این صورت از روش دیگرى استفاده مى‏کنیم که روش واداشتن و اجبار نام دارد. البته این روش گاه به صورت امر کردن همراه با بیان عقوبت و مجازات حاصل از تخلف و سرپیچى از امر، و گاه به صورت امر کردن و همراهى با متربى در انجام عمل و یا شیوه‏هاى دیگر تحقق مى‏پذیرد. در هر حال، باید رعایت استعدادهاى متربى، سن و موقعیت او و ... را نمود، در روایتى است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مى‏فرماید: «مرّو صبیانکم بالصلوة اذا بلغوا سبع سنین ؛ هنگامى که فرزندانتان به سن هفت سالگى رسیدند، (آنها را) به نماز خواندن وا دارید»(بحار الانوار/85/134) .

 نکته مهم در این روش، همان‏طور که گفته شد، رعایت توان و طاقت و استعداد متربى است. همچنانکه در تکالیف شرعى نیز این مهم رعایت شده است: «لایکلف الله نفسا الا وسعها»(بقره/286) ؛ بعلاوه ، این روش و روشهاى دیگر، در صورتى مؤثر خواهد بود که مربى خود  بدانچه امر مى‏کند، عمل کند. تطابق گفتار و رفتار مربى در تربیت امرى لازم و ضرورى است؛ امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: «کونوا دعاة الناس باعمالکم و لاتکونوا دعاة بالسنتکم؛ مردم را با رفتار خویش به سوى حق دعوت کنید نه با زبان خویش»(اصول کافی/2/78) .

  15 ـ انذار

 انذار در حقیقت اخبار و آگاهى از پیشامدها و نتایج سوئى است که بر عمل متربى، مترتب خواهد شد (در مقابل تبشیر). راغب در مفردات انذار را چنین معنا کرده است: «اخبار فیه تخویف»(المفردات/797) ، در حقیقت انذار نوعى خبر دادن است که زمینه‏هاى ترس و وحشت گیرنده خبر (در اینجا متربى) را فراهم مى‏آورد.

 واژه انذار و هم‏خانواده‏هاى آن 125 مورد در قرآن به کار رفته و این روش بسیار مورد استفاده قرآن قرار گرفته است. قرآن پیامبران را منذران مى‏داند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را فرمان مى‏دهد که به مردم بگو که بیم دهنده آنان هستى و این بیم را از پیش خود نمى‏گویى، بلکه مفاد سخن وحى است : «قل انما انذرکم بالوحى»(انبیاء/45) ؛ «ان اتبع الا ما یوحى الیّ و ما انا الا نذیرٌ مبین»(احقاف/9) ؛ «فانما یسرناه بلسانک لتبشّر به المتقین و تنذر به قوما لدا»(مریم/97) .

 همچنانکه در مورد تبشیر گفتیم، در انذار نیز اعتقاد و باور منذر به آنچه انذار مى‏دهد در نتیجه حاصل از انذار بسیار مؤثر است. کسى مى‏تواند حقیقتاً منذر باشد که از دل به آنچه مى‏گوید ایمان داشته باشد و در رفتار و کردارش تجلى یافته باشد. مردم چنانند که به رفتارهاى مربى و اطرافیان و نزدیکانش با دیده‏اى عمیق مى‏نگرند؛ لذا منذر در نخستین مرحله، باید از خانواده خویش شروع کند، زیرا آنها بیش از هر کس به احوال درون و باورهاى او آگاهى دارند. به همین جهت است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در وهله نخست به انذار عشیره نزدیک خود مأمور مى‏شود «وانذر عشیرتک الاقربین»(شعراء/214) . بعلاوه، بسته به شخص متربى و میزان خطاى او، نوع انذار فرق مى‏کند. به همین جهت، در قرآن گستره‏اى وسیع را ارائه کرده است که برخى از آنها عبارتند از عذاب قریب، عذابى مشابه آنچه به اقوام گذشته فرود آمده، جهنم، سقر، خوارى، غذاى بد، آب داغ و ... .

  16 ـ روش محروم ‏سازى و جریمه کردن

 محروم سازى به روشى گفته مى‏شود که در آن فرد، به خاطر انجام رفتارى ناصواب، براى مدتى معین از دریافت آنچه مطلوب و مورد پسند و رغبت اوست بازداشته مى‏شود. پشتوانه و سنگ بناى این روش، تعلقات و دلبستگیهاى انسان است. انسانها به خیلى از امور علاقه و دلبستگى نشان مى‏دهند و داشتن آنها برایشان قلباً خوشایند است؛ محیط گرم خانه، محبتِ پدر و مادر، تکریم شخصیت ایشان، پذیرفته شدن در جمع و ...، از دست دادن این امور براى انسان بسیار ناگوار است. به همین جهت است که قهر پدر و مادر از روشهاى مؤثر تربیتى است.

  از نمونه‏هاى این روش در قرآن، رفتار ناپسند و ناصواب قوم یهود و عکس العمل خداوند است. «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل‏الله»(نساء/160) : پس به سزاى ستمى که از یهودیان سرزد و به سبب آنکه [مردم] بسیار از راه خدا بازداشتند، چیزهاى پاکیزه‏اى را که بر آنان حلال شده بود، حرام گردانیدیم.

 مردى در حضور حضرت امام کاظم(علیه السلام) از فرزند خود و رفتار بد او شکایت کرد، حضرت در رهنمودى دقیق و گویا به او فرمود که: «لاتضربه واهجره و لاتطل» : فرزندت را نزن و براى ادب کردنش از او قهر کن ، اما مواظب باش قهرت طول نکشد(بحار الانوار/23/144).

     دو نکته مهم

1 ـ همانگونه که از روایت شریفه نیز مستفاد است، زمان محرومیت نباید قدرى طول بکشد که شکستگى و یأس متربى را بدنبال داشته باشد. بلکه باید بمجرد انفعال متربى و تصمیم وى بر اصلاح خویش از محرومیت دست برداشت.

2 ـ توجه داشته باشیم که فرد را باید از چیزى محروم کنیم که مورد علاقه و رغبت او باشد و اگر خود فرد به محرومیت از چیزى متمایل باشد، این روش کارگشایى ندارد. براى مثال بیرون کردن دانش‏آموز  از کلاس هنگامى که خود او علاقه‏اى به شنیدن درس ندارد، هیچگونه نتیجه و فایده مثبتى نخواهد داشت.

3. محرومیت از نیازهاى اساسى و اولیه مانند آب و غذا، به طور قطع و یقین مورد قبول نیست و از آن نهى شده است.

   17 ـ جبران عمل فوت شده

 در صورتى که متربى موظف به انجام عملى باشد و از آن سرباز زند، از شیوه دیگرى مى‏توان مدد گرفت و آن اجبار او به اعاده عمل از دست رفته است. قطعاً باید براى تخلف از این دستور، مجازات شدید دیگرى در کار باشد وگرنه براى متربى سرپیچى از این دستور کار دشوارى نیست. گاهى از مواقع، عمل از دست رفته و فوت شده، اهمیت بسیار زیادى دارد و به گونه‏اى است که باید کارى کرد تا در آینده دیگر فرد هرگز مرتکب چنین خطایى نگردد. در اینجا مى‏توان به جبران اضافى عمل روى آورد، بدان معنا که صرف تدارک عمل از دست رفته، کفایت نمى‏کند، بلکه متربى باید چیزى بیش از آنچه بر عهده او بوده است انجام دهد. نمونه این روش، در تربیت دینى و تکالیف که بر عهده یک فرد مسلمان است «وجوب قضاء عمل فوت شده»، «کفاره» و نیز «کفاره جمع» است.




      

 

 11 ـ روش تشویق

 در این روش، پس از آنکه کار خوبى را از متربى مشاهده کردیم، براى تکرار و افزایش آن، او را به نحوى مورد محبت قرار مى‏دهیم و انگیزه لازم براى تکرار عمل را در او فراهم مى‏آوریم. براى این کار باید از چیزى که مطلوب و محبوب متربى است استفاده کرد، که از آن در روانشناسى به عنوان «تقویت» یاد مى‏شود. به عبارت دیگر، روش تشویق عبارت است از ارائه یک محرک مطلوب (از نظر شخص متربى)، پس از انجام رفتار مطلوب، به منظور افزایش، تکرار و تثبیت آن عمل و رفتار؛ مثلاً پس از سلام کردن متربى، هدیه‏اى را به او تقدیم مى‏کنیم، یا او را با کلامى همچون «آفرین»، «زنده‏باشى» و ... مورد تشویق قرار مى‏دهیم.

 تشویق به صورتهاى گوناگونى مى‏تواند انجام شود؛ گفتارى؛ کلامى؛ عملى و فعلى. در تشویقهاى گفتارى و کلامى، با سخن و گفتار خویش، رفتار متربى را مورد تأیید قرار مى‏دهیم؛ کلماتى همچون احسنت، آفرین! بارک الله! چه کار خوبى! به به! و ... هر کدام بار معنایى خاصى دارند و به نحوى در متربى تأثیر مى‏گذارند. تشویقهاى عملى نیز در قالبها و صور گوناگونى مى‏تواند انجام شود؛ نگاه همراه با لبخند و نشاط، بوسیدن، هدیه دادن، با او همراه شدن و ... .

 در سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز استفاده از تشویق به چشم مى‏خورد؛ در روایتى است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وارد مسجدى شدند، در این هنگام دو گروه در مسجد هر کدام به کار خاصى مشغول بودند؛ دسته ای به عبادت و دیگرى به تعلیم و تعلّم و فقاهت، حضرت فرمودند: «کلا المجلسین الى الخیر؛ هر دو مجلس (گروه) به خیر و سعادت است» ، این خود تشویقى کلامى است بر کار هر دو گروه، تشویقى کلامى که مخاطب خیالش آسوده مى‏گردد که کارش بى‏ثمر و فایده نیست. اما چون مجلس فقاهت و تعلم فقه، کارى بس با اهمیت است و زمینه بسیارى از رفتارهاى صواب دیگر را فراهم مى‏سازد، تشویقى علی حده مى‏خواهد. به همین جهت، حضرت با بیان این نکته که من براى تعلیم انسانها فرستاده شده‏ام، از بین دو مجلس، مجلس تعلیم و تعلم را بر مى‏گزیند و در جمع آنها حضور پیدا مى‏کند(بحارالانوار/1/206) ، که این خود استفاده از دو نوع تشویق کلامى و گفتارى است.

 در روایتى است که نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود عطسه‏اى زد و پس از آن طبق سیره و سنت مسلمین گفت: الحمدلله رب العالمین ؛ در این هنگام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که شاهد این جریان بود به جوان فرمود: «بارک‏الله فیک» و او را با گفتار خویش تشویق نمودند(اصول کافى/2/655).

  چند نکته مهم

 1ـ ثمردهى و بازده این روش، همچون روش تبشیر، به مؤلفه‏هاى گوناگونى، همچون سنّ، نوع نیازها، نوع کار و عمل انجام یافته، شخصیت تشویق کننده، مکان و زمان تشویق و نوع تشویق بستگى دارد؛ براى مثال ثمره تشویق در روزها و مکانهایى که جمع کثیرى از افراد حضور دارند با تشویقى که در چنین مکان و زمانى نیست، تفاوت دارد.

 2ـ توجه داشته باشیم که در تشویق باید کار و عمل فرد را مورد تشویق قرار داد نه خود فرد را. متربى باید خوب این معنا را درک کند که تشویق او به سبب کار و صفت اخلاقى ارزشمند اوست، تا در تکرار و تثبیت آن بکوشد. بدین منظور باید علت تشویق را بیان داشت تا متربى بفهمد که به چه منظور مورد تشویق قرار گرفته است. در حدیث شریفى که از سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و برخورد ایشان با دو گروه حاضر در مسجد نقل کردیم این معنا به خوبى مشخص مى‏شود، مفاد سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این است که صرف حضور در آن مجلس یا شخص آنها، امرى ارزشمند نیست، بلکه کار آنهاست که ارزشمند است.

 3ـ تشویقهاى مکرر و یکسان به مرور زمان تأثیر خود را از دست مى‏دهد و براى فرد، عادى جلوه مى‏کند. لذا مربى همواره باید، گروه کثیرى از تشویق کننده‏ها را در اختیار داشته باشد و از تشویقهاى متعدد استفاده کند. تشویق ارضا کننده نیازهاى آدمى است، طبیعتاً وقتى نیازى ارضا شد، دیگر حالت روانى و درونى لازم وجود ندارد. علاوه بر این، تشویقهاى مکرر نیز حالت رشوه به خود مى‏گیرد و فرد عادت مى‏کند که در ازاى هر رفتار و عملى به او پاداش داده شود و در غیر این صورت، از انجام کار طفره مى‏رود. بنابراین بهترین شیوه تشویق، تشویق گاهگاهى و در عین حال غیر یکسان است.

 4- می توان گفت تفاوت روش تشویق و تنبیه قرآنی و روان شناسی امروزه در این است که تنبیه یا تشویق الهی اکثراً به دنیای دیگری واگذار شده است، اگر چه در این دنیا نیز تا حدودی تشویق و تنبیه وجود دارد؛ ولی در روان شناسی بلافاصله بعد از رفتار خاصی تشویق وتنبیه صورت می گیرد. با این حال می توان از هر دو  روش قرآنی و روان شناسانه برای تربیت افراد استفاده نمود.

   12- روش تذکّر

 روش دیگر تربیت در اسلام روش تذکّر است. ذکر به معنای یادآوری است، به این معنا که ما ، چیزی را که قبلا فرد یاد گرفته است، با بیان صفتی از آن، به او گوشزد می کنیم. این روش صرفاً موقعی موثر است که فرد آن چیز را قبلا یاد گرفته باشد. در این صورت نیازی به استفاده از تنبیه نیست بلکه یادآوری آنچه فراموش کرده است کافی است، «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ»(ذاریات/55) : و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود مى‏بخشد.

   13- روش محاسبه نفس

 روش دیگری که باز در روایات به آن اشاره شده است روش محاسبه نفس است. این روش که در آن فرد به بازنمودن اعمال خویش طی دوره مشخصی می پردازد، در روان شناسی مدرن نیز کاربرد فراوانی دارد. این روش از جمله روشهای شناختی تعلیم و تربیت است که امروزه به آن، خود جهت دهی یا خود نظم دهی می گویند ؛ از طریق این روش می توان به افراد یاد داد تا خود، رفتارها و اعمال خود را تحت نظر بگیرند و آنها را کنترل نمایند(روانشناسی تربیتی/503). به این وسیله به عوض اینکه از بیرون به کنترل افراد بپردازیم، خود آنها را مسوول اعمال خودشان قرار می دهیم. در اینجا به دو روایت اشاره می کنیم : «حاسِبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوا قبل ان توزنوا و تجهّزوا للعرض الاکبر: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از خود حساب بکشید پیش از آن که به حساب شما برسند و اعمال خود را وزن کنید پیش از آنکه آنها را بسنجند و براى روز قیامت خویشتن را آماده سازید»(بحارالانوار/67/73) ؛ «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْه: امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) فرمود: از ما نیست کسى که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکى کرده است از خدا زیادى آن را خواهد، و اگر گناه و کار بدى کرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و بسوى او بازگشت کند (و توبه نماید)»   (اصول کافی/‏2/ 453) .




      
<   <<   6   7   8      >