سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درآمدی بر تربیت اسلامی

بیست و سومین روز از تیرماه سال جاری را می‌توان بعنوان یکی از نقاط عطف در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی برشمرد. روزی که از یک طرف، عده‌ای آن را «مهمتر از فتح خرمشهر» پنداشته و تیم هسته‌ای را در زمره «امیرکبیر» و «دکتر مصدق» می‌گنجاندند و در سوی دیگر، برخی آن را با «عهدنامه ترکمانچای» یا نوشاندن جام زهر در جریان پذیرش «قطعنامه 598» قیاس نموده و اسامی مذاکره کنندگان را در ذیل نام‌هایی چون «میرزا ابوالحسن ایلچی» و «میرزا آقاخان اعتمادالدوله» قرار دادند!

در این میان به واسطه عقبه تشکیلاتی و کمیت معتنابه غربزدگان حاضر در رسانه‌های مشترک المنافع اعتدالی-اصلاحاتی، چنان جو اغراق آمیزی از دستاوردهای تیم مذاکره‌کننده ایرانی و بالاخص شخص محمدجواد ظریف پدید آمد که گویی «معجزه هزاره سوم» دیگری پای به عرصه وجود نهاده است!

«انقلاب دیپلماسی؛ جهان تغییر کرد»، «پیروزی بدون جنگ»، «آغاز عصر ایرانی»، «حصر ایران شکست»، «کلید چرخید؛ ایران خندید»، «خجسته باد این پیروزی»، «انفجار اتمی بدون بمب» و ...؛ تنها گوشه‌ای از ذوق زدگی‌های جماعت خوشبین به غربیون بدعهد بود که تنها ساعاتی بعد، پالس‌های آن در خیابان‌های فرادست نشین پایتخت، به شعارهایی همچون «در بهار آزادی؛ جای دو نفر خالی» و «توافق بسته شد؛ نوبت رفع حصر شد» تعمیم پیدا کرد!

ناگفته پیداست، مرجع ضمیر بارک‌الله گفتن‌ها و فوکوس این قبیل رسانه‌ها، بر روی کسی جز شخص وزیر امور خارجه و تیم همراه ایشان نبود چراکه پس از انعقاد توافق و حتی مدت‌ها پیش از آن، پروژه بزک توافق احتمالی هسته‌ای کلید خورده بود.

اگرچه سلیم النفسی و ویژگی‌های برجسته شخصیتی فرزندان انقلاب در تیم مذاکره کنندگان هسته‌ای بر کسی مکتوم و پوشیده نیست اما ملحوظ داشتن این سجایا نباید مانع از نقد دلسوزانه شود و انسان را ورطه افراط‌کاری بکشاند.

همان‌طور که از نظر گذشت، پروژه اسطوره‌سازی از مذاکره کنندگان هسته‌ای و در رأس ایشان دکتر ظریف، از آنجا آغاز گردید که «کاترین ری» (سخنگوی اتحادیه اروپا) با انتشار عکسی در صفحه توئیتر خود مدعی شد، دکتر ظریف در محاجه‌ای لفظی و در واکنش به تهدید ترک مذاکرات از سوی طرف غربی، خطاب به «فدریکا موگرینی» می‌گوید: «هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکن»!

پس از این نقل قول بود که سیلی از ابراز احساسات ناسیونالیست‌های وطنی در مدح این اقدام وزیر امور خارجه منتشر گردید و حتی رسانه ملی هم با رپورتاژ آگهی در برنامه‌ای زنده به استقبال از دکتر ظریف پرداخت!

این همه در حالی بود که نه تنها هیچ سند صوتی یا تصویری دال بر اظهار این عبارت از زبان دکتر ظریف منتشر نشد بلکه حتی فدریکا موگرینی در پاسخ به پرسش مجری شبکه سی.ان.ان که درباره صحت این ماجرا از او سوال کرد نیز جواب روشنی در تأیید یا تکذیب آن نداد!

به فرض صحت داشتن این ماجرا، اگرچه اظهار این عبارت از سوی وزیر خارجه کشورمان در برابر همتایانش در گروه 1+5 غروربرانگیز و قابل تحسین است اما به همین اندازه، اظهارنظر نه چندان دور دکتر ظریف در مورد ناتوانی دفاعی جمهوری اسلامی نیز شایسته نکوهش و تأسف برانگیز می‌باشد!

به‌یاد آورید آذرماه سال 92 را که وزیر امور خارجه دولت یازدهم در جمع دانشجویان دانشگاه تهران گفت: «غربی‌ها از چهارتا تانک و موشک ما نمی‌ترسند. آیا شما فکر کردید آمریکا که با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم دفاعی ما را از کار بیندازد از سیستم دفاعی ما می‌ترسد؟ آیا واقعاً به خاطر قدرت نظامی ماست که آمریکا جلو نمی‌آید؟»!

لازم به ذکر است که علی‌رغم اینکه فایل صوتی و تصویری این نقل قول شاذ و صدالبته شگفت‌انگیز در فضای مجازی موجود است اما در آن برهه، نه از سوی صداوسیما به اطلاع عموم رسید، و نه روزنامه‌های معلوم الحال زنجیره‌ای به انعکاس آن پرداختند؛ که اگر می‌پرداختند جای تعجب داشت!

مضاف بر این، حافظه ایرانیان آن‌قدر یاری می‌کند که توئیت دکتر ظریف در تبریک سال نو عبری یا به عبارت بهتر «روش هشانا» به یهودیان صهیونیست و ایضاً تأیید تلویحی افسانه هولوکاست را به خاطر آورند!

نزدیک به دو سال قبل بود که محمدجواد ظریف ( دشمن قابل احترام «هنری کسینجر»، مشاور ارشد امنیت ملی کاخ سفید ) پس از تبریک سال نو یهودی خطاب به دختر نانسی پلوسی (سیاستمدار آمریکایی) در صفحه توئیتر، به او اطمینان خاطر داده بود: «ایران هیچ‌گاه هولوکاست را انکار نکرده و آن مردی که هولوکاست را انکار می‌کرد، دیگر رفته است.»!

اگرچه اشاره وزیر خارجه دولت یازدهم در توئیت فوق به رئیس جمهور سابق بوده است اما گویا دکتر ظریف فراموش کرده‌اند که رهبری معظم انقلاب نیز مکرراً درباره ساختگی بودن افسانه هولوکاست سخن رانده و فرموده اند: «در یک کشوری کسی به افسانه‌ هولوکاست اعتراض می‌کند، می‌گوید من قبول ندارم؛ او را زندان می‌اندازند، محکومش می‌کنند که چرا یک حادثه‌پنداری تاریخی را انکار می‌کنی؟ (18 اسفند 1390) امروز در بسیاری از کشورهای غربی کسی جرأت ندارد که واقعه‌ مجهول‌الحال هولوکاست را زیر سؤال ببرد.(27 شهریور 1391) / شما ببینید در کشورهای اروپایی کسی جرأت نمی‌کند راجع به هولوکاست حرف بزند؛ اظهار نظر درباره‌ هولوکاست، تردید درباره‌ هولوکاست، یکی از بزرگ‌ترین گناهان محسوب می‌شود. (اول فروردین 1393) و...»

نکته دیگری که می‌توان در این باره متذکر شد آنکه، اخیراً وزیر خارجه ایالات متحده در جلسه پرسش و پاسخ اعضای شورای روابط خارجی آمریکا، صراحتاً اظهار داشته است: «اگر ما به این توافق پشت کنیم، یک پیام به افراط‌گرایان در ایران می‌فرستیم و آنان احساس خوبی خواهند کرد و کسی نمی‌داند که در انتخابات بعدی چه بر سر روحانی و ظریف می‌آید.»!

در بدبینانه‌ترین حالت ممکن، می‌توان این فرضیه را مطرح نمود که احتمالاً رفتار ناشیانه و خارج از عرف دیپلماتیک تیم مذاکره کنندگان هسته‌ای موجب شده تا این طرز تلقی در ذهن یانکی‌ها بالاخص شخص «جان کری» از آینده تحولات سیاسی در داخل ایران، شکل بگیرد.

تاریخ گواهی می‌دهد که بعد از شکست فاحش اصلاح طلبان در مجلس هفتم و در آستانه برگزاری نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، محمدجواد ظریف که در آن هنگام به‌عنوان یکی از اعضای مذاکره‌کننده هسته‌ای در تیم دکتر حسن روحانی (دبیر وقت شورای امنیت ملی) فعال بود، این‌گونه سفره دلش را برای «محمد البرادعی» رئیس وقت سازمان بین‌المللی انرژی اتمی گشود: «خیلی از کاندیداها [در داخل ایران] از شکست مذاکرات ما سود می‌برند. آنها موفقیت چشمگیری در این گفت‌وگوها نمی‌بینند و از طرفی آنها تقریباً آدم‌های پرنفوذی هم هستند. اعتبار اروپایی‌ها و همچنین مذاکره‌کنندگان [ایرانی] در کشور ما از بین رفته است. این فقط مشکل اعتماد به آنها نبود. این مشکل اعتماد به حزب ما هم بود یا به نوعی اعتبار ما در خانه هم بود.»!

کوتاه سخن اینکه، اگرچه زحمات شبانه‌روزی و خستگی‌ناپذیر تیم ایرانی در طول هجده ماه گذشته، مأجور و قابل ستایش است اما رخداد بی‌ظرافتی‌ها و کم‌دقتی‌هایی همچون موارد فوق الذکر، مانع از نگرشی کاملاً مثبت به عملکرد ایشان می‌شود؛ چراکه اگر «هُنرش جمله چو گفتیم» باید «عیب او نیز بگوییم»!

محمد زندی

 




      

 اظهارات رئیس‌جمهور مبنی بر واردات انبوه سانتریفیوژهای آلوده به کشور در سال 82 که منجر به اتهام‌پراکنی آژانس علیه کشورمان شد، با واکنش‌های متفاوت روبه‌رو شده است.

سایت عصر ایران از سایت‌های حامی دولت با اشاره به این بخش از اظهارات روحانی نوشت: آنچه از منظر رسانه‌ای قابل توجه بود اخم‌های گاه و بیگاه رئیس‌جمهور بود که اعتماد به نفس دو خبرنگار تلویزیون را سلب می‌کرد. هرگاه که می‌خواستند مسیر برنامه را به سویی دیگر سوق دهند و مثلا ماجرای سانتریفیوژهای آلوده در سال 82 را پیش کشیدند ابتدا اخمی کرد و بعد توضیح داد و عملا خبرنگاران و خصوصا آقای عابدینی را کنترل می‌کرد(!)

اما حمید رسایی نماینده تهران دراین‌باره نوشت: در بخشی از اظهارات آقای روحانی، اشاره یا اعترافی درخصوص ریشه و آغاز مشکلات هسته‌ای و فشارها علیه ایران بود. ایشان تصریح کردند که آغاز فشارهای بین‌المللی علیه ملت ایران، مربوط می‌شود به وارد کردن تعدادی از سانتریفیوژهای دست دوم آلوده که باعث بهانه‌گیری غربی‌ها و ماموران آژانس و داستانی شد که 12سال به طول انجامید. جالب‌تر این بود که جناب روحانی گفتند چون سانتریفیوژها را در بسته‌بندی‌های مناسب قرار داده بودند، ما فکر کردیم آنها نو هستند اما بعد از خریداری و جاگذاری متوجه شدند که سانتریفیوژها دست دوم بوده‌اند! به نظرم آقای روحانی اگر کمی بیشتر تامل کند و دست از خوشبینی به سران غربی بردارد، به این نتیجه برسد که این داستان، خیلی هم اتفاقی نبوده بلکه طرحی برای درگیر کردن جمهوری اسلامی در یک بازی سیاسی بوده است.

وی ادامه می‌دهد: 12 سال فشار روی کشور و مردم! چقدر راحت رئیس‌جمهور امروز و دبیر شورای عالی امنیت ملی دیروز در زمان ریاست‌جمهوری محمد خاتمی با یک لبخند از آن عبور کرد! فقط یک لحظه تصور کنید اگر این اتفاق در دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد و دبیری شورای عالی امنیت ملی جلیلی اتفاق افتاده بود، رسانه‌های اصلاح‌طلب و مدعی اعتدال چه یقه‌هایی پاره می‌کردند و مثل آقای روحانی چه می‌کردند!! آقای روحانی! چقدر ساده از کنار کاری که 12 سال پیش انجام دادید و در تمام این سال‌ها فشارهای بین‌المللی و تحریم‌های ظالمانه را بر مردم ما تحمیل کرد، گذشتید. تازه فهمیدیم چه کسی سنگ را در چاه انداخته بود.... روحانی مچکریم.




      

 

دولت اسبق و سابق و فعلی و آینده ندارد. تا سایه ولی‌فقیه بر سر این ملت بلند است، یک امهاتی هست که فقط ربط به «جمهور» دارد. از جمله این امهات «انرژی هسته‌ای» است که به کوری چشم دشمن و دشمن‌پرست، حق مسلم ملت ما باقی خواهد ماند ان‌شاءالله. خدایی که من می‌شناسم؛ حالا صبر کن! اجازه نخواهد داد یک قطره از خون یک شهید هسته‌ای هدر رود. آنچه از هر توافقی بالاتر است، دست خداست. بگذریم که «توافق هسته‌ای»، «توافق خسته‌ای» به نظر می‌رسد! این سوی میز، برداشت آن سوی میز را قبول ندارد و بالعکس! توافق، یکی است اما به جای «المیزان» شاهد تفاسیری هستیم بس «نامیزان» بلکه 180 درجه مغایر هم! این مهم حکایت از چه دارد؟ آیا نگارنده را قصد بر آن است که جان‌کری را خدای نکرده به دروغگویی(!) متهم کند یا استغفرالله، مردمان این سوی میز را؟ عجالتا هیچ‌کدام! پس این همه تفسیر متضاد، حکایت از چه دارد؟ جز آنکه توافق به لحاظ حرفه‌ای «تفسیرپذیر» تنظیم شده؟ توافق، متضمن نفع ایران باشد یا آمریکا یا هر دو یا هیچ‌کدام، اساسا «نافرم» است؛ نافرم است که این سوی میز، تفسیر خود را ارائه می‌دهد، آن سوی میز، حرف خودش را می‌زند! انصافا بر چنین چیزی، نام «توافق» می‌توان گذاشت که حالا سر خوب یا بد بودنش دعوا کنیم؟ گمانم دعوا در «پله دوم» بی‌فایده است! باید به همان «پله اول» برگشت و به «مرور بدیهیات» نشست تا ببینیم اصلا نام آنچه آورده شده را می‌توان «توافق» گذاشت؟ اگر می‌توان، پس چرا هیچ تفسیری از توافق، موید هیچ تفسیر دیگری از توافق نیست؟ مگر نه آن است که هر توافقی باید آدابی داشته باشد؟ بی‌تعارف، یک عقد ساده میان فلان داماد از «عشایر قره‌چورلو» و بهمان عروس از «عشایر اصا‌نلو» صدها پله از این «مثلا توافق هسته‌ای» محکم‌تر است! صرف‌نظر از اصل و اساس انشای نوشته شده، شعار «هر توافقی...» خشت اول اما خشت کجی بود که این چنین معوج کرده «ثریای توافق» را! با این شعار، معلوم بود که توافق هم بشود، باز نتیجه ایده‌آل حاصل نمی‌شود! «خوشبین نبودن به نتیجه مذاکره با آمریکا» امروز دارد علت‌العلل خود را نشان می‌دهد! امروز... و در این همه تفسیر متفاوت از توافق، که هر یک ناقض آن دیگری است! «من به نتیجه مذاکره با آمریکا خوشبین نیستم» نه از آن رو بیان شد که احتمال توافق با آمریکا را نمی‌داد، بل بدان علت بیان شد که روزگار پس از توافق، یعنی همین کشمکش‌ها را در «خشت خام» و به «محک تجربه» می‌دید. اتفاقا بارها فرموده شد؛ «احتیاج آمریکا به مذاکره، ایضا به توافق، بیش از نیاز ماست». خود همین یعنی از نظر بزرگان، نیل به توافق، خیلی هم امر غیرممکنی نبوده و نیست. اینکه حالا «شیطان بزرگ» است! آدمی حتی می‌تواند به راحتی آب خوردن، با خود «شیطان رجیم» هم توافق کند! منتهای مراتب، خوش‌خیال، آن کسی است که فکر ‌کند با این قبیل توافقات، شیطنت شیطان، تمام می‌شود! وقتی دیروز بزرگان، علنی سخن خود را بیان کردند، دبه درآوردن‌های مکرر دشمن در همین امروز را می‌دیدند که اولا وسط مسابقه، مبادرت به تعویض اسب می‌کند، ثانیا با مردمان مذاکرات، سخن به زبان تهدید می‌گوید، ثالثا تعهد به هیچ چیز، حتی به وعده سر خرمن خود ندارد. باورم هست آحاد ملت هم، خوشبین به نتیجه مذاکره با یانکی‌ها نبودند و الا می‌شدند حکایت این «گروهک جشن‌سرخود شادی‌اولی»، رفتار و گفتار سبک از خود بروز می‌دادند! با این همه، کاش همان دیروز «ملاحظات حکیمانه» رعایت می‌شد بلکه امروز شاهد این همه تفسیر به رای و این همه بدعهدی نمی‌بودیم، آن هم در شرایطی که هنوز جوهر قلم توافق خشک نشده! دیروز جمع می‌شد این بساط، امروز مجبور نبودیم زیر بار توافقی برویم که اوباما در وصفش بگوید؛ «به هیچ وجه لازم نیست آمریکا توافق هسته‌ای با ایران را متوقف کند، چون رئیس‌جمهور بعدی، با وجود این توافق، گزینه‌های بیشتری برای فشار علیه ایران خواهد داشت». وقتی فرزانه‌ای در مایه‌های آیت‌الله جوادی از سر خیرخواهی، این مردمان را به شمارش انگشتان دست، بعد از مصافحه با شیطان بزرگ توصیه کردند، ترجمان دیگری بود از همان عدم خوشبینی! صدالبته هنوز بازی تمام نشده! بر شورایعالی امنیت ملی، نیز مجلس محترم شورای اسلامی فرض است که به «وظیفه انقلابی» یعنی «تکلیف عاقلانه» خود عمل کنند، لیکن به راستی ما باید تفسیر چه کسی از این توافق مثلا هسته‌ای را باور کنیم؟! تفسیر این مردمان خودمان یا آن نامردمان بدزبان؟! حضرات اگر می‌فرمایند؛ «دشمن دروغ می‌گوید» پس اولا چرا به همین دشمن کذاب، لقب «مودب» می‌دهند؟! ثانیا چرا علی‌الدوام می‌خواهند دماغ دراز این دشمن دروغگو را عمل جراحی کنند، بلکه شیطان بزرگ را نزد ملت ایران، «بزک» کرده باشند؟! ثالثا کدام دشمن دروغگو، به کدام عهد خود وفا کرده که آمریکا دومی‌اش باشد؟! رابعا چطور ما به همین دشمن، همین لقب «دروغگو» را می‌دهیم، انگ‌های رنگارنگ دشت می‌کنیم؛ «دوره شعار دادن علیه دشمن گذشته»، «با جامعه جهانی(!) باید کنار آمد»، «کشور را با شعار دادن علیه آمریکا نمی‌توان اداره کرد» و... لیکن خودشان آزادند هر جا به نفع‌شان بود، دشمن را «باادب» بخوانند، هر جا به نفع‌شان بود «دروغگو»؟! نکند این بود، آنچه به آن «اعتدال» می‌گفتند؟! و اگر می‌فرمایند؛ «ملاک، تفسیر ما از توافق است، نه تفسیر راست یا ناراست دشمن»، لاجرم این مهم را نیز باید توضیح دهند که آیا سازمان ملل، شورای امنیت و شورای حکام آژانس، حرکت براساس تفسیر ایشان می‌کنند یا تفاسیر مطروحه آن سوی میز؟ البته پاسخ، کاملا روشن‌ است! این نهادهای خیر سرشان بین‌المللی، به گواهی همین قطعنامه هفته پیش، 100 سال سیاه، منافع مشترک کاخ سفید و اسرائیل را فدای احدالناسی نخواهند کرد! راه رفتن به سیاق «کدخدا» درجه آخر منتهی می‌شود به همین برداشت‌های متناقض، من اما چاره کار را رجوع دوباره می‌دانم به اندیشه و آرمان «روح خدا». همه باید به «خمینی» برگردیم، بویژه آنها که داعیه‌دار «خط امام» هستند! اگر «عالم، محضر خداست»، «جمهوری اسلامی، محضر روح خداست». در محضر روح خدا، آیا زیبنده است تن به توافقی دهیم که فلان دستاورد مهم کشور را 25 سال، معطل خود کند، بهمان دستاورد مهم دیگر را 10 سال؟! این یکی، نه نقد ما به توافق که جمله یکی از همین مردمان مذاکرات است؛ «برای تسلیحات، باید مورد به مورد اجازه بگیریم»! واقعا چرا؟ در محضر روح خدا، با آن همه سر نترس و سودای انقلابی، واقعا چرا باید برای «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» اجازه از اجنبی بگیریم، آن هم مورد به مورد؟! خیلی دوست دارم بدانم در ازای این امتیاز ممتاز و متمایز، متقابلا ما چه چیزی از دشمن گرفته‌ایم؟ این امتیاز را که دشمن اصلا سخن از «لغو تحریم» نمی‌گوید، بلکه علی‌الدوام می‌گوید؛ «تعلیق تحریم»؟! یا این امتیاز را که دشمن اصلا سخن از «تعلیق همه تحریم‌ها» نمی‌گوید، بلکه علی‌الدوام می‌گوید؛ «تعلیق قطره‌چکانی بخشی از تحریم‌ها»! یا این امتیاز را که دشمن «تعلیق قطره‌چکانی بخشی از تحریم‌ها» را هم منوط یعنی مشروط کرده به راستی‌آزمایی آژانس؟! اخیرا از قول جناب آقای دکتر... چیز عجیبی خواندم؛ «روز اجرای توافق، آن روزی است که تحریم‌ها برداشته شود»! عجبا! قلم در دست ماست اما بازی با کلمات و جملات را ایشان انجام می‌دهد! «تحریم‌ها باید در همان روز امضای توافق و به شکل کامل لغو شود» کجا و این جمله فخیمه کجا؟! براساس این جمله، اگر تحریم‌ها 300 سال بعد از توافق هم برداشته نشود، هیچ خرده‌ای نباید به هیچ‌یک از افراد این سو یا آن سوی میز مذاکره گرفت. کاش فقط با کلمه بازی می‌شد، گاه دستاورد شهریاری شهید هم مشمول همین بازی‌ها می‌شود! «سیاست» ممکن است «امر خوبی» باشد اما وای از «سیاست‌بازی» و «توافق»‌ ای‌بسا «چیز بدی نباشد» لیکن وای از «توافق‌بازی»! توافق‌بازی یعنی «مذاکره برای مذاکره» یا «مذاکره برای صرف توافق» و نه «مذاکره برای نیل به یک توافق خوب که در آن، همه تحریم‌ها در همان روز امضای توافق به شکل کامل لغو شود». در محضر روح خدا، عشق است بند بند صحیفه‌نور امام، نه بندهای توافقی که حتی موافقانش هم مکرر اعتراف کرده‌اند هیچ نباید از آن انتظار معجزه داشت! این هم لابد نوع خاصی از تدبیر است؛ «آدمی توافقی را خوب، حتی مبارک بخواند، لیکن متوقع باشد ملت هیچ توقعی از آن نداشته باشد!» همه جور توافقی را دیده بودیم الا توافق خوبی که در «مقام اجرا» خیلی هم نباید از آن متوقع بود! اینک 2 پرسش مطرح می‌کنم، به امید شنیدن جوابی فراخور سوالات مطروحه.

یکم؛ اگر توافق، خوب است و قابل تبریک، پس چرا بعضی‌ها این همه هراس دارند از بالا رفتن سطح توقعات؟! این هم آن توافق، توافق، توافقی که شبانه‌روز دنبالش بودند! حالا دیگر بهانه‌ چیست؟ واقعا اگر بناست توافق، هیچ معجزه‌ای نکند، یعنی در «روز عمل» هیچ گره‌ قابلی را باز نکند، پس چرا از اصل و فرع آن، با عنوان «توافق خوب» یاد می‌کنند؟! پس چرا 2 سال تمام، همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد این توافق کذایی گذاشتند و تقریبا همه امور ملت را معطل سیاست خارجه نگه داشتند؟!  

دوم؛ اگر توافق، علاوه بر آنکه خوب است و قابل تبریک، «فتح‌الفتوح»تر از حماسه خرمشهر هم تشریف دارد، عالیجنابان بفرمایند دیگر چرا مایه از صلح امام حسن علیه‌السلام می‌گذارند؟! عاقبت، در دوقدمی قلعه یهودیان به‌ سر می‌برند یا دوران تلخ‌کامی صدر اسلام؟!

چیزهای زیادی هست که دیپلمات‌ها باید از انقلابی‌ها بیاموزند، من‌جمله همین انشا نوشتن! انقلابی، زرنگ‌تر از این حرف‌هاست! نه زیر حرف می‌ماند، نه زیر برف! پدر رفته بود جنگ... و تنهایی انشا نوشتن، نسل مرا «مرد» بارآورد! ما ندادیم انشای خود را پدر برای‌مان بنویسد، چرا که او اردیبهشت 61 در جاده جهنمی اهواز - خرمشهر، کارهای مهم‌تری من‌جمله «شهادت» داشت! نسل من، از تبار «احمدی‌روشن» است. فی‌الحال از «روح خدا» مسیحایی‌ترین ارثی که به ما رسیده «صحیفه‌نور» است. هر از چند گاه، تورقی می‌کنم صفحاتی از این مجموعه را. آخرین بار، 10 روز پیش بود. مداقه‌ای کردم روی نزدیک 20 صفحه از صحیفه. شب قبلش «صحیفه سجادیه» مرا با «چگونه دعا کردن» آشنا کرده بود؛ شب فوق‌الذکر، «صحیفه‌نور» مرا با «چگونه ادعا کردن». آری! ادعاها داشت خمینی! ادعاهای همراه با عمل! این نبود که چون «پیرمردان منور» فقط اهل دعا باشد کنج خرابات، احیانا تسبیحی بچرخاند، ذکری بگوید و والسلام! خمینی «جهانی بنشسته در گوشه‌ای» نیز نبود؛ بنشسته در گوشه‌ای، جهان را متحول کرد! بی‌چاره‌های زنجیره‌ای، یک جا هم خواستند واقعا از امام «تعریف» کنند، باز فروافتادند در چاه «تحریف»! ادعا داشت خمینی، سیلی حیدری بخواباند بر صورت شیطان بزرگ، بلکه علی‌الدوام تحقیرش کند! نیمه خرداد 42 خمینی جز خدا چه کسی را داشت که یک‌تنه، علیه آن شاهک آمریکایی به مبارزه برخاست، هر روز بیشتر از روز قبل، تحقیرش می‌کرد؟! «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» یعنی تحقیر ابلیس! ادعا داشت خمینی، «ما اگر از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت!» امام که پای داعیه‌اش ایستاد بماند، حتی تاریخ هم صحه گذاشت بر صحیح بودن ادعای صحیفه! تیتر یک مشهور، محبوب و انقلابی «خبر مرگش» اگر چه به نام «وطن امروز» تمام شد، لیکن صادقانه اعتراف می‌کنیم آن 2 کلمه حرف حساب، نور صحیفه روح‌الله بود که بر دل روزنامه ما تابیده شد! در خشت خام دیروز، چه می‌دید خمینی؟ همین امروز را! خامنه‌ای هم دیروز، دبه درآوردن‌های متوالی همین امروز را می‌دید که هیچ خوشبین نبود به مذاکره! مردان بزرگ، سخن نمی‌گویند الا به حکمت! خیلی هم محتاج حرکت نیستند! این، رئیس‌جمهور بی‌ادب و بی‌هوش یانکی‌هاست که هی از این کشور به آن کشور می‌رود، لیکن ابرمرد چفیه به دوش ما، بنشسته در حسینیه امام خمینی، تنها و تنها با یک جمله آن هم غیرمستقیم، ضمن متوجه کردن آمریکا از ابعاد نامعلوم حمله نظامی به شام، رسما شیطان بزرگ را کوچک و از جنگ علیه سوریه منصرف می‌کند! صحیفه نور، مال دیروز است، لیکن برای به روز بودن، گاه هست که باید دیروز را بخوانی، آن هم دقیق و عمیق، بلکه فردایت لنگ عصای جان‌کری نشود! تو خمینی را بخوان، خوب و بد هر توافقی، خودش را نشان می‌دهد! «صحیفه نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی برای گرفتن بدیهی‌ترین حق خود بخواهد قید حقوق‌ ای‌بسا مهم‌ترش را بزند، اشتباه است». در اینگونه مواقع، تجربه نشان داده آدمی از حقوق مهم‌ترش می‌گذرد، لیکن به آن حق مد‌نظر نیز آنطور که فکرش را می‌کرد، نمی‌رسد!

این مهم را تجربه در «مقام عمل» یعنی «مرحله اجرا» نشان داده، نه در «برگه انشاء» که فی‌الواقع، کاغذی بیش نیست! «صحیفه‌نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی برای گرفتن بدیهی‌ترین حق خود بخواهد زیر بار فشار دشمن برود، بدان حد که حرف زور شنیدن از اجنبی را «تئوریزه» کند، عین ذلت است». در اینگونه مواقع، تجربه نشان داده آدمی فشار دشمن را متحمل می‌شود اما بدیهی‌ترین حق خود را مگر در همان «انشاء مرقومه» به چنگ آورد، نه در «عالم واقعیت»! «صحیفه‌نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی برای درمان امراض اقتصادی خود بخواهد نسخه گدایی از خصم قداره‌بند تمنا کند، عین بی‌تدبیری است». نشست و برخاست با امثال وزیر خارجه فرانسه، حل‌المسائل مشکلات اقتصادی این کشور نیست! اروپا خودش درگیر «ریاضت اقتصادی» است! لطفا برند جمهوری اسلامی را آسیب نزنید! دیروز، خوب خودش را لو داد این فابیوس کثیف؛ «من نماینده صهیونیست‌ها بودم در مذاکرات»! کاش این مردمان وزارت امور خارجه «الفبای غیرت» را رعایت کنند و به این بی‌چشم و رو که جدای از این مواضع، دستی آلوده به خون جوانان کشورمان هم دارد، هرگز اجازه ورود به خاک مقدس وطن ندهند. هم «حرمت دولت» باید محفوظ بماند، هم «احترام ملت». فابیوس اگر به ایران بیاید، عادلانه‌تر آن است روانه «قوه‌قضائیه» شود تا «قوه مجریه»! 300 هزار شهید، پای شجره طیبه انقلاب اسلامی، خون نداده‌اند که این‌ همه راحت، با «عزت ملی» بازی شود! جلوی پای این ملعون، «خط قرمز» باید گذاشت، نه آنکه «فرش قرمز» پهن کرد! «صحیفه‌نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی جنگ زرگری دشمن با ابواب جمع خودش را باور کند، هیچ نیست الا حماقت در تحلیل». سگ زرد برادر شغال است! کنگره از کاخ سفید، بدتر، کاخ سفید از کنگره بدتر! جمهوری‌خواهان از دموکرات‌ها بدتر، دموکرات‌ها از جمهوری‌خواهان بدتر! جنگ اینها، تنها بر سر بیشتر چاپیدن ملت‌هاست و الا هیچ با هم «دعوای آرمانی» ندارند! زیاد که به آمریکا رو بدهی، هنوز اینقدر وحشی هست که باز آرزوی تنفس در هوای «کاپیتولاسیون» کند! «صحیفه‌نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که خودمان با دست خودمان، ایران عزیز را به یک کشور استثنا در آژانس بدل کنیم، خیانت در حق نخبگان و اندیشمندان وطن است». فی‌الحال، جمهوری اسلامی دارد نان همین صحیفه را می‌خورد و آنقدر هم «قدرت فرامنطقه‌ای» دارد که کدخدا با آن همه باد و بروت، خواهان مذاکره با ما باشد. چه لاف گزافی است اگر مدعی شویم توافق اخیر، جایگاه ایران را نزد جهانیان ارتقا بخشیده! از تنگه باب‌المندب تا ساحل مدیترانه، آنکه دارد مهره‌های شطرنج جنگ با دشمن را درست و ماهرانه جابه‌جا می‌کند، سرهنگ ارتشی و سردار سپاهی ماست! اگر فرجام برجام، جز این نیست که ما باید برای تامین تسلیحات نظامی خود، مورد به مورد از دشمن، اجازه بگیریم، بعضی‌ها حد سخن را نگه دارند و بیهوده لاف نزنند که توافق فلان، جایگاه جمهوری اسلامی را مرتفع کرده! این جایگاه اگر مرتفع نبود، اساسا و اصولا شیطان بزرگ، منت ما را نمی‌کشید برای مذاکره! حضرات، آه از نهاد این جایگاه بلند نکنند، الباقی سخنان‌شان پیشکش! بعضی چه بیخود، دلواپس جایگاه جمهوری اسلامی شده‌اند! جنگ با لعین داعشی، آن هم بی‌جلیقه ضدگلوله، چنان جایگاه فرزندان دلاور خمینی و خامنه‌ای را نزد جهانیان مرتفع کرده که حتی سران ذاتا بی‌ادب کاخ سفید هم، هنگام سخن گفتن درباره «ژنرال سلیمانی» مبادی آداب می‌شوند و معترف به حقیقت! در اینجا اعلام می‌کنم اگر کسی بخواهد به جایگاه رفیع جمهوری اسلامی در دنیا خدشه وارد کند با صحیفه نور روح‌الله طرف است! هر توافقی اما به شرط آنکه هزار جور نشود تفسیرش کرد، به شرط آنکه باب میل دشمن نباشد، به شرط آنکه همه تحریم‌ها را در همان روز اجرای توافق لغو کند و به شرط آنکه گزینه‌های فشار علیه ملت ایران را برای رئیس‌جمهور بعدی کاخ سفید، تضمین نکند، البته آزاد و بلامانع است! اینک رونمایی می‌کنم از چهارمین پیشنهاد خود به مجلس محترم شورای اسلامی، در عرض یک ماه اخیر! چنین توافقی را با سر قبول کن! جناب آقای روحانی! دلواپسی ممنوع! لب را هنر خنده بیاموز...

حسین قدیانی

 




      

 

آقای روحانی در کنفرانس مطبوعاتی اخیر گفت نسبت به مذاکرات دلواپس نیست و امیدوار است. او می‌گوید از جیب و به هزینه مردم شعار ندهید. منتقدان را متهم می‌کند که از جیب مردم بی‌خبرند و از تحریم‌ها سود می‌برند و کذا و کذا. در آغاز سومین سال انتخاب آقای روحانی، پرسش‌های مهمی درباره جهت‌گیری وی و استراتژی و دغدغه‌های دولت در حوزه‌های سیاست خارجی (مذاکرات)، اقتصاد، سیاست داخلی و فرهنگی مطرح شده که به نوعی در سرنوشت کشور تأثیرات مهم دارد.

1- آقای روحانی کی ممکن است نگران و دلواپس روند مذاکرات شود؟ آیا مثلاً باید آمریکا و غرب خواستار بازجویی از شخص رئیس جمهور- به اعتبار سوابق دبیری شورای عالی امنیت و اطلاع از برنامه هسته‌ای!- شوند تا ایشان نگران و دلواپس شود؟ نقداً پیامد توافق بد ژنو و بیانیه لوزان و آدرس‌های غلطی که این دو اتفاق به غرب داده، موجب آن شده که درخواست مصاحبه (بازجویی) از دریابان شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی (منصوب آقای روحانی) و 22 مقام ارشد دیگر) مطرح شود. آیا نفس این مطالبه از نگاه رئیس جمهور توهین و جسارت تلقی نمی‌شود؟ و آیا قرار است این ماجرا را نیز مانند ماجرای مخالفت آمریکا با ویزای آقای ابوطالبی (سفیر منصوب آقای روحانی برای دفتر سازمان ملل - معاون سیاسی دفتر رئیس جمهور) با انفعال برگزار کنیم؟ نتایج فتح‌الفتوح‌های کذایی در ژنو و لوزان به همین جاها ختم نمی‌شود و همین حالا آمریکا می‌گوید مانع از پرواز هواپیماهای مسافربری تازه خریداری شده از سوی ایران نیز خواهد شد.

آیا این قبیل اتفاقات و 130 مورد تحریم جدید ظرف 2 سال گذشته، همان در باغ سبز رویایی است که جناب روحانی نشان می‌دهد و سپس با همین رؤیا، مدام به صاحب‌نظران منتقد می‌تازد که مخالف شادی مردم و لغو تحریم‌ها هستند؟! آیا این فرار به جلو نیست؟ اگر تشدید و تصاعد تحریم‌ها نشانه عداوت و خباثت دشمن در عین سیاست فریب و تزویر است، چگونه باور کنیم همین دشمن خبیث حاضر می‌شود حربه خود را- حربه‌ای که آقای روحانی حتی برداشتن آن را شرط تأمین آب خوردن مردم و محیط زیست می‌خواند!- کنار بگذارد؟! آیا حتماً باید سیاست تنش‌زدایی یکطرفه را مانند دولت سازندگی تا آنجا پیش برد که سرانجام از سوی دادگاه اروپایی حکم جلب برای رئیس دولت (آقای هاشمی) صادر شود؟! آقای روحانی نشنیدند از وزیر خارجه آلمان که هدف از مذاکرات، احیای روند گفت‌وگوهای انتقادی 2 دهه پیش است؟! آیا جناب روحانی نبود که در صفحات 599 و 611 کتاب خود (امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای) تصریح کرد «اروپا در سال 1384 نقض تعهد کرد و پرونده هسته‌ای به شورای امنیت ارجاع شد... شکستن تعلیق نطنز به خاطر ارجاع پرونده به شورای امنیت بود»؟! اگر روش تبلیغات انتخاباتی در انداختن توپ به زمین خودی و گستاخ کردن دشمن، خطای فاجعه‌باری بود، باید همان رویکرد غلط‌ را ادامه داد؟ تا کجا امکان ادامه این مسیر آمیخته به جفا و خطا وجود دارد؟!

2- مصاحبه مطبوعاتی رئیس جمهور با دعوت از 250 خبرنگار در حالی برگزار شد که رسانه‌های منتقد مجال نیافتند پرسش‌های خود را مطرح ‌کنند. اما گفت‌وگوی تشریفاتی و طنز‌آمیز با منتقدان به همین جا محدود نمی‌شود. هنوز که هنوز است تیم مذاکره‌کننده از گفت‌وگو با منتقدان برای رفع نقاط آسیب - که دستورالعمل رهبر معظم انقلاب به عنوان لازمه شعار همدلی بود- طفره می‌رود. ماجرا اما فراتر از مذاکرات هسته‌ای است. اکنون صاحب‌نظران و خبرگان عرصه‌های فرهنگ و اقتصاد و سیاست داخلی- که بعضاً حتی حامی دولت هستند- نسبت به خودکامگی برخی مدیران دولتی و طفره از فراهم کردن فضای گفت‌وگو با منتقدان و نخبگان هشدار می‌دهند. واگذاری اقتصاد و سیاست و فرهنگ به حال خود- به نحوی که فرصت‌طلبان و سوء استفاده‌گران کامروا شوند- با ادبیات مختلف از سوی نخبگان مورد اعتراض قرار گرفته است اما بوی نوعی از خودکامگی و غرور آمیخته با کم خبری و ناتوانی از برخی مدیریت‌های دولتی به مشام می‌رسد. ضعف مدیریت، خود رنج بزرگی است چه رسد به اینکه با هتاکی به منتقدان و بی‌سواد خواندن آنها عجین شود.

کافی است این دو اظهارنظر را از دو اقتصاددان حامی دولت بخوانید و قضاوت کنید.

«تیم اقتصادی دولت فاقد هوشمندی لازم در اداره کشور است. برخی افرادی که در دولت مسئولیت دارند سرمایه‌دارانی هستند که مشخص نیست سرمایه خود را از کجا آورده‌اند. برخی از وزرا سرمایه 1000 میلیارد تومانی دارند. دولت تحت حمایت گروه‌های ذی‌نفع و ذی‌نفوذی است که صرفاً به منافع خود می‌اندیشند (راغفر، مصاحبه با تسنیم).»

«لیبرال‌های وطنی، مغرورهای ناتوان هستند... اینها در مقام حرف و تبلیغات ادعا می‌کنند که علمی نگاه می‌کنند و برای هر مسئله راه حل مشخص دارند اما نیلی به صراحت گفته که ]در دوره سازندگی[ در دام روزمرگی و واکنش‌های محض افتاده بودیم. ما با پارادوکس غرور و ناتوانی روبرو هستیم... اینها با فرض اطلاعات کامل، تحلیل‌های اقتصادی را شروع می‌کنند، بعد به طور طبیعی هر کس را که جور دیگری فکر می‌کند، نادان و مغرض فرض می‌کنند. اگر دقت کرده باشید نئوکلاسیک‌های وطنی همین هتاکی را دارند... در فاصله اسفند 93 تا پایان اردیبهشت 94، هفت بار از موضع رسمی گفتند که قطعاً در سال 94 قیمت حامل‌های انرژی را افزایش نخواهند داد. می‌دانید چه قدر غم‌انگیز است. دوباره دارند مشروعیت دولت را نزد مردم با سخنان غیرمسئولانه معامله می‌کنند... یک چیز بسیار خطرناک که امیدوارم گوش برای شنیدن آن در دولت روحانی وجود داشته باشد این است که اینها جای اینکه شکست‌ها و فسادها و ناروایی‌ها را ببینند و عبرت بگیرند می‌گویند ما شاهکار کردیم و باوجود افزایش قیمت‌ها، آثار تورمی متناسب آن مشاهده نشد و هنوز جا برای فشار جدید به مردم وجود دارد... من برای مناظره با سخنگوی دولت و مسعود نیلی اعلام آمادگی می‌کنم... خیلی حیاتی است که یک گفت‌وگوی ملی صورت بگیرد تا دولت از این اشتباهات فاحش نجات پیدا کند... واقعاً آدم متأثر می‌شود که منتقدان را با هتاکی بی‌سواد بخوانند». (فرشاد مؤمنی، مصاحبه با شرق).

قبیل همین نگرانی‌ها در حوزه فرهنگ و رسانه و سیاست داخلی و غفلت از فتنه‌گران در میان علما و صاحب‌نظران رو به گسترش است.

3- برخی مسئولان دولتی سعی کردند پرونده قرارداد 25 ساله کرسنت در مطبوعات مسکوت بماند. اما اکنون وزیر ارشاد می‌گوید در یک قلم، 14 میلیارد جریمه از قبل این قرارداد متوجه کشور شده است. این رقم البته غیر از مبالغ کلان رشوه‌ای است که برخی عناصر ذی‌نفوذ در وزارت نفت دولت اصلاحات از قبل قرارداد فروش گاز آن هم 14 برابر زیر نرخ جهانی به جیب زدند. آقای روحانی در سال 1381 در نامه‌ای خطاب به خاتمی، از جایگاه دبیر شورای عالی امنیت ملی نسبت به عواقب قرارداد مذکور ابراز نگرانی می‌کند؛ مبنی بر اینکه این قرارداد «خارج از چارچوب قانون» و از طریق «واسطه» منعقد شده و «دارای آثار منفی فراوان برای جمهوری اسلامی» است و اینکه «عقد قرارداد طولانی گاز با شرکتی غیر معتبر که بنابر گزارشات دریافتی از وزارت نفت طی سال‌های گذشته عملکردی ضعیف و توأم با نادیده گرفتن حقوق ایران در ارتباط با میدان نفتی مبارک داشته، تکرار تجربه تلخی است که سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود. شرایط بازار موجب گردیده که قیمت و شرایط قراردادی مذاکره شده در مقایسه با منطقه بسیار پایین و غیر مطلوب باشد.» روحانی با هشدار درباره اینکه قرارداد کرسنت (با پیگیری شخص زنگنه) احتمالاً آثار منفی اقتصادی درازمدت بر بازار گاز کشور خواهد داشت و هیچ منفعت سیاسی نیز در پی نخواهد داشت، تأکید کرده بود از حدود یک سال پیش سؤالاتی از وزیر نفت (زنگنه) درباره قرارداد کرسنت مطرح کرده که با وجود دستور خاتمی، پاسخی دریافت نشده است.

پرسش این است که اکنون متولیان این قرارداد و قبیل آن در وزارت نفت چه می‌کنند؟ آیا بار آوردن 14 میلیارد جریمه را نیز باید پای تحریم‌ها نوشت یا مثلاً به منتقدان ناسزا گفت؟! آیا این قبیل سوء مدیریت‌ها جای دلواپسی ندارد و به جیب مردم ارتباط پیدا نمی‌کند؟

4- بنابر نظرسنجی مورد استناد رسانه‌های دولتی و حامی دولت، فقط در 6 ماه گذشته به میزان 10 درصد از رضایت مردم نسبت به آقای روحانی کم شده است. برخی حامیان دولت نیز در همین زمینه مکرراً هشدار می‌دهند. در این بحبوحه 2 کار می‌شود کرد؛ الف- اصلاح نقشه راه دولت و افزودن بر کفه دولتمردان خدمتگزاری که خدمت خود را به خارج و دست بیگانه گره نزده‌اند. ب- تن دادن به یک توافق بد و به هر قیمت که یک رژیم حقوقی جدا از ان‌پی‌تی را در قبال ایران به عنوان متهم حاکم کند و تعلیق تحریم‌ها را - در حد 13 درصد مجموعه تحریم‌ها که عملاً نمی‌تواند اثر اقتصادی مؤثری داشته باشد- به رضایت آژانس و اراده آمریکا و اروپا مشروط سازد. رویکرد خطرناک دوم که نباید مرتکب آن شد ضمن اینکه هزینه‌کرد غیر قابل جبران از امنیت و اقتدار ملی است، وضعیت جیب مردم را نیز بدتر خواهد کرد چرا که چنین توافقی، نه پایان فشارها بلکه آغاز فشارهای تازه است. اسم چنین رفتار خطرناکی ذلیل کردن ملت وکشور است. فاش‌گویی تحلیل‌های غلط و کاملاً سیاه از وضعیت موجود، ضد مصلحت است. این تحلیل‌های غلط حتی اگر درست هم بود نباید بر زبان می‌آمد که امیر مؤمنان فرمود: «پیروزی با دوراندیشی، و دور اندیشی به واسطه مشورت و تدبیر، و تدبیر به واسطه حفظ اسرار به دست می‌آید». به راستی دولت محترم که بر محرمانه نگاه داشتن مفاد مذاکرات- باوجود تصریح رهبری مبنی بر اینکه ما چیز محرمانه در مذاکرات نداریم- اصرار دارد، آیا در مقابل اجنبی رازی هم برای خود محفوظ داشته است؟ چرایی این رفتار متناقض را باید در رقابت انتخاباتی ناسالم و هدف پیروزی به هر قیمت جست‌وجو کرد؛ یعنی دولت را پیشاپیش، بدهکار و مجبور به توافق یکطرفه کردن. فعلاً این روند به حد مطالبه بازجویی از دبیر شورای عالی امنیت (منصب سابق آقای روحانی) رسیده است.

5- آقای روحانی می‌تواند حجابی برای غفلت و ندیدن حلقه‌های آلوده، تجدید نظرطلب، امتیازطلب، بد عمل و معارض با اصول انقلاب شود، همان گونه که هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدی‌نژاد شدند. این طیف چندلایه یا مستقیم در خدمت دشمن هستند و یا بد عملی‌های آنان خانه‌های جدول دشمن را پر می‌کند و به ناکارآمدی، فساد، دلسردی و بی‌اعتمادی مردم دامن می‌زند. روحانی اما هنوز فرصت جبران دارد، اگر که بتواند خویشتن را از آسیب خودرأیی، نقد ناپذیری و حسن ظن به بیگانه صیانت کند.

 

محمد ایمانی




      

 

مردم از شعار خسته شده‌اند

گروه سیاسی: دور از انتظار نبود و به خوبی می‌شد پیش‌بینی کرد؛ در شرایطی که مردم کشورمان روز گذشته انتظار داشتند حسن روحانی در سخنرانی خود در همایش فرمانداران سراسر کشور به مباحث اصلی و مبتلا به این روزهای جامعه بپردازد اما باز هم موضوعات حاشیه‌ای، سخنان رئیس‌جمهور را تشکیل داد. به گزارش «وطن امروز»، حجت‌الاسلام روحانی در این همایش که در تالار وزارت کشور برگزار شد از همه چیز گفت جز آنچه این روزها به ادبیات غالب مردم درباره موضوعات اقتصادی و مشکلات معیشتی تبدیل شده است. روحانی بدون آنکه به چرایی افزایش بدون اطلاع قیمت بنزین و گازوئیل، حذف بی‌سر و صدای یارانه بخشی از مردم، افزایش قیمت گاز و عدم تکمیل مسکن‌مهر به‌رغم دستور ابلاغ شده به دولت، اشاره کند بازهم به موضوعاتی در سخنان خود اشاره کرد که اساسا هیچ دغدغه‌ای راجع به آن در جامعه وجود ندارد. لزوم شفاف بودن جنس صندوق‌های رای، خواب ندیدن و عدم ارتباط با اجنه و اعتراض تلویحی به چرایی نقد دولت و سکوت نسبت به دیگر قوا از جمله موضوعاتی بود که روز گذشته رئیس‌جمهور با غلظت زیادی به آنها اشاره کرد اما نکته قابل توجه اینکه بخش دیگری از سخنان حسن روحانی که یا نسبت به آنها هشدار داد یا از آن به‌عنوان دستاورد دولت یازدهم یاد کرد، محوری‌ترین انتقادات وارد به دولت یازدهم را شامل می‌شود. هشدار رئیس‌جمهور مبنی بر ممنوعیت ورود نهادهای دولتی و نظامی به انتخابات یکی از این موارد بود. این سخن روحانی در حالی است که طی ماه‌های گذشته بارها شاهد فعالیت و اظهارات حزبی و انتخاباتی برخی اعضای هیات دولت بوده‌ایم. ابراز نگرانی از عدم تشکیل مجلس همسو با دولت از سوی معاون اول رئیس‌جمهور از جمله این موارد است. عدم تشکیل صف‌های طولانی تحقیرکننده ملی در تهران و شهرستان‌ها در دولت یازدهم از دیگر اشارات روز گذشته رئیس‌جمهور بود. ادعایی که با اتفاق تلخ سبد کالا که مورد تمسخر برخی مقامات غربی نیز قرار گرفت تناسب چندانی ندارد. به گزارش تسنیم، حجت‌الاسلام حسن روحانی، رئیس‌جمهور صبح دیروز در همایش سراسری فرمانداران که در تالار وزارت کشور برگزار شد، در بخشی از سخنان خود خطاب به فرمانداران و استاندران حاضر در مراسم گفت: همه شما این صدا را از مردم در انتخابات شنیدید که گفتند از اختلافات، دعواها و از شعارهای بی‌محتوا خسته‌ شده‌ایم. روحانی همچنین اظهار داشت: «به مردم وعده داده بودیم ثباتی را در اقتصاد حاکم کنیم که صفی برای سکه، طلا و ارز نباشد. این وعده‌های خود من به‌صراحت در سخنرانی‌های انتخاباتی است. ما به مردم وعده آرامش داده بودیم». وی بدون اشاره به اختلاف رای 7/0درصدی خودش در انتخابات ریاست‌جمهوری که در مقایسه با دوره‌های گذشته رای بسیار ضعیفی محسوب می‌شود، گفت: مردم زمانی که مطالبات‌شان و رویکردشان را نزدیک‌تر با یک کاندیدا ببینند به آن کاندیدا رأی می‌دهند؛ حالا وقتی بود که بین نفر اول و دوم در حد 100هزار رأی بود که می‌گفتیم حالا خیلی زیاد نیست اما در این انتخابات (ریاست‌جمهوری) بین نفر اول و دوم 13میلیون اختلاف رأی بوده است. این به‌معنای آن است که مردم دقیق، حساب‌شده و آگاهانه مسیری را برگزیدند و انتخاب کردند.

قول دادیم صف‌های تحقیرکننده نباشد!

وجود نداشتن صف‌های تحقیرکننده مردمی در دولت یازدهم بخش دیگری از سخنان رئیس‌جمهور را تشکیل می‌داد. روحانی بدون اشاره به اتفاق تلخ سبد کالا که منجر به عذرخواهی او از مردم شد، گفت: «اینکه امروز بخش خصوصی سرمایه خود را آماده و روی زمین مستقر کرده، به‌معنای آن است که راه دولت درست بوده و غلط نبوده است. اینکه مردم امروز حرص و ولع ندارند و جنس را در پستو و اتاق خانه انبار نمی‌کنند به‌معنای آن است که راه دولت درست بوده، اینکه امروز صف‌های طولانی تحقیرکننده ملی در تهران و شهرستان‌ها نداریم به‌معنای آن است که راه دولت درست بوده است». رئیس‌جمهور همچنین بدون اینکه به آمار تعطیلی رسانه‌ها و آمار شکایت و تذکرات کتبی و شفاهی هیات نظارت بر مطبوعات به رسانه‌های منتقد در طول 2 سال گذشته و همچنین سخنان تند خود نسبت به منتقدان اشاره کند، بازهم از استقبال دولت از نقد سخن گفت. روحانی گفت: هیچ قوه‌ای امروز در کشور نیست که مردم بدون دغدغه و لکنت زبان نقد کنند، جز دولت. شما به یکی بگو که بیاید و از مجلس انتقاد کند، مجلس؟ چه‌جوری؟ از کجای مجلس؟ از کدام قسمت مجلس؟ از قانون مجلس؟ از نطق‌های مجلس؟ نه آقا! ما را ول کنید. بگذارید زندگی کنیم. از قوه قضائیه انتقاد کنیم؟ تو را خدا بگذارید ما زندگی کنیم! از دولت و رئیس‌جمهور انتقاد کنیم؟ بله! زبان‌ها باز می‌شود. گل از گل شکفته می‌شود. این به‌معنای آن است که مسیر انتخاب شده دولت مسیر درستی است و باید نقد شویم و باید از ما انتقاد کنند». وی همچنین با اعلام اینکه «ما دارای عصمت نیستیم» گفت: متأسفانه یا خوشبختانه خواب هم نمی‌بینیم. به فالگیر و جن‌گیر هم از اول معتقد نبودیم. مبنای ما مشورت با صاحب‌نظران بود. 

چرا به سردار دیپلماسی بی‌ادبی می‌کنید؟!

روحانی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به انتقادهای صورت گرفته به تیم هسته‌ای ایران، گفت: چه‌کسی حق دارد با لحن بی‌ادبانه نسبت به سردار مقدم جبهه دیپلماتیک حرف بزند؟ از کجا این بی‌ادبی نازل شده؟ این زبان زشت و بد. تند حرف زدن، بی‌احترامی کردن، همه ما، همه مؤمنان و ایرانی‌ها؛ همه عزیزند، همه باید محترم باشند مخصوصاً آنهایی که خدمت بیشتری امروز به کشور انجام می‌دهند. بگذارید این مذاکرات هسته‌ای با موفقیت به‌لطف خدا به پایان برسد بعد به مردم شرح می‌دهیم که اینها چه کشیدند، چه سختی‌هایی بود.

مبادا به گوش کسی برسد!

انتخابات مجلس و خبرگان رهبری که ظاهراً اهمیت زایدالوصفی برای دولت دارد بخش دیگری از سخنان روحانی بود. وی در این زمینه گفت: مجلس شورای اسلامی جایگاه بسیار مهم و مجلس خبرگان رهبری جایگاه بسیار رفیعی دارند و مهم است مردم میان افراد صاحب صلاحیت اصلح را برگزینند. مباد در شهرستانی به سمع و گوش کسی این حرف برسد که دولت طرفدار این و آن است، سپاه طرفدار این و آن است، ارتش، صدا و سیما، استاندار و فرماندار طرفدار جناحی هستند، دفتر امام جمعه حامی جناحی است که اگر اینگونه باشد سم برای انتخابات درست کرده‌ایم.

صندوق رأی، پلاستیکی شفاف باشد!

جنس صندوق‌های رای هم بخشی از سخنان رئیس‌جمهور بود. روحانی گفت: کاری بکنیم که در این انتخابات عدالت اجرا شود. هیچ جا هم سوءظن به وجود نیاید. اگر صندوق می‌گذارید یک صندوق پلاستیکی شفاف باشد که همه، رأی را از دور ببینند، دور آن با مقوا و و چسب و دوختن همراه نباشد، صندوقی باشد که همه ببینند، من رأی خود را ببینم که داخل صندوق افتاد یا نه، بگذارید از اول رأی صندوق‌ها دیده شود، من که نفر اول رأی دادم ببینم که این صندوق خالی بوده است که فردا به‌دروغ به من نگویند یک‌سوم این صندوق پر بوده است، اصلاً برای چه دور آن با پارچه پیچیده و اتهامات زده شود؟ نگذاریم تهمت زده شود. دولت مهم نیست، گاهی به نظام تهمت زده می‌شود، همه چیز شفاف باشد، حتی اگر جایی لازم است دوربین گذاشته شود و همه مشاهده کنند.

کنایه جالب آیت‌الله جنتی به دولت

سخنان روحانی البته با کنایه آیت‌الله جنتی دبیر شورای نگهبان همراه بود؛ کنایه‌ای که متوجه معاون اول می‌شد. دبیر شورای نگهبان صبح دیروز در همایش فرمانداران سراسر کشور گفت: خیلی‌ها الان دارند کارهایی می‌کنند که با هیچ معیاری همخوانی ندارد و حرف‌ها و موضع‌گیری‌هایی دارند که صحیح نیست و البته از دید شما پنهان نخواهد بود. وی افزود: اخیرا یکی از مسؤولان گفته است اگر مجلس آینده را گرفتیم می‌توانیم در این جایگاه بمانیم و اگر مجلس را نگرفتیم نمی‌توانیم بمانیم. این حرف خیلی معنی بدی دارد و بیان این مطلب دخالت در امر انتخابات است، دولت حق ندارد در انتخابات دخالت کند.

 

منبع: روزنامه وطن امروز

 




      

 

شواهد نشان می‌دهد مذاکرات هسته‌ای اکنون در مرحله مابعد دبه به سر می‌برد. این تعبیر شاید کمی سبک جلوه کند ولی کاملا دقیق است. آمریکایی‌ها در آخرین دور مذاکرات هسته‌ای، حداقل درباره 4 موضوع فردو، تحریم، تحقیق و توسعه و بازرسی‌ها، حتی از فکت‌شیت خود فراتر رفته‌اند.

بیش از یک ماه است در محیط نخبگانی کشور روشن شده چارچوب لوزان قابل دفاع نیست و باید اصلاح شود. حالا آنچه در حال رخ دادن است این است که نه‌فقط این چارچوب بهبود نخواهد یافت، بلکه آمریکایی‌ها درصدد هر چه بدتر کردن آن تا جایی که بتوانند - هستند.

در اینجا ضرورتی به ورود بیش از حد به جزئیات وجود ندارد. مساله این است:

1- آمریکایی‌ها می‌خواهند چارچوب لوزان را بدتر کنند.

2- حتی اگر درخواست‌های فعلی آنها پذیرفته شود، باز هم تضمینی نیست که فردا درخواست‌های بیشتری را مطرح نکنند.

3- آنچه در لوزان تفاهم شد، بویژه در 2 بخش تحریم‌ها و بازرسی‌ها، با منافع ملی ایران فاصله‌ای قابل توجه دارد، چه رسد به اینکه چارچوب لوزان با یک چارچوب فاجعه‌بارتر جایگزین شود.

سوال مهم این است که چرا این اتفاق رخ داده است.

نخست باید توجه کرد این بار اول نیست که آمریکایی‌ها چنین می‌کنند. این اساسا یک سبک مذاکره آمریکایی است که مواضع مذاکراتی خود را با تحلیلی که از وضعیت بین‌المللی و همچنین میزان استواری طرف مقابل دارند تطبیق داده و تغییر بدهند. وقتی با آمریکا مذاکره می‌کنید، هر دور مذاکره می‌تواند نوعی «مذاکره از آغاز» باشد. خلق و خوی آمریکایی به‌گونه‌ای است که به خود اجازه می‌دهد هر بار که از راه رسید حرفی متفاوت با آنچه قبلا گفته بود بر زبان بیاورد و هیچ نگران نباشد که به این ترتیب یک مذاکره واقعی رخ نخواهد داد. به عبارت دیگر، از آنجا که آمریکا در پی دیکته است نه مذاکره، چندان برایش فرقی نمی‌کند که متهم به بی‌ثباتی در مواضع شود.

دوم، واضح است که دولت آمریکا تصور می‌کند همچنان می‌تواند امتیازهای بیشتری از دولت ایران بگیرد. محاسبه آمریکایی‌ها این است که دولت در ایران ـ مطابق آنچه خود در این 2 سال مکررا گفته ـ بشدت نیازمند مذاکرات است و هیچ توافقی را بدتر از توافق نکردن نمی‌داند. علاوه بر این، آمریکایی‌ها فکر می‌کنند یا دولت در ایران امتیازهای مدنظر آنها را فراهم کرده و ارائه خواهد داد یا اینکه در حاکمیت بر سر مقصر شکست مذاکرات هسته‌ای نوعی شقاق ایجاد خواهد شد. منشأ این اشتباه محاسباتی هر چه باشد که بی‌گمان آدرس‌های اشتباهی که اعضای دولت به بیرون کشور ارسال کرده‌اند نقشی مهم در شکل‌گیری آن داشته است- واضح است که در صورت تداوم، بنیاد مذاکرات را تخریب خواهد کرد.

و سوم، سر جای خود این بحثی مفصل است که آمریکا در حال ایجاد یک چارچوب ژئوپلیتیک برای گنجاندن توافق هسته‌ای درون آن است. هدف اصلی این چارچوب هم آن است که توافق هسته‌ای را بدل به ابزاری برای کاهش مستمر قدرت منطقه‌ای ایران کند. بحث درباره جزئیات این چارچوب موضوع این نوشته نیست ولی اگر بپذیریم که بخشی از فرآیند شکل‌گیری این چارچوب اطمینان‌دهی به متحدان منطقه‌ای آمریکا درباره تبعات ژئوپلیتیک توافق هسته‌ای است، منطقی است که آمریکا تحت فشار سعودی و اسرائیل پارامترهای توافق خوب از دید خود را سختگیرانه‌تر کرده باشد.

 

در مجموع، شواهد نشان‌دهنده آن است که مذاکرات هسته‌ای به سمت نوعی «مرگ ناگهانی» پیش می‌رود. خوشبختانه دبه کردن آمریکا در مذاکرات، در زمانی رخ می‌دهد که مردم ایران بسیار بیش از هر زمان دیگری پس از انتخابات خرداد 92، به آمریکا بی‌اعتماد هستند. ضرورت اصلاح چارچوب لوزان اکنون به یک گفتمان ملی تبدیل شده است. بویژه اینکه مردم ایران دریافته‌اند توافق هسته‌ای نه فقط تحریم‌ها را سبک‌تر نخواهد کرد، بلکه با مستقر کردن یک رژیم ویژه بازرسی در ایران، امنیت آنها را هم به طور اساسی به خطر خواهد انداخت. ایران ظرف 5 هفته آینده می‌تواند بهترین تصمیم را با کمترین هزینه بگیرد.

 

مهدی محمدی؛ روزنامه وطن‌امروز

 

 




      

سازمان عفو بین الملل، در قریب به دو ماه گذشته دو بار نسبت به تغییر سیاست‌های جمعیتی ایران واکنش نشان داده و آن را بر خلاف حقوق بشر عنوان نموده است. عفو بین‌الملل در این زمینه بیانیه ای بلندبالا منتشر کرده است که می‌توان آن را در چند سطر خلاصه کرد:

« قانونی را برای افزایش جمعیت و استحکام خانواده تصویب نکنید. تحصیل و اشتغال زنان را سامان ندهید. افکار فمینیستی را ترویج کنید. بابت زنای محصنه و همجنس‌بازی کسی را مجازات نکنید. کنوانسیون رفع همه ی اشکال تبعیض علیه زنان را بی درنگ و بدون قید و شرط تصویب کنید. به دنبال کاهش سن ازدواج نباشید و سن ازدواج دختران را بالا ببرید. برای طلاق سخت نگیرید و بگذارید به آسانی خانواده‌ها متلاشی شوند. برنامه ی تنظیم خانواده یا همان باروری سالم را ادامه دهید، تا تشویق شوید. به عقیم سازی های دائمی در ایران ادامه دهید. سقط جنین را تسهیل کنید و در نهایت، دسترسی دختران نوجوان به وسایل ممانعت از بارداری را تضمین کنید!»

این بیانیه دارای نکات بسیار جالبی است، از جمله این که در موارد متعدد به مطالعات دکتر عباسی شوازی، رئیس کنونی مؤسسه مطالعات و مدیریت جامع و تخصصی جمعیت کشور استناد شده و از صحبت‌های جنجالی شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس جمهور در امور زنان- نیز در آن بهره برداری شده است.

اما به چه دلیل این سازمان غربی با افزایش جمعیت در ایران مخالف است؟ آیا غرب و سازمان انگلیسی عفو بین الملل، از عواقب بحران جمعیتی ایران بی خبرند؟ در زیر به 4 نمونه از نظرات نخبگان غربی در مورد وضع بحرانی جمعیت ایران خواهیم پرداخت که به وضوح نشان می دهد غرب، آگاهی کاملی از جوانب و عواقب این بحران در ایران دارد.

در هم ریختگی وحشی جمعیتی

جاناتان وی لاست (Jonathan V. Last ) که از نویسندگان و روزنامه نگاران مشهور غربی است و برای وال استریت ژورنال، لس آنجلس تایمز و واشنگتن پست نیز می نویسد در مقاله ای با عنوان « جمعیت شناسی، سرنوشت است؛ خطرات از دست دادن جمعیت» (Demography Is DestinyThe perils of population loss) ضمن بررسی اجمالی از ساختار سنی جمعیت ایران، در مورد عواقب کاهش جمعیت جوان و حرکت سریع ایران به سمت سالخوردگی جمعیت، اینچنین می گوید: «یک جامعه پایدار و منظم، در مقابله با چنین در هم ریختگی وحشی جمعیتی (such wild demographic dislocations) دچار مشکل خواهد شد».(1)

لاست پیش از این در کتابی پیرامون موضوع کاهش جمعیت در آمریکا (America’s Coming Demographic Disaster) طی اظهارنظری جالب گفته بود: « اگر آمریکا می‌خواهد به رهبری خود در جهان ادامه دهد، ما به بچه های بیشتری نیاز داریم!»

بزرگترین سقوط سنگین نرخ باروری برای همیشه

در سال 1980 نرخ باروری ایران به صورت میانگین هفت فرزند به ازای هر زن بود. امروزه این میزان به یک و هفت دهم رسیده است. این کاهش فوق العاده، شاید بزرگترین سقوط سنگین نرخ باروری باشد که برای همیشه ثبت شده است.(2)

شدیدترین سقوط در باروری، آن هم پیش از توسعه یافتگی

هنوز شدیدترین سقوط در باروری و سریع ترین نرخ های سالمندی جمعیت، در کشورهای در حال توسعه در حال رخ دادن است، جایی که بسیاری از ملل در حال رشد سالمندی هستند، پیش از آن که ثروتمند شده باشند. ایران، به طور کامل دوسوم از سطح باروری خود را کاست و اکنون با سطح باروری کمتر از حد جایگزینی، قادر به حفظ جمعیت خود در طول زمان نیز نیست.(3)

آینده تاریک سالمندی ایران

 مایکل کوک در بیست و پنجم ژوئن سال 2009 میلادی در مقاله ای با عنوان «بحران جمعیتی ایران»     (Iran’s demographic crisis) با اشاره به جمعیت بالای جوانان در کشور می‌نویسد: تا اواسط این قرن، این جوانان، سالمند خواهند شد و جمعیت در سن کارِ نسبتا کمی برای حمایت از آنها در جامعه ای با روابط شدیدا تضعیف شده ی خانوادگی، وجود خواهد داشت. در واقع در درازمدت، آینده، بسیار تاریک به نظر می رسد. (سوال حقیقی و) رمز و راز این است که چگونه نخبگان حاکم ایران، برای این مسأله آماده می شوند؟!

با توصیفی که رفت اگر کسی بگوید که غرب از بحران جمعیتی ایران بی اطلاع است، ادعایی بی اساس کرده که یا از روی جهل است و یا غرض ورزی. 

اما سوال دیگری که پیش می آید این است که چرا سازمان انگلیسی عفو بین الملل با تصویب قانون برای تشویق خانواده ها به فرزندآوری مخالف است؟ چرا انگلیس اجازه دارد که با مشوق های فراوان اقتصادی، نهایت تلاش را برای افزایش فرزندآوری زنان به عمل آورد، ولی وجود این مشوق ها برای خانواده‌های ایرانی خلاف حقوق بشر است؟

به نظر می‌رسد در ذات ادعای سازمان انگلیسی عفو بین الملل، امری نژادپرستانه نهفته باشد و آن این که «کودکان آنگلوساکسون حق وجود دارند و کودکان ایرانی نه!» شاهد مثال آن که بیماری نژادپرستی شیوع فراوانی در انگلیس دارد به گونه ای که سال گذشته، روزنامه ی انگلیسی ایندیپندنت نوشت: بر اساس تحقیقات صورت گرفته، یک سوم بریتانیایی ها خود معترفند که نژادپرستند! آری گویا این بیماری شایع، به مسئولین سازمان انگلیسی عفو بین الملل نیز سرایت کرده است.

بیانیه ی عفو بین الملل به قدری مغرضانه است که یکی از دانشمندان ایرانی خارج از کشور نیز در مصاحبه ای با بی بی سی، این بیانیه را بی پایه و سیاسی می خواند. البته عملکرد سیاسی نهادهای حقوق بشری در راستای منافع قدرت های استکباری امروزه رسواتر از آن است که محتاج اثبات باشد و شاید تا همین جا نیز، سخن به توضیح واضحات و تکرار مکررات کشیده باشد، اما یک سوال؛

اگر عفو بین الملل، یک سازمان انگلیسی نبود، طرفدار واقعی حقوق زنان بود، شیوه ای انسانی داشت و به دنبال صلح واقعی در جهان بود، در بیانیه اش چه می گفت؟ نگارنده معتقد است که اگر چنین بیانیه ای صادر می شد، مفادش از این قرار بود:

ایران دچار بحران جمعیتی است و باید به دنبال افزایش هرچه سریعتر نرخ باروری باشد، چرا که سرعت بی نظیر کاهش نرخ باروری در ایران سبب خواهد شد که این کشور با سرعت بی نظیری دچار مصیبت سالخوردگی جمعیت شود. متاسفانه در چند سال اخیر به خصوص در زمینه ی تصویب قانون، عزم استواری در مسئولین ایرانی مشاهده نشده است. متاسفانه هنوز قانون خسارتزای تنظیم خانواده به صورت کامل لغو نشده است.

برای تقویت نقش آفرینی مردم متمدن ایران در عرصه ی جهانی، باید مسئولین این کشور مولفه های فرهنگ صحیح بومی را در عرصه ی خانواده و جمعیت تقویت کنند. این امر، افزایش قدرت درونزای ایران را به دنبال خواهد داشت و از آن رو که ایران در 200 سال گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده است، منجر به تقویت صلح در سطح منطقه و جهان خواهد شد.

ایران رتبه ی نخست دنیا در سزارین را دارد و عوارض فراوان این عمل جراحی بر کسی پوشیده نیست. ایران باید برای حفظ سلامت زنان هرچه زودتر آمار سزارین را کاهش دهد. سقط جنین جنایتی بزرگ در حق یک انسان بی دفاع است و چنین جنایتی نباید در سایه ی غفلت مسئولین و به صورت غیرقانونی، در دستگاه بهداشت و سلامت ایران صورت بپذیرد.

پوشش وسایل ممانعت از باداری در ایران بیشتر از کشورهای آلمان، اسپانیا، ایتالیا، ژاپن و استرالیا است و دیگر لازم نیست که ایران بیش از این در این مورد پیشرفت کند. خوب است که وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، توانش را متوجه پیشرفت در مواردی چون پزشک خانواده کند.

نهایتا ایران باید برای فایق آمدن بر بحران جمعیتی، از نظرات جمعیت شناسان امین استفاده کند و علی القاعده باید از مشورت با کارشناسانی که منافع غرب را دنبال می کنند، اجتناب کند. بی شک در مسیر افزایش جمعیت باید مراقب کسانی بود که: به صورت مداوم با صندوق جمعیت سازمان ملل مرتبطند، بی‌شرمانه آمارسازی می کنند و نرخ باروری ایران را بالاتر از حد واقع نشان می دهند، دانشمندان مرتبط با صهیونیسم جهانی را به ایران می آورند، تابعیت دوگانه دارند، خانواده شان در سوئیس و آمریکا زندگی می کنند و البته منکر وضع بحرانی جمعیت کشور و مدعی وضع عروسی جمعیتی هستند.

گویا حقوق بشری برای انگلوساکسونها مطرح است که تنها حقوق و منافع آنها را برآورده سازد، و این داستان ادامه دارد ...

منبع: روزنامه کیهان

ــــــــــــــ

1- نشریه ی ویکلی استاندارد، آمریکا، مورخ 23 آپریل 2012

لینک مقاله: http://www.weeklystandard.com/articles/demography-destiny_636998.html

2- ص 143 از کتاب «بحران جمعیت؛ خطرهای رشد غیرقابل تحمل برای استرالیا» نوشته ی دیک اسمیت، سال 2011

3- برگرفته از مقدمه ی بخش نخست کتاب "کاهش جمعیت و بازسازی سیاست قدرت های بزرگ”، انتشارات پوتوماک واشنگتن، نوشته ی فیلیپ لانگمن، منتشر شده در سال 2012

 




      

براساس «سیاست‌ خارجی مدارا با دشمنان»، معنای دقیق مدارا با دشمن جنایتکار جمهوری اسلامی ایران، یعنی رژیم صهیونیستی که در فقه‌شیعه از آن با عنوان «کافر حربی» یاد می‌شود، چگونه معنا پیدا می‌کند و باید با آن چه کرد؟

وبسایت مشرق با اشاره به سخنان رئیس‌جمهور در شیراز مبنی بر اینکه «سعدی و حافظ نه تنها پاسداران زبان پارسی و ادب و فرهنگ بودند، بلکه دین، زندگی و راه سیاست داخلی و خارجی را به ما آموختند و حافظ شیرین سخن که گفت آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا، خط سیاست داخلی و خارجی ما را ترسیم کرد.» نوشت: بدون تردید شعار با دوستان مروت یکی از بهترین شعارها و سیاست‌هایی است که می‌توان برای سیاست داخلی کشور و در برابر «خودی‌ها» به کار برد؛ خودی‌هایی که معتقد به قانون اساسی کشور و نظام جمهوری اسلامی هستند. اما ای کاش جناب آقای رئیس‌جمهور به صراحت می‌گفتند که منظورشان از «دوستانی» که به آنها مروت داشته‌اند چه کسانی هستند؛ طبیعی است کسانی را که معتقد به سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی این کشور هستند باید در دایره دوستان به حساب آورد، اما آیا رفتار جناب رئیس‌جمهور با منتقدان داخلی خود، به‌سان «مروت» بوده است؛ بگذریم از انواع انگ‌زنی‌ها به جریانی که گاه به خاطر منافع و عزت ملی از رئیس‌جمهور خودشان و یا دولت وی انتقاد کرده‌اند؛ بی‌سواد، بی‌شناسنامه و ....

مشرق می‌افزاید: از جمله مصادیق با «با دشمنان‌ مدارا» در رفتار رئیس‌جمهور کشورمان، مکالمه تلفنی وی با رئیس‌جمهور آمریکا در آغاز دوره ریاست‌جمهوری وی بود؛ فارغ از جنجال و هیاهویی که عده‌ای در داخل برای این امر به راه انداختند و از اینکه مکالمه‌ای صورت گرفته در رسانه‌هایشان «ذوق‌مرگ» شده بودند، از آقای رئیس‌جمهور می‌پرسیم نتیجه این مکالمه چه بود؟ منفعت مدارا با دشمن اصلی کشورمان چه بود؟ آیا امتیازی از اجرای این سیاست خارجی خود به دست آمد؟ بدون تردید شما نیز بر آن نیستید که مدارا بدون حفظ و به دست آوردن منافع ملی، اهمیت بالذات دارد.

یکی دیگر از مصادیق « با دشمنان مدارا» قدم زدن وزیر محترم خارجه کشورمان با وزیر خارجه آمریکا در خیابان‌های فرانسه است؛ کشوری که درست چند روز قبل از آن اهانتی بی‌شرمانه به رسول گرامی اسلام(ص) در آن صورت گرفته بود؛ «با دشمنان مدارا» این سیاست را پیش روی دولت تدبیر و امید گذاشت که با وجود چنین توهین بی‌شرمانه‌ای - که دل هر مسلمانی را عمیقا به درد می‌آورد - وزیر خارجه‌مان به پاریس برود و با وزیر خارجه شیطان بزرگ به قدم زدن بپردازد؛ و حواس‌مان نباشد چند قدم آن‌سوتر، عده‌ای به خاطر اعتراض به همین اهانت بی‌شرمانه به پیامبر بزرگ اسلام، به خاک و خون کشیده شدند. بگذریم از اتخاذ این سیاست؛ اما باز هم سوال اینجاست: نتیجه پیاده‌روی با کری چه بود؟ جز این بود که دشمن شما و ما مدارا سرش نمی‌شود و هر بار سخن از باقی ماندن گزینه نظامی بر روی میز، به زیر میز می‌زند. آیا وزیر خارجه آمریکا، که وزیر خارجه ما با او خنده‌کنان به پیاده‌روی پرداخت، یک‌بار حاضر شد عنوان کند گزینه نظامی روی میز نیست؟

نویسنده خاطر نشان کرد: جناب رئیس‌جمهور خوب است مشخص کنند، مرز «با دشمنان مدارا» تا کجاست؟ یادمان نرفته است چند سال قبل یک مسئول دولتی عنوان کرد که ما با ملت اسرائیل دوست هستیم و مشکلی نداریم؛ او هم احتمالا مبنایش همین «با دشمنان مدارا» بوده است؛ این اظهارنظر کاملا غلط با واکنش صریح رهبر انقلاب و عدم دوستی با مردم اسرائیل روبرو شدند؛ حال رئیس‌جمهور محترم باید بگویند دایره «با دشمنان مدارا» تا کجا گسترده است؟ به عبارت دیگر، دکتر روحانی توضیح دهند مدارا با دشمنی به نام رژیم صهیونیستی چگونه معنا پیدا می‌کند و ما باید چه رفتاری مقابل این دشمن داشته باشیم؛ هر چند که تاکنون از سیاست «با دشمنان مدارا» در قبال آمریکا دیگی برای ملت ایران نجوشیده است! رئیس‌جمهور محترم خوب است تطبیق شعار «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» را با آیه «محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماءبینهم» مشخص سازند؛ ما که ادعای پیروی از «محمد رسول‌الله»(ص) را داریم...




      

 

با آنکه دریافتی زنان در برخی مشاغل کفاف هزینه‌هایی مانند رفت و آمد آنان را نیز نمی‌دهد، دستیابی به موقعیت شغلی را یک موفقیت می‌دانند، زیرا نظام ارزشی تغییر یافته و خانه‌داری و خانه‌نشینی تحقیر شده است.

یکی از دغدغه‌های مقام معظم رهبری و دیگر بزرگان در کلان مقوله سبک زندگی ناظر به مسئله اشتغال بانوان و الزامات و اقتضائات آن است که در نهایت عزت و کرامت زن در سطح جامعه به خوبی حفظ شود و او بتواند بیش از هر چیز به وظیفه مادری و همسری خود اهتمام لازم را داشته باشد.

 

عوامل روی‌آوری زنان به اشتغال چیست و کدام عامل در اشتغال زنان کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟

روی‌آوری زنان به اشتغال تحت تاثیر تحول در ساختارهای اجتماعی- فرهنگی و اقتصادی بوده. در جوامع مختلف همیشه زنانی بوده‌اند که به دلیل ضرورت‌های شخصی و خانوادگی مجبور به کار در محل‌هایی دور از خانه بود‌ند. اما رنسانس و ظهور طبقه بورژواری با تکیه بر اصول اومانیسم، سکولاریسم، نسبیت آموزه‌های اخلاقی و فردگرایی این ایده را ترویج کرد که هر کس می‌تواند آزادانه در پی خواسته‌ها و امیال خویش باشد و هیچ چیزی جز خواسته‌های دیگران نباید آن را محدود کند.

از اوایل قرن بیستم با دو پدیده روبرو هستیم، اول فراخواندن زنان به کار به دلیل رواج فرهنگ مصرف و دوم مطرح شدن ایده آموزش دولتی که بر اساس آن فرزندان سرمایه‌های دولت بودند نه ملک خانواده. بنابراین آنها باید از سلطه ارزش‌های خانوادگی رها می‌شدند تا در یک نظام آموزشی منسجم علاوه بر مهارت‌آموزی، نظام ارزشی دولت به آنها انتقال داده می‌شد.

با این وجود در دهه‌های اخیر، نظام آموزشی مدرن موجب کم‌رنگ شدن ارزش‌های خانوادگی و تمایل به اشتغال در میان زنان شده. با توجه به این که فلسفه مهم نظام‌های آموزشی موجود کسب شغل است، لذا دختران دارای تحصیلات عالی در صورت بی‌کاری دچار بحران هویت می‌شوند.

از سویی دیگر فمینیسم که با استفاده از قدرت رسانه‌ها در 1960 میلادی احیا شد، تلاش کرد تا زنانی را که هنوز از وابستگی مالی به همسرانشان ناراضی نبودند، بازآموزی کرده تا نقش‌های خانگی را رها کنند.

ویژگی دیگر فرهنگ مدرن تکثرگرایی، تنوع‌طلبی و مصرف‌گرایی بود. این ویژگی انگیزه رهایی از فضای یکنواخت خانه را برای زنان مهیا کرد تا زنان برای ورود به فضاهای جدید روی آورده و احساس کنند که حضور نیافتن در عرصه های اجتماعی، به ضعف اطلاعات و تجربه‌های آنها منجر می‌شود و متاسفانه این گونه زنان در جستجوی بازار کار، راه خانه را گم کردند.

 

تحولات اشتغال‌گرایی زنان ایرانی تا چه حدّ متاثر از شرایط جهانی بوده است؟

در ایران با وجود تاثیرپذیری کم و بیش از تحولات جهانی، الگوی سبک زندگی ایرانی تاثیرگذارترین عوامل را شکل داده‌اند. در ایران شاهد فرهنگ چشم و همچشمی و کاربرد فراوان کلمه آبرو هستیم. زنان در موضوعات مختلف و به صورت خاص، در تحصیلات عالی و اشتغال، خود را با طبقات بالا مقایسه کرده و از آنها اقتباس می‌کنند. اگر فرهنگ مقایسه‌ای را در اختلاف طبقاتی جامعه ایرانی ضرب کنیم، نتیجه افزایش احساس فقر، افزایش آسیب‌های اجتماعی و رقابت‌های بدفرجام است.

در ایران با وجود آن که نظام شاهنشاهی حضور اجتماعی زن را با تبرج و فتنه‌گری توام کرده بود، انقلاب حضوری عفیفانه در عرصه‌های زنانه و حرکت‌بخش برای مردان را فراهم ساخت. انقلاب اسلامی ارزش‌های جدیدی را در جامعه رواج داد که در نتیجه آن قناعت جای دارندگی و برازندگی را گرفت تا جایی که فقرا طبقه‌ای ارزشمندتر از ثروتمندان به شمار آمدند. مردم در برابر تظاهر به دارندگی هم واکنش نشان می‌دادند. این احتمالاً یکی از عوامل کاهش جمعیت شاغل زنان در دهه شصت است، اما چند عامل مجددا فرهنگ مقایسه را دوباره به اقتصادی وارد کرد که تمایل بیشتر زنان به اشتغال پیامد آن بود. با پایان جنگ تحمیلی، الگوهای توسعه بر اساس شاخص‌های توسعه جهان مادی و تغییر گروه‌های مرجع رخ داد. در فضای جدید مسئولان کشور زنان را به مشارکت اجتماعی و تحصیل فراخواندند، اما نه الگویی بومی برای مشارکت اجتماعی بر اساس شاخص‌های اسلامی طراحی شده بود و نه نظام آموزشی با جنسیت تناسبی داشت، بنابراین در فضای نبود الگوسازی، الگوهای غیربومی در مشارکت اجتماعی رواج یافت. از سویی در نظام آموزشی موجود همه برای احراز شغل، آموزش می‌دیدند و حضور در این فضای آموزشی چنین القا می‌کرد که آنچه ارزشمند بوده و به بخش قابل توجهی از عمر اختصاص دارد، اجتماع و حرفه‌های اجتماعی است و خانواده ارزشی والا ندارد. با به کار بستن این نظام، ارزش‌های خانواده‌گرایانه کم‌رنگ‌تر و مرزهای جنسیتی در ذهن دانش‌آموزان و دانشجویان بی‌معناتر شد.

 

تحولات اقتصادی تا چه اندازه بر گرایش زنان ایرانی به اشتغال موثر بوده است؟

جذب شدن فرزندان در نظام آموزشی و به تبع آن دیرتر صاحب شغل و درآمد شدن آنها و تحولات اقتصادی که باعث شده نسبت هزینه‌ها و درآمدها تغییر کند، موجب شده تا زنان برای فرار از فقر به کار روی بیاورند. بر اساس تحقیقی که در سال 1371، انجام شده 3 وزارتخانه، درآمد کارمندان به صورت میانگین 50.3 درصد کمتر از مخارج آنان بوده است. و بر اساس برآورد سازمان‌های جهانی اگر درآمد زنان متاهل نبود، شمار خانواده‌هایی که در فقر زندگی می‌کردند سه‌برابر بیشتر می‌شد. البته در مورد این عامل گاه بزرگ‌نمایی می‌شود، چنان که بعضی منتقدان غربی می‌گویند در گذشته مردم با آن که فقیرتر بودند، زنان در خانه می‌ماندند. آمارهای داخلی نشان می‌دهد گرایش طبقه متوسط و بالاتر از متوسط به اشتغال زنان بیش از طبقات ضعیف است. در دهه‌های اخیر بیش از فقر واقعی، احساس فقر در تمایل زنان به اشتغال موثر بوده یعنی احساسی که به شخص پس از مقایسه وضع اقتصادی خود با طبقات بالاتر دست می‌دهد.

 

اشتغال زنان بر حوزه‌های مختلف کارکردی زنان چه تاثیری داشته است؟

یکی از این آثار تحولات هویتی است. زنان شاغل به دلیل سنگینی ایفای نقش‌های متعدد خانگی و اجتماعی به الگوی تقسیم کار جنسیتی معترض می‌شوند و ارزش‌های زنانه، جای خود را به ارزش‌های جدید می‌دهد.

تغییر احساس رضایتمندی، از ابعاد دیگر پیامدهای اشتغال زنان است. با آنکه دریافتی زنان در برخی مشاغل کفاف هزینه‌هایی مانند رفت و آمد آنان را نیز نمی‌دهد، با این حال دستیابی به موقعیت شغلی را یک موفقیت می‌دانند، زیرا نظام ارزشی تغییر یافته و خانه‌داری و خانه‌نشینی تحقیر شده است.

افزایش سن ازدواج، فشار مضاعف به زنان به دلیل تعدد نقش‌های خانگی و اجتماعی، تحول در ساختار خانواده و الگوی تفکیک نقش‌ها، تغییر در فرزندخواهی، تغییر در روابط مادر و فرزند در ابعاد مختلف و همچنین تاثیر بر اقتصاد خانواده، از ویژگی‌های دیگر اشتغال زنان است. به نظر می‌رسد اشتغال زنان موجب افزایش قدرت خرید خانواده می‌شود، اما اگر رضایتمندی اقتصادی را نسبت میان درآمدها و انتظارها بدانیم، افزایش رضایت از زندگی منوط به مثبت شدن موازنه میان درآمد و انتظار است.

تغییر در روابط خانوادگی، تحول در سیاست‌ها و قوانین، کاهش جمعیت، افزایش آسیب‌های اجتماعی ناشی از افزایش بیکاران سرپرست خانوار، افزایش مزاحمت‌های جنسی در محل کار، توسعه مشاغل جایگزین خانواده، افزایش قدرت رقابت سرمایه‌داران در عرصه جهانی و تغییر الگوی مشارکت اجتماعی زنان از دیگر تبعات اشتغال زنان است.

 

نگاه دین به اشتغال زن در جامعه اسلامی چگونه است؟

در این زمینه پاسخ به دو سؤال را باید از هم تفکیک کرد؛ نخست اینکه اشتغال به فعالیت‌های اقتصادی و احراز مشاغل مختلف چه حکمی دارد، دوم اینکه نظام اسلامی باید چه موضعی در برابر اشتغال زنان بگیرد؟

پرسش اول ناظر به شخص مکلف(زن) و پرسش دوم ناظر به تعیین مسئولیت دستگاه قانون‌گذاری و برنامه‌ریزی است. گاهی پاسخ پرسش اول جای پاسخ پرسش دوم را می‌گیرد. در پاسخ به سوال اول پس از تاکید بر اصل اباحه نتیجه گرفته می‌شود که اشتغال زن به مشاغل مباح جایز و تنها قید آن، منافات نداشتن حقوق زناشویی یا لزوم کسب رضایت همسر و... است. اما دیدگاه‌هایی که گاه در بررسی موضوع از نگاه اجتماعی مطرح شده‌اند، غالبا تفاوت مختصات اشتغال در عصر حاضر و صدر اسلام را نادیده می‌گیرند و حکمی یکسان صادر می‌کنند. یکی از این تفاوت‌ها به این موضوع بازمی‌گردد که در زمان‌های گذشته به صورت معمول با اضطرار زن به کسب درآمد یا نیاز جامعه به کار زنان در عرصه‌هایی نظیر آرایشگری، زن شاغل می‌شد؛ اما امروز اشتغال زنان به منزله یک ارزش تلقی می‌شود.

دوم هم اینکه در گذشته ساختارهای فرهنگی اجتماعی به گونه‌ای بود که اشتغال زنان به صورت جدی ساختار مدیریتی خانواده و الگوی تفکیک نقش‌ها را تهدید نمی‌کرد. در گذشته اشتغال نیازمند مراتب عالی تحصیلات و فناوری‌های وقت‌گیر نبود تا تشکیل خانواده را با مشکل مواجه کند. در گذشته اشتغال زنان برای رفع نیازهای ضروری بود، بنابراین الگوی مصرف خانواده را تغییر نمی‌داد. در گذشته حضور اجتماعی زنان کمتر زمینه اختلاط‌های غیرضروری و مزاحمت‌ها جنسی را پدید می‌آورد و مسائلی از این دست.

البته مذمت بیکاری و تن‌پروری از جمله اصولی است که در روایات نسبت به آن تکیه شده. بر این اساس نباید انتقاد از اشتغال زنان، به پذیرش کم‌کاری و بی‌خاصیتی یک قشر تفسیر یا منجر شود.

تفکیک جنسیتی فعالیت‌ها از جمله دیگر اصول است. برخی متون نان‌آوری را ارزش مردانه و کارهای خانگی و پرورش فرزندان را نقش‌های ارزشمند زنانه معرفی کرده‌اند.

تجویز فعالیت‌های اجتماعی زنان، کم کردن زمینه‌های اختلاط و تبرج، وجود کانون اقتدار در حوزه سرپرستی خانواده، مسئولیت اقتصادی مردان در خانواده، تقویت حمایت‌های خویشاوندی، حمایت از نقش‌ها، توجه به مسئولیت‌های اجتماعی زنان که موضوعی فراجنسیتی می باشد، از جمله این اصول است. در موضوع اخیر باید بر جایگاه خانواده به عنوان مهم‌ترین نهاد مسئول در برابر پرورش انسان‌های مسئول و هدفمند اشاره کرد.

 

اجرای این اصول و سیاست‌ها در نظام اسلامی ضروری به نظر می‌رسد:

الگوها و شاخص‌های توسعه بر اساس نگرش اسلامی بازنگری و نگاهی فرهنگ‌محور و با توجه به سیاست‌های جنسیتی حاکم شود، نگرش‌ها به خانواده اصلاح شود، به گونه‌ای که سیاست‌های تبلیغی و ارزش‌گذاری به سمت خانواده‌محوری تغییر مسیر دهد، اهمیت کار اقتصادی و فرهنگی خانگی به خوبی نشان داده شود، پس بایستی خانواده‌محور اصلی حاکم بر برنامه‌ریزی‌های اقتصادی و اجتماعی باشد، همچنین الگوهای سبک زندگی به گونه‌ای اصلاح شود که جایگزینی برای آرمان‌ها، ارزش‌ها و سرمایه‌های اجتماعی فعلی خانواده ایرانی یعنی اشتغال و مصرف تعیین شود.

الگوی مشارکت اجتماعی و فرهنگی به گونه‌ای اصلاح شود که ویژگی‌های مهم زنانه مانند حیا،‌ حمایت‌گری، مراقبت، صبر و حوصله بتواند زمینه‌ای مهم و تاثیرگذار برای حضور زنان در عرصه‌هایی باشد که نتیجه آن کاهش آسیب‌های کودکان و زنان و تاثیرگذاری‌های مهم فرهنگی در عرصه‌های داخلی و بین‌المللی است. در برخی کشورها که نگرانی‌های زیادی درباره حاکمیت نظام آموزشی مدرن وجود دارد، نهضت آموزش در خانه، به جای آموزش در مدرسه، در حال گسترش است.

اصل دیگر، مدیریت منابع انسانی است. وجود عقلانیت در نظام مدیریت اقتضا می‌کند که نیازهای حال و آینده کشور مشخص شود و به دنبال آن نیازها، تخصص‌ها و گرایش‌ها مشخص شود و دستگاه اطلاع‌رسانی پلی میان متقاضیان کار و بازار کار ایجاد کند. وجود نگاه جنسیتی می‌تواند هر یک از دو جنس را به سمت ظرفیت‌های متناسب هدایت و رقابت‌های مشکل‌زا را نیز کم کند.

اصلاح نظام پولی در راستای ایجاد آرامش عمومی و افزایش قدرت خرید، اولویت اشتغال سرپرست خانوار، ایجاد امنیت در محیط‌های کار، توسعه مشاغل خانگی و انعطاف‌پذیر، توسعه مشاغل نیمه‌وقت و دوره‌ای، نظارت ویژه بر بازار کار زنان برای جلوگیری از تضییع حقوق آنان که فرصت رقابت را برای مردان ایجاد می‌کند و نیز جلوگیری از استفاده ابزاری از زنان، اصلاح مقررات ناظر به ساعت کار زنان در شب، مهارت‌افزایی به اعضای خانواده برای پر کردن کمبودهای مربوط به حضور زن و مهارت‌افزایی زنان شاغل برای مواجهه با مشکلات محیط کار، مزاحمت‌ها و مشکلات خانوادگی از دیگر اصول پیشنهادی است.




      

 

 هر چند آمریکایی‌ها در طول یک سال گذشته سعی کرده‌اند اینگونه القا کنند که دیپلماسی، یگانه مسیر پیش روی آنها با ایران است ولی طرح تازه‌ و بسیار پیچیده‌ای را برای یک فرآیند استحاله از درون و براندازی نرم کلید زده‌اند که برخی بازیگران مهم داخلی هم در آن دخیلند. مجریان طرح مذکور تمرکز خود را بر سوءاستفاده از نهادهای دولتی و سازمان‌های ظاهرا مردم‌نهاد معطوف کرده‌اند و یک شیوه بسیار خلاقانه را برای نفوذ، هدایت و ایجاد تنش در داخل کشور دنبال می‌کنند.

طی سال‌های اخیر از سوی دولت آمریکا شبکه‌ای جهانی متشکل از نخبگان موسوم به YGL ه (Young global leaders) به معنای رهبران جوان جهانی، زیر نظر مجمع جهانی اقتصاد شکل گرفته که به‌دنبال شبکه‌سازی بین‌المللی با اهداف مورد نظر دولت آمریکاست. تعدادی از اعضای این شبکه توسط مجمع جهانی اقتصادی داووس به‌عنوان رهبران جوان جهان برگزیده می‌شوند.

تعریف نخبه در شبکه مذکور فردی است که از زمینه‌های لازم برای تحقق اهداف دولت آمریکا در بعد بین‌المللی برخوردار است. افراد این شبکه در قالب همایش‌های پی‌درپی و بودجه‌های کلان خرج شده توسط دولت آمریکا برای ماموریت‌های سیاسی آموزش می‌بینند.

براساس سند امنیت ملی آمریکا برای سال‌های 2016-2015 شبکه YGL با پوشش علم و فناوری به‌دنبال تربیت و سازماندهی جریانی است که بتواند با به‌چالش کشیدن حکومت‌های مدنظر دولت آمریکا، نقش تاثیرگذاری در عرصه حاکمیتی و جامعه مدنی این کشورها داشته باشد. در واقعYGL اهداف مدنظر دولت آمریکا را به‌گونه‌ای پیگیری می‌کند که به نظر مطالبات اجتماعی کشور هدف قلمداد شود تا حکومت‌های مستقل را وادار کنند به خواسته‌های جماعتی که ظاهرا نماینده عموم مردم هستند تن در دهند.

در بخشی از سند امنیت ملی آمریکا آمده است: «ما در حال به‌دست گرفتن ابتکار عمل برای ایجاد روابط جهانی و شناسایی رهبران آینده در دولت، کسب و کار و اتصال آنها به یکدیگر و جامعه مدنی و مهارت‌های مورد نیاز برای رشد کردن آنها هستیم. ما برنامه‌های جدید تبادلات میان جوانان آمریکایی از آفریقا گرفته تا جنوب شرق آسیا را پیگیری می‌کنیم».

این شبکه چند سالی است فعالیت خود را در کشور ما نیز شروع کرده اما به تازگی موج جدیدی از اقدامات خود را با هدف براندازی نرم با سرعت چشمگیری پیگیری می‌کند.

داستان تشکیلاتYGL در ایران از شرکت «آ» آغاز می‌شود. مدیریت این شرکت بر عهده خانواده «ن» است؛ پدر و پسری که در دوران اصلاحات یک پای اکثر کارتل‌های نفتی آمریکایی و اروپایی در ایران بودند و صدمات جبران‌ناپذیری را در قراردادهایی یک‌طرفه و ترکمانچایی به صنعت نفت کشور وارد کردند. ماموریت اصلی «آ» البته فراتر از مسائل مرتبط با انرژی است بلکه این شرکت اهداف خود را در قالب واردات فناوری‌های نوین به ایران تعقیب می‌کند. «ن» علاوه بر شرکت «آ» مشاورت شرکت نفتی کرسنت را نیز بر عهده دارد. وی با استفاده از نفوذ خود در عرصه نفتی ایران در راستای تحقق منافع غربی‌ها و اماراتی‌ها به دنبال محکومیت ایران در پرونده پرحاشیه کرسنت بوده است. جالب آنجاست که او سرشاخه تشکیلات YGL در ایران است. وی پیش از این نماینده پنهان تشکیلات وابسته به سازمان سیا (NED) در ایران نیز بوده است. پدر او مسؤولیت پروژه تحدید نسل در ایران را بر عهده دارد و در حال حاضر NGOهایی را در حوزه اجتماعی و مدنی تحت پوشش سازمان‌های بین‌المللی و اقدامات بشردوستانه فعال کرده است. از اعضای اصلی همدست با خانواده «ن» در پیشبرد اهدافYGL در ایران تریتا پارسی از اعضای اصلی نایاک یا همان دلال جدید نفوذ آمریکا در ایران است که به تازگی پیوندهایی با برخی نهادها پیدا کرده است.

افراد سرشاخه این تشکیلات در ایران رابطه نزدیکی با چهره‌های ضدانقلاب فارسی‌زبان مقیم آمریکا و برخی نمایندگان مستعفی مجلس ششم برقرار کرده‌اند.

گستردگی فعالیت شبکه آمریکاییYGL زمانی آشکار می‌شود که می‌توان رد مرتبطان آنها را تا دفتر برخی وزرا دنبال کرد. برای مثال فردی با نام «م ـ ش»، فارغ‌التحصیل دانشگاه سوآز (از مراکز خاص عضوگیری سرویس اطلاعاتی انگلیس MI6) توانسته بود براحتی پیگیر اهداف تشکیلاتYGLدر درگاه دیپلماسی کشور باشد. وی پیش از این از نهادهای دولتی اخراج شده است.

علاوه بر سفرهای ناگهانی هفته‌های گذشته آمریکایی‌ها به تهران، این شبکه در راستای اهداف دیپلماسی عمومی غرب به دنبال مهیا کردن سفر تعدادی از اعضای غربی YGL به داخل کشور است. عده‌ای از عناصر مرتبط با تشکیلات برانداز آمریکایی بزودی همایشی را در اصفهان برگزار ‌می‌کنند. همایش اصفهان که اواخر اردیبهشت‌ماه سال جاری برگزار می‌شود با دعوت از تعدادی از اعضای آمریکایی YGL به کشور همراه است. برخی اخبار از این حکایت دارد که تاکنون برای تعدادی از مدعوان آمریکایی همایش اصفهان روادید و ویزا صادر شده و یکی از مجلل‌ترین هتل‌های اصفهان برای اقامت این افراد رزرو شده است.

در حال حاضر فعالیت تشکیلاتYGL شاخه ایران، بر جذب نخبگان جوان در عرصه علم و فناوری و کارآفرینی متمرکز شده است. لذا این جریان در تلاش است تحت پوشش کنفرانسی با نام Bridge 2015 در خرداد ماه سال 94 در کشور آلمان زمینه سفر بیش از 500 نفر از فعالان این عرصه را با هزینه جمهوری اسلامی فراهم کند و اعضای جدید را با تشکیلات حامی منافع آمریکا در ایران همسو کند.

نکته قابل تامل حضور حمید بیگلری، عضو شورای روابط خارجی سنای آمریکا و همچنین افراد مساله‌دار منتسب به بهائیت از قبیل «کامران الهیان» است که علاوه بر سفرهای متعدد به اراضی اشغالی، دارای روابط نزدیکی با رژیم صهیونیستی هستند. حضور این عناصر بدسابقه در میان افراد حامی کنفرانس Bridge نشان‌دهنده اهداف پنهان برگزاری آن است. شاخه ایرانی این تشکیلات در تلاش است با نزدیکی به معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، وزارت امور خارجه و برخی چهره‌های سیاسی دیگر اقدامات خود را مشروع جلوه دهد.

تشکیلاتYGL به‌طور خلاصه، اهداف عمده ذیل را در کشور دنبال می‌کند:

1- شبکه‌سازی از گروه‌های غربگرا در داخل کشور

2- تسهیل رفت و آمد افراد شبکه به داخل و خارج از کشور از طریق نفود به برخی وزارتخانه‌ها

3- توانمندسازیNGOهای همسو با تشکیلات YGL در کشور

4- ایجاد پوشش‌های مدنی، علمی، فنی و بهداشتی برای فعالیت‌های سیاسی

5- ایجاد کانال دیپلماسی پنهان.

شاید اکنون رمزگشایی از مصاحبه اخیر باراک اوباما با روزنامه نیویورک تایمز و اشاره وی به نیاز دولت آمریکا به رفت و آمد در داخل ایران بسیار ساده باشد، چرا که آمریکایی‌ها کاملا آگاه هستند مردم ایران تمایلی به فعال کردن دوباره لانه‌ جاسوسی این کشور ندارند لذا دولت ایالات متحده تلاش فوق‌العاده‌ای را برای داخل کردن مهره‌های جاسوسی خود به کشور و سوءاستفاده از فضای تعامل به‌وجود آمده دنبال می‌کند. به‌خوبی مشخص است ایالات متحده در پشت پرده مذاکرات هسته‌ای اهداف براندازانه خود را پیگیری ‌می‌کند.

هنوز هیچ کدام از تحریم‌ها ضدایران توسط دولت آمریکا تعلیق یا لغو نشده است اما تعداد زیادی از شهروندان آمریکایی‌ غالبا دارای سابقه فعالیت سیاسی به بهانه سرمایه‌گذاری به کشور رفت و آمد می‌کنند اما هیچ قرارداد یا پیش قراردادی بین طرفین امضا نمی‌شود.

ظاهرا غفلت از گشت و گذار 14 روزه خبرنگار اسرائیلی در ایران و بی‌توجهی دستگاه‌های مسؤول نسبت به این موضوع نیز چندان بی‌ارتباط با قوت گرفتن فعالیت این تشکیلات آمریکایی در کشور نیست.

شاید لازم باشد دستگاه‌های امنیتی در برخورد با اقدامات خصمانه دولت آمریکا در ایران جدیت بیشتری به خرج دهند و همچنین با مجازات عاملان این طرح به دولت آمریکا ثابت کنند کشورمان هرگز در قبال امنیت ملی ایران با هیچ کشوری تعارف ندارد و صرفا لفاظی دیپلماتیک نمی‌تواند سد بی‌اعتمادی میان ایران و غرب را فرو بریزد.

از طرف دیگر ضرورت دارد دستگاه دیپلماسی کشور با طرح سوال از دولت آمریکا در قبال اقدامات خرابکارانه اخیر خود در ایران درباره حسن‌نیت آمریکایی‌ها در به ثمر رسیدن توافق احتمالی هسته‌ای کسب اطلاع کند. اما مهم‌ترین پیام رمزگشایی از طرح براندازی نرم نوین آمریکا برای مردم است که حتی با حصول توافق نمی‌توان از اقدامات خصمانه دولت آمریکا ضد ایران اسلامی غافل شد.

منبع: روزنامه وطن امروز

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1584/1/137108/0

 

 

 




      
<      1   2   3   4   5   >>   >