سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درآمدی بر تربیت اسلامی

  9- معرفی نمونه های ناپسند  

 از دیگر روش های قرآنی الگو زدایی است، به این معنا که با معرفی الگوهای ناپسند می کوشد تا مردمان را از آن پرهیز دهد و آثار مخرب رفتار را بنمایاند؛ مثالهای این روش فراوان است که به ذکر یک نمونه  بسنده می کنیم : « وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»(نحل/112) : خداوند (براى آنان که کفران نعمت مى‏کنند) مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا مى‏رسید امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید.

    10 ـ بشارت دادن (تبشیر)    

  این کلمه و مشتقات آن «بشر»، «بشَّر»، «فاستبشروا»، ، «مُبشِّر» و «بشیر» و ... 123 مورد در قرآن کریم به کار رفته است. تبشیر در لغت به معنى شاد کردن، و بشرى به معنى خبر شاده کننده و بشیر به معناى آورنده خبر شادى بخش، به کار رفته است. بشارت از «بشره» به معنى صورت است و در اصل به معناى خبرهاى نشاط انگیز است که اثر آن در «بشره» و صورت انسان آشکار مى‏شود(مجمع البحرین/3/222).

 در این روش با آگاهى دادن از نتایج و ثمرات کارهاى نیک و خوب به متربى، شوق و انگیزه کافى براى انجام عمل را در او فراهم ‏آورده و آنچنان سرورى در وى ایجاد مى‏کنیم که اثر و نتیجه آن در ظاهر و صورت او آشکار مى‏شود. به عبارت دیگر، خبر و آگاهى باید چنان باشد و به گونه‏اى ارائه شود که علاوه بر شوق و انبساط درونى، فرح و سرور ظاهرى را نیز به همراه داشته باشد. پیشفرض و مبناى این روش را با توجه به بحث «اراده آدمى»، مى‏توان تحلیل کرد؛ در بحث از اراده گفته اند  که مقدمات اراده تصور و تصدیق بر فایده و شوق شدید است، در اینجا ما با اِخبار و آگاهى، فرد را در تصور و تصدیقِ به فایده کمک مى‏کنیم. نباید فراموش کرد که «عامل خبر دهنده» یا «مُبشّر» نقش مهمى در این مهم دارد، چرا که اگر گیرنده خبر اعتقادى به صدق گفتار مبشر نداشته باشد، در حقیقت به اخبار او وقعى نمى‏نهد و هیچ‏گونه سرور و انبساطى در وى حاصل نخواهد گشت؛ اما اگر مبشِّر از آنچنان وجاهت و اعتمادى برخوردار باشد که متربى بدون هیچ‏گونه قید و شرطى و تأملى آن را بپذیرد، اثرگذارى خبر حتمى است.

در تربیت، تبشیر روش بسیار مهمى به حساب مى‏آید؛ زیرا ممکن است تکالیف تربیتى، مستلزم تحمل مشقّات و سختیهایى باشد و این امر فى نفسه، رغبت و انگیزه لازم را در متربى فرو مى‏نشاند. بنابراین، باید در صدد راهى بود تا این احساس دشوارى و سختى را کاهش داد و امید و عشق را به جاى آن نشاند، تبشیر چنین کارکردى دارد. بشارت در وجود آدمى، امید مى‏آفریند و با کشش این امید، او را آماده قبول زحمت مى‏گرداند. پیامبران به عنوان مربیان الهى بشر، همواره از این روش بهره مى‏جسته‏اند و به همین جهت عنوان «مبشر» یافته‏اند. «رُسُلاً مبشرین»(نساء/165)؛ «وما نرسل المرسلین الا مبشرین»(انعام/48) ؛ «فبعث الله النبیین مبشرین»(بقره/213) .

  چند نکته مهم:  

 1) دامنه تبشیر، بسته به نوع عمل متفاوت است و اصولاً باید گستره وسیعى از بشارتها و نتایج را به کار بست، چرا که اهمیت هر عملى و نیز دشوارى آن از دیگرى متفاوت است. بنابراین، براى آنکه کارهاى مختلفى که از اهمیت و دشوارى متفاوتى برخوردارند، مورد رغبت و عمل متربى قرار گیرند، باید ثمرات و پاداشهاى متفاوت و بالطبع بشارتهاى گوناگون در کار باشد. علاوه بر این، درجه نیازهاى هر فرد با دیگرى فرق دارد این امر خود به سن، موقعیت محیطى و اجتماعى و رسش عقلى و ... بستگى دارد لذا یکى دل به میوه و خوراکیها مى‏دهد و دیگرى به عشق معشوقه مى‏سوزد و دیگرى خیال جنّت و بهشت را در سر مى‏پروراند و ...، به همین جهت باید گسترده و دامنه وسیعى از بشارتها را فراهم آورد؛ قرآن نیز چنین بشارت مى‏دهد: «و فاکهة ممّا یتخیّرون و لحم طیر مما یشتهون و حور عین...»(واقعه/20-22) : و میوه از هرچه اختیار کنند، و از گوشت پرنده هر چه بخواهند و حوران چشم‏درشت» ، «ویلسبون ثیاباً خضرا من سندس و استبرق» (کهف/31) : و جامه‏هایى سبز پر از پرنیان نازک و حریر ستبر مى‏پوشند».

 2) همچنانکه پیش از این نیز گفتیم، تأثیر این روش به مُبَّشرِ و خصوصیات خلقى و روحى و شخصیتى او  نیز بستگى دارد: راستگویى، درست کردارى، صفاى درونى، اعتقاد خود مخبر و ... ، به همین جهت بشارتهاى پیامبران دروغین هیچگاه کارگر نمى‏افتد؛ به عبارت دیگر، گاه مبشر و مخبر علم به واقعى بودن خبر دارد و حقیقت آن را درک کرده است و گاه چنین اعتقادى ندارد. روشن است که نحوه گفتار و رفتار خود او بیانگر عمق واقعیت است و این چیزى نیست که از دید متربى مخفى بماند. تبشیر در صورتى مؤثر خواهد بود که مبشر خود به حقیقت و واقعى بودن خبر آگاهى و اعتقاد داشته باشد.

 3) قرآن کریم، در مواردى، از این روش در تربیت اصلاحى و حذف رفتارهاى ناشایست نیز استفاده کرده است و خطاکاران را به عذاب دردناک الهى بشارت داده است: «فبشرهم بعذاب الیم»(آل عمران/21) ؛ پس ایشان را به عذابى دردناک مژده بده؛ «بشر المنافقین بأن لهم عذابا الیما»(نساء/138): منافقین را بشارت ده که برایشان عذابى‏دردناک است. در این آیات، در حقیقت نوعى تهدید همراه با استهزاء گناهکاران استفاده شده و شبیه سخنى است که در میان ما نیز متداول است که اگر کسى کار خطا و ناصوابى انجام دهد، در مقام تهدید و استهزا مى‏گوییم «مزد و پاداش تو را خواهم داد»، «یا خبر ندارى چه آشى برایت پخته‏ام».

 

   ادامه دارد....  




      

   7 ـ روش موعظه و نصیحت         

 به شهادت تاریخ، تقریباً همه تمدنها و نظامهاى تربیتى، از این روش استفاده کرده اند، پندنامه‏هاى فراوانى که به صورت نثر یا شعر از گذشتگان به ما رسیده است، گواه این مدعاست.

معانى متعددى از موعظه ارائه شده است: راغب در مفردات وعظ را چنین تعریف مى‏کند:« الوعظ هو زجر مقترن بالتخویف: وعظ بازداشتن و منع کردنى است که همراه با ترساندن باشد»(المفردات/1/876)، خلیل بن احمد موعظه را یادآورى کردن خوبیها به انسان به گونه‏اى که موجب رقت و نازکى دل گردیده و آن را بپذیرد مى‏داند(العین/2/228). علامه طباطبایى(ره) موعظه را به بیانى که نفس شنونده را نرم و قلبش را به رقت آورد تعریف مى‏کند(المیزان/16/123)؛ به هر حال منشأ تأثیرگذارى این روش را باید در فطرت و ضمیر انسان جستجو کرد. انسان گرچه فطرتى خدا آشنا و آگاه به خوب و بد دارد، ولى اشتغالات فراوان روزمره و توجه به امور و شئونات گوناگون زندگى غالباً سبب مى‏شود که از این آگاهى و شناخت غفلت نماید و غیر خدا در دلش منزل گزیند. اینجاست که باید به طریقى او را متذکر ساخت، و موعظه چنین خاصیتى دارد. آنچه از روایات استفاده مى‏شود این است که موعظه غفلت را از بین مى‏برد(غرر الحکم/224) و آدمى را بیدار مى‏سازد(همان) و ضمیر و باطن انسان را از آلودگى مى‏زداید و جلا مى‏دهد(همان).

کارآیى این روش، همچون دیگر روشهاى تربیتى، هنگامى است که با شرایط و ویژگیهاى لازم همراه باشد. این شرایط گاه به واعظ مربوط مى‏شود و گاه به متّعظ(شنونده موعظه) و گاه شرایطى است که در خود «وعظ» باید باشد؛ واعظ باید داراى نفسى مهذّب و پاک باشد، مَثل واعظ مثل آدم بیدارى است که مى‏خواهد خفته‏اى را بیدار سازد ولى آیا کسى که خود به خواب فرو رفته، مى‏تواند خفته‏اى را بیدار سازد!؟  امام صادق(علیه السلام) فرمود: مثل الواعظ والمتعظ کالیقضان والراقد فمن استیقظ عن رقدته وغفلته ومخالفته ومعاصیه صلح ان یوقظ غیره من ذلک الرقاد: واعظ و متعظ چون شخص بیدار و خوابیده هستند، پس کسى که از خواب غفلت و از گرفتارى خلاف و عصیان خلاص شده است مى‏تواند دیگرى را که مبتلا و گرفتار غفلت است بیدار کند(بحارالانوار/10/85). بعلاوه واعظ باید خیرخواه و دلسوز باشد و این را در گفتار و رفتارش نمایان سازد، همچنان که لقمان به فرزندش «یا بنى» خطاب مى‏کرد، هماهنگى در قول و فعل خصیصه دیگرى است که واعظ باید به آن متصف باشد: عن ابى عبداللّه(علیه السلام) : ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفا: چون عالم بعلم خویش عمل نکند اندرزش از دلهاى شنوندگان بلغزد چنان که باران از سنگ صاف بلغزد (اصول کافی/1/44) .

محتواى موعظه یعنى وعظ باید حقایق و واقعیات و امورى باشد که فطرت انسان به سادگى آن را درک کند و انسان را به صلاح بکشاند، بعلاوه فصاحت و بلاغت در وعظ، لحن کلام و سخن، و نیز کوتاه و موجز بودن آن در تأثیرگذاریش بسیار مؤثر است. اثر موعظه خصوصاً آنگاه که گوینده واجد ضمیرى پاک و نیّتى الهى باشد و خود به آنچه مى‏گوید عمل کند، بر کسى پوشیده نیست. تذکر این نکته لازم و ضرورى است که اگر موعظه در زمانهاى مناسب و  همراه با تکنیکهاى خاصى اعمال شود، تأثیر بیشترى خواهد داشت. مثلاً هنگام تجمع مردمى که در تشییع پیکر فردى که زندگى دنیوى را بدرود گفته، شرکت جسته‏اند و بر سر مزار او حاضرند، بهتر مى‏توان آنان را به آخرت و قیامت و پیامد اعمال خویش و فانى بودن دنیا توجه داد. به سبب اهمیت مطلب به یکى از نمونه‏هاى این روش از حضرت علی(علیه السلام) اشاره مى‏کنیم:

حضرت هنگام بازگشت از صفین، با لشکریان خود به قبرستانى که پشت دروازه کوفه بود رسیدند، موقعیت را آماده دیده و با خلق صحنه‏اى شروع به سخنرانى نمودند. در ابتدا رو به طرف قبرها نموده و گورها را مخاطب ساخته و فرمود: اى ساکنان خانه‏هاى وحشتناک و مکانهاى خالى! و قبرهاى تاریک و ظلمانى! اى خاک نشینان! اى غریبان! اى تنهایان! اى وحشت زدگان! شما در این راه پیشقدم شدید و ما نیز به شما خواهیم پیوست (اگر از اخبار دنیا بپرسید به شما مى‏گویم:) اما خانه‏هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج افراد دیگر در آمدند و اموالتان تقسیم شد. این خبرى است که ما داریم، ولى شما چه خبر دارید؟ سپس رو به اصحاب کرد و فرمود: آگاه باشید، اگر به آنها اجازه سخن مى‏دادند، به شما خبر مى‏دادند که بهترین زاد و توشه آخرت، پرهیزکارى است( نهج البلاغه/ حکمت130) .

 

   8 ـ روش تربیت الگویى (اُسوه)

 در این روش، براى ترغیب متربى به انجام یا تداوم عمل و دارا شدن صفتى پسندیده، ترتیبى اتخاذ مى‏گردد تا متربى بتواند شخصى را که در نظرش مهم و محبوب است، در حال انجام آن عمل و رفتار ببیند یا نتیجه صفت و خصلت او را مشاهده کند. به دیگر سخن، مربى مى‏کوشد نمونه رفتار و کردار مطلوب و شایسته را عملاً در معرض دید متربى قرار دهد تا شرایط لازم براى تقلید و الگو بردارى متربى فراهم آید.

آنچه مورد قبول همه است اینکه انسانها در بسیارى از رفتارها و ویژگیهاى شخصیتى خویش، آداب و رسوم، غذاخوردن لباس پوشیدن، صحبت کردن و ... از دیگران الگو بردارى مى‏کنند. به همین جهت هرچه الگوها با صفات کاملتر و عالیترى باشند، سرمشقهاى بهترى براى فرد هستند؛ قرآن از الگو به عنوان اُسوه یاد مى‏کند و نمونه‏هاى برتر اسوه‏ها را معرفى مى‏کند: لکم فى رسول الله اسوة حسنة (احزاب/21): قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست ؛ قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم والذین معه (ممتحنه/4) : قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست. قید «حسنة» براى الگو، بیان کننده این حقیقت است که اسوه و الگو مى‏تواند نیک یا بد باشد؛ زیرا کسى مى‏تواند سرمشق و اسوه فرد قرار گیرد که از مهارت، ویژگى یا خصوصیت جسمى و روحى مطلوبى در نزد متربى، برخوردار باشد و به نحوى نیازهاى فرد را برآورده سازد، هر کس که بتواند این نیازها را به نحوى مرتفع سازد، به نوعى علقه و ارتباط بین او و آن شخص به وجود مى‏آید، حال این الگو می خواهد خوب باشد یا بد.

باید خاطر نشان سازیم که مراد از الگو، همواره الگوهاى انسانى نیست، الگوهاى غیرانسانى نیز از کارآیى بالایى برخوردارند، به همین جهت برخى حیوانات، اسباب بازیها و کارتن‏ها و ... مى‏توانند نقش الگویى داشته باشند، مثلاً قرآن به الگوبردارى فرزند آدم(علیه السلام) از کلاغى که طعمه خویش را در زیر خاک مدفون داشت، اشاره مى‏کند و مى‏گوید: «فبعث الله غراباً یبحث فى الارض لیُریه کیف یوارى سوأة اخیه : سپس خداوند زاغى را فرستاد که در زمین، جستجو (و کندوکاو) مى‏کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند»(مائده/31).

نوع دیگرى از روش الگویى وجود دارد که از آن به روش «الگوى نهان» تعبیر مى‏شود؛ توضیح اینکه: روش الگویى نیازمند ارائه یک الگوى زنده است، به طورى که متربى بتواند با مشاهده آن، به تقلید از رفتار الگو بپردازد. اما همیشه ارائه یک الگوى زنده ممکن نیست، و چه بسا مطلوب هم نباشد؛ در اینجا مى‏توان از روش دیگرى مدد جست که در آن متربى را به تجسم و تخیّل یک الگو و واقعه مى‏کشانیم و براى او یکسرى الگوهاى خیالى فراهم مى‏آوریم، افسانه‏ها و داستانها در این زمینه بسیار  مؤثرند؛کارآیى این روش، هنگامى در عالیترین وجه خود خواهد بود که صحنه‏هاى تجسم شده، به اندازه کافى واضح و روشن باشد.

  در تربیت الگویى تعارض الگوها آسیب‏زا مى‏باشد و متربى را در تحیر و سر گردانى قرار مى‏دهد، این مطلب خصوصاً در دوران کودکى و نوجوانى بسیار حایز اهمیت است و چه بسا متربى از الگوهاى مورد علاقه خویش، رفتارهاى متضادى را ملاحظه مى‏کند؛ مثلاً رفتار پدر را با رفتار مادر و یا رفتار والدین را با رفتار دوستان و برادرانش در تعارض مى‏بیند. نتیجه چنین موقعیتى، تحیر و سرگردانى متربى است و چه بسا اعتماد خود را نسبت به بعضى ارزشها از دست مى‏دهد، بنابراین ایجاد هماهنگى میان الگوها و ارایه الگوهاى هماهنگ و همخوان امرى ضرورى است.

آسیب دیگرى که از ناحیه این روش ممکن است پیش آید، موقعى است که یک الگو خود دچار لغزش و انحراف گردد، مثلاً کودکى که خواندن نماز را از رفتار والدین خویش تقلید مى‏کرده، با ملاحظه ترک نماز از سوى والدین، متحیر مى‏ماند و نمى‏داند که آیا حقیقتاً باید نماز بخواند یا نخواند. بعلاوه ، عدم هماهنگى بین گفتار و رفتارِ الگو نیز آسیب‏زاست و تربیت فرد را مختل مى‏سازد.                                                                        




      

 4 ـ روش آموزش تلقین به نفس

در این روش مربى به متربى یاد مى‏دهد که در موقعیتهاى مختلف از طریق به زبان آوردن گفتارى معین یا در دل گذاردن آن، نفس خویش را براى انجام عملى یا ترک آن مهیا نماید. پیشفرض این روش، تأثیر لایه‏هاى شخصیتى انسان (ظاهر و باطن) در یکدیگر است.« از این روش در روانشناسىِ تغییر رفتار به «روش آموزش به خود دستور دادن» تعبیر مى‏شود، مایکبنتام معتقد است که سخن گفتن با خود و به عبارتى «تلقین به خود» در ایجاد یا حذف رفتارهاى سازگارانه یا ناسازگارانه بسیار مؤثر است»( روانشناسی پرورشی/53).

در آیات و روایات توصیه‏هاى زیادى بر به کارگیرى این روش شده است و قرآن علاوه بر اینکه ما را به ذکر خدا توصیه مى‏کند، به کارگیرى آهنگ و لحن مناسب آن را به گونه‏اى که بیشترین تأثیر را براى نفس داشته باشد، خاطرنشان مى‏سازد، آهنگ و لحنى که خشیت دل را به همراه داشته باشد: «و اذکر ربّک فى نفسک تضرعاً و خیفة و دون الجهر من القول؛(اعراف/205) پیش خودت، پرورگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس و با صدایى آهسته، یاد کن.»

یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) به آن حضرت عرض کرد: گاهى در دلم اندیشه‏هاى ناصواب و افکار پریشان رخنه مى‏کند و مرا را به باطل مى‏خواند، چه کنم؟ ایشان در پاسخ فرمود: هرگاه چنین شد، به زبان بگو «لاله الا الله»(اصول کافی/2، باب الوسوسه و حدیث النفس/424).

  5 ـ روش استفاده از تشبیه و تمثیل

 در این روش، براى بیان حقیقت کارى که از فرد انتظار داریم و جهت ایجاد شناخت صحیح، از موردى که در خصوصیت و ویژگى نظیر و شبیه آن است استفاده مى‏شود، علت استفاده از کلمه ضرب [زدن] براى مثل نیز همین است،گویا گوینده در صدد ایجاد تأثیرى عمیق در شنونده است تا او را به هیجان در آورد و تحریک کند؛ به همین خاطر است که در علم بلاغت توصیه مى‏شود که براى ایجاد تحقیر و تنفر یا تهییج و تشویق از مثلهاى بسیار معروف استفاده شود. قرآن در موارد متعدد از این روش استفاده کرده است، به عنوان نمونه در وصف حال منافقین و گمراهى و عاقبت کار آنان مى‏فرماید:« مثلهم کمثل الذى استوقد ناراً فلمّا اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فى ظلمات لایبصرون؛(بقره/ 17) مثل آنان، همچون مثل کسانى است که آتشى افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایى داد، خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایى که نمى‏بینند رهایشان کرد».

در جاى دیگر، معبودهاى مشرکین و رؤساى آنان را به خانه عنکبوتى مانند مى‏کند که سست‏ترین بنیادها را دارد:« مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت (عنکبوت/ 41)؛ مثال کسانى که غیر از خدا، سرپرست و ولى‏اى اختیار کردند، مثل عنکبوتى است که [با آب دهان خود] خانه‏اى براى خویش ساخته و به راستى که سست‏ترین خانه‏ها همان خانه عنکبوت است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مؤمن واقعى و کافر را چنین مثل مى‏زند: « مثل المؤمن کمثل السنبلة تخر مرة و تستقیم اخرى ومثل الکافر مثل الارزة لایزال مستقیما لَا یُشْعِر؛ مثال انسان با ایمان، مثال خوشه رسیده‏اى است که [هنگام ورزش باد] روى زمین خم مى‏شود و [چون باد بایستد] دوباره به پا مى‏ایستد، ولى کافر همچون درخت صنوبر ندانسته و نا بجا [در برابر طوفان] مقاومت مى‏کند [و ریشه‏کن مى‏شود]» (بحار الانوار/74/144) .

   6 ـ روشهاى تمهیدى (محبت کردن، همنشینى با صالحان و خوبان ...)

همچنانکه در تربیت یک نهال و بذر علاوه بر وجود باغبانى کاردان، عوامل و شرایط محیطى و موقعیتى آن مؤثر و لازم است، در تربیت انسان نیز باید به فکر فراهم کردن بسترى از شرایط و موقعیتهایى باشیم که زمینه بروز رفتارهاى صحیح و دور شدن از رفتارها و اعمال ناصواب را فراهم مى‏آورد. در اینجا با گستره وسیعى از فنون و روشها مواجه مى‏شویم که امکان بیان هر یک و تحلیل کارکرد آن نیست و فقط به ذکر برخى از آنها اشاره مى‏شود. همنشینى با صالحان، انسان را به اعمال خیر و نیک مى‏کشاند و همنشینى با فاسقان و عاصیان، انسان را به عصیان خداوند سوق مى‏دهد، و لذا پیشوایان دین، ما را از نشستن در مجلسى که در آن عصیان خدا شود و قادر به تغییر در آن مجلس نباشیم، باز داشته‏اند. همچنین توصیه‏هاى مؤکدى که اسلام در زمینه انتخاب همسر، مراعات زمان مناسب براى آمیزش جنسى، انتخاب دایه براى طفل و ... مى‏کند، همه در این زمینه است.

از توصیه‏هاى دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) که به کرات و تعابیر مختلف بیان شده است، توصیه به محبّت و احترام به متربیان، خصوصاً کودکان است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مى‏فرماید: اَحِبّوا الصبیان و ارحموهم: فرزندانتان را دوست بدارید و با آنها مهربانى کنید(من لا یحضر/3/483)؛ و در جاى دیگر به بوسیدن و نوازش فرزندان دستور مى‏دهد: اکثروا من قبلة اولاکم فان لکم بکلّ قبله درجة: فرزندان خود را بسیار ببوسید زیرا براى شما در هر بوسیدن درجه‏اى است(بحار الانوار/23/133)؛ و از سیره ایشان است که «کان النبى اذا اصبح مسح على رؤوس ولده : پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله) هر روز صبح دست نوازش بر سر فرزندان خود مى‏کشید»(همان/184) . علاوه بر آنچه گفتیم فراهم نکردن موجبات رنجش کودکان، مراعات عدالت بین افراد، سلام کردن به کودکان، انتخاب نام نیک براى آنها، همبازى شدن با آنها، رفتارى کودکانه و در خور حال فرزندان پیش گرفتن، عمل کردن به وعده‏هایى که به آنها مى‏دهیم و ... همه توصیه‏هاى خردمندانه و مطابق با فطرتى است که زمینه را براى تربیت فرد مهیا مى‏سازد.

از بارزترین روشهاى تمهیدى در تربیت کودک و نوجوان، روش جداسازى بستر خواب کودکان از والدین است تا غریزه جنسى کودک رشد زود هنگام نیابد و عوارض سوء و انحرافات جنسى او را سبب نشود:
«یا ایها الذین آمنوا لیستأذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات من قبل صلوة الفجر و حین تضعون ثیابکم من الظهیرة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عورات لکم؛(نور/58) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، قطعاً باید غلام و کنیزهاى شما و کسانى از شما که به [سن] بلوغ نرسیده‏اند سه بار در شبانه روز از شما کسب اجازه کنند، پیش از نماز بامداد، و نیمروز که جامه‏هاى خود را بیرون مى‏آورید، و پس از نماز شامگاهان، [این] سه هنگام برهنگى شماست.

اسلام همواره ما را به فراهم آوردن شرایط و موقعیتهاى لازم براى بروز و ظهور خصلتهاى نیکو و پسندیده و نیز فرونشاندن و خاموشى و جلوگیرى از ظهور و بروز رفتارهاى ناصواب توصیه مى‏کند. در اینجا لازم است بار دیگر به عنصر محبت، رفق و مدارا و تکریم شخصیت متربیان به عنوان کلید ورود به قلب و نفس آنها، جهت ایجاد هرگونه تغییر و رفتارى تأکید کنیم. خوش برخوردى و گشاده‏رویى دوایى است که مى‏تواند قلوب بسیارى را به خود جذب کند، تا آنجا که قرآن به موسى و هارون (علیهما السلام) توصیه مى‏کند با بیانى نرم (لین) با فرعون سخن بگویند شاید در او مؤثر افتد: «و قولا له قولاً لینا لعله یتذکر او یخشى»(طه/44) ، زیرا سخت‏دلى و بدخلقى، چیزى جز تشتّت و پراکندگى راهروان را به دنبال ندارد:
«ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»(آل عمران/59).




      

روشهای تربیت اسلامی     

   1 ـ روش پرسش و استفهام

 در این روش براى آنکه در متربى انگیزه لازم براى دریافت مطلب، ایجاد گردد، نخست او را به جهل خودش آگاهى مى‏دهیم و سپس به القاى اطلاعات مى‏پردازیم. قرآن کریم در موارد متعددى از این روش استفاده کرده که از جمله آنها در سوره واقعه است: «أفرایتم ما تحرثون ءأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون، لو نشاء لجعلناه حطاما فضلتم تفکهون ؛ آیا آنچه را کشت مى‏کنید ملاحظه کرده‏اید؟ آیا شما آن را (بى‏یارى ما) زراعت مى‏کنید یا ماییم که زراعت مى‏کنیم؟ اگر بخواهیم قطعاً خاشاکش مى‏گردانیم پس در افسوس [و تعجب] مى‏افتید»(واقعه/ 63 ـ 65) و در آیات دیگر مى‏فرماید: «أفرایتم الماء الذى تشربون»؛ آیا آبى را که مى‏نوشید ملاحظه کرده‏اید؟ «ءأنتم انزلمتوه من المزن ام نحن المنزلون؛ آیا شما آن را از (دل )ابر سپید فرود آوردید، یا ماییم فرود آورنده ؟»؛ «لو نشاء لجعلناه اجاجا فلولا تشکرون»(واقعه/68 ـ70)؛ اگر بخواهیم آن را تلخ مى‏گردانیم، پس چرا سپاس نمى‏دارید؟» نمونه‏هاى از اینگونه در قرآن و روایات، فراوان به چشم مى‏خورد.

   2 ـ استفاده از قصه و داستان

 قصه و داستان، تأثیر فوق‏العاده‏اى در تربیت انسانها دارد. داستان و قصه مى‏تواند سرگذشت وقایعى باشد که واقعاً در خارج تحقق پیدا کرده است یا امورى افسانه‏اى وخیالى که انسانها ساخته و پرداخته‏اند. انسانها مایل به شنیدن خاطرات و وقایع گذشتگان و پیشینیان، خصوصاً آنها که با او تعلقى دارند، مى‏باشند. بعلاوه انسانها قادر به تخیل، تجسّم و خلق صحنه‏هایى‏اند که هیچ‏گونه واقعیت خارجى ندارد، اما برایشان لذت آفرین و ثمربخش است. فایده تربیتى داستان زمانى مشهودتر است که نکات و عبرتهاى داستان، به صورتى متصل به داستان و با تأکید زیاد بیان شود. قرآن کریم در موارد متعددى از این شیوه استفاده کرده است، بعلاوه به تصریح خداوند، داستانهاى قرآنى از بهترین داستانهاست: «نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن (یوسف/2)؛ ما نیکوترین داستانها را با این قرآنى که به تو وحى نموده ایم بر تو حکایت کرده‏ایم». و بهترین داستان از نظر قرآن، داستانى است که مخاطب را در تشخیص مسیر صحیح عمل و رفتار کمک نماید و از این راه آرامش خاطر و راحت قلبى براى او فراهم آورد: «وکلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فى هذه الحق و موعظة و ذکرى للمؤمنین (هود/120) ؛ ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیا براى تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم و اراده‏ات قوىّ گردد. و در این (اخبار و سرگذشتها) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است‏». بعلاوه چون هدف قرآن از قصه، موعظه و تربیت انسان و عبرت دادن به اوست، از داستانسرایى که تنها یک کار ادبى است، چشم پوشیده و به امور جزئى توجهى نکرده است و حتى مواردى از قصه را که دانستن آن فایده‏اى براى متربى در برنداشته، حذف کرده است. این خود، علاوه بر اینکه متربّى را زودتر به انجام قصه مى‏کشاند، از خستگى ذهن او مى‏کاهد. بیشترین استفاده قرآن از قصه، پیامهاى آن است که در قالب نکات رسا و گویا و پند و اندرز و عبرتى براى مخاطبان است. خصوصاً که قرآن با تحریک مخاطبین آنها را به پند گیرى کشانده است: «لقد کان فى قصصهم عبرةٌ لاولى الالباب (یوسف/111)؛ به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان، عبرتى است.»

در لسان ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز، بازگویى اخبار گذشتگان و پیامدهاى عملشان در قالب قصه دیده مى‏شود؛ امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه ضمن دعوت مردم به تدبر و اندیشه در احوال مؤمنان گذشته و آنچه در اثر تفرقه و اختلاف کلمه برایشان حادث شده است، مى‏ فرماید:

«و بقى قصص اخبارهم فیکم عبراً للمعتبرین: (از گذشتگان تنها) حکایات و داستانهایى (که بیانگر وقایعى است که بر آنها رفته) نزد شما مانده است، تا پند و عبرتى باشد براى آنها که عبرت گیرند»( نهج البلاغه/خ 192).

3 ـ روش مقایسه اعمال و افکار

از دیگر روشهاى عام و مؤثر در تربیت، روش مقایسه اعمال و افکار با یکدیگر است. این امر، خصوصاً در جایى که برداشت و پندار متربى با واقع مغایر است، اهمیت دو چندانى مى‏یابد، چرا که از یکسو پندارها و برداشتهاى متربى را به هم مى‏ریزد و ازسوى دیگر، بنایى نو فراهم مى‏آورد؛ در اینجا به دو نمونه از قرآن و دو نمونه از روایات اشاره می کنیم: « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُون: بگو:آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟»(زمر/9) ؛ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُون: خداوند مثالى زده: برده مملوکى را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانى) را که از جانب خود، رزقى نیکو به او بخشیده‏ایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق مى‏کند آیا این دو نفر یکسانند؟»(نحل/75) .

 امام صادق(علیه السلام) فرمود: «لقضاء حاجة امرء مؤمن احب الى الله من عشرین حجة، کل حجة ینفق فیها صاحبها مأة الف؛ دستگیرى از برادر مؤمن و بر آوردن نیاز و خواسته او، نزد خداوند از بیست حج که در هر حجى یکصد هزار انفاق صورت گیرد برتر است»(اصول کافی/2/193) ؛ امام على(علیه السلام) مى‏فرماید: «شتّان ما بین عملین: عمل تذهب لذته و تبقى تبعته و عمل تذهب مؤونته و یبقى اجره، چقدر بین این دو عمل تفاوت است، عملى که لذتش گذراست و تبعاتش باقى است و عملى که سختى آن تمام مى‏شود و اجر آن پایدار مى‏ماند»(نهج البلاغه/خ 121) .

 

                ...ادامه دارد




      

               فوائد بازی برای کودکان 

 1. نقش بازی در افزایش هوش کودکان: «نتایج مطالعات نشان می دهد، کودکانی که با اسباب بازی، بازی می کنند، حتی اگر مبتلا به سوء تغذیه باشند، فعالیت های ذهنی آنهاافزایش می یابد ؛ طیّ مطالعاتی بر روی گروهی از کودکان مبتلا به سوء تغذیه، مشخص شد که هوش این کودکان فقط با بازی کردن حدود 9 درجه بهبود یافت. در صورتی که سوء تغذیه به خودی خود مشکل بزرگی است که سبب تحریک های عصبی می شود» (منبع: سایت ایسکانیوز) .

  2. بازی و رشد جسمی: بازی به عنوان وسیله‌ای مطمئن برای رشد کودکان ، عضلات را نیرومند می‌کند، استخوان ها را محکم و استوار می‌نماید، و بالاخره باعث تقویت حواس پنجگانه بویژه حس بساوای و حس بینایی می‌شود.

  3. بازی و رشد عاطفی : میان 3 تا 7 سالگی ، کودک عواطف خود را آشکارا ابراز کرده ، به تدریج عواطف خود را شناسایی می‌‌کند. مسلماً بروز ناگهانی خشم و ترس در کودکان میان 3 تا 7 ساله امری است عادی و ترس در کودکان این گروه سنی به علت نیروی تخیل بسیار فعال آنان است. دیگر اینکه مرتبا با اوضاع و موقعیت‌های تازه‌ای روبرو می‌شوند که برای آنان ناآشنا است. باید توجه داشت که بطور کلی محیطی که کودک در آن زندگی می‌کند و نوع تجربه‌هایی که بدست می‌آورد و چیزهایی که یاد می‌گیرد، در کیفیت بروز عواطف کودک بسیار موثر است.

  4. بازی و رشد اجتماعی : بازی برای کودک وسیله‌ای برای بیان احساسات و کشف روابط و ارضای آن است. کودکان معمولا میان دو تا سه سالگی بازی با دیگران را آغاز می‌کنند، اما اگر استعداد ذاتی و علاقه اجتماعی آنان رشد نیافته باشد، با دیگران سازگار نخواهند شد و علاقه‌ای به حفظ روابط اجتماعی و شرکت در بازی کودکان نخواهند داشت. کودک از طریق بازی و همانند سازی و تقلید از رفتارهای بزرگسالان نه تنها رفتارهای اجتماعی را تمرین می‌کند، بلکه باز فرصتی برای اصلاح و گسترش شیوه‌های رفتاری کودکان ، بخصوص رفتار اجتماعی آنان است. از این طریق کودک شهامت داخل شدن در اجتماع را کسب می‌کند و فرا می‌گیرد که چگونه می‌توان در اجتماع زیست و مسئولیت پذیرفت. همچنین روشهای مختلف مبارزه با مشکلات و پیدا کردن راه حل همان مشکلات را می‌آموزد.

  5. بازی و رشد شخصیت : بازی در شخصیت سازی و رشد کودک تاثیر فراوان دارد. بازی وسیله کسب تجربه‌های پرارزشی است که کودکان در خلال آن از جهت احساسی ، اجتماعی و روانی رشد می‌کنند. الگوهای رفتاری آنان در بازی شکل می‌گیرد. این الگوها در سراسر عمر کودک سرمشقی مفید برای او خواهد شد. کودک به مدد بازی، الگوهای بیشمار و درهم پیچیده و ظریف زندگی آدمی را در می‌یابد. آن را تجربه و تمرین می‌کند و رابطه میان این الگوها را می‌سنجد، تا آنها را فراگیرد. از آن جهت که ناگزیر است در سنین بزرگسالی با آنها روبرو شود و در جامعه آدمیان زیست کند. (منبع : سایت رشد/ با تصرف)




      

بسم الله الرحمن الرحیم 

امروزه بازی ها جدّی گرفته شده و جدّی ها بازی .

ابزارِ تأمین پیشرفت کرده ولی امنیت عقب رفته است .

کتاب زیاد ولی حوصله مطالعه کم شده است .

تجملات اصل و معنویات فرع .

درآمدها زیاد ، آسایش ها کم .

علم رشد کرده ولی عاطفه تنزل .

خدمات توسعه یافته ولی صفا و صمیمیت کم رنگ شده .

اظهار محبت زیاد ولی روحِ محبت کم .

اتوبان ها وسیع شده ولی نقطه نظرها باریک شده است .

مقام بالاتر ، ازش ها کمتر .

تحصیلات بالاتر ، احساسات کمتر.

می آموزیم که چگونه درآمد اضافه کنیم اما چگونه زندگی کردن را بلد نیستیم .

خانه ها بزرگتر و خانواده ها کوچکتر.

سالهای زندگی طولانی ، حقیقت زندگی کمتر .

شعار بیشتر، عشق کمتر.

دانش بیشتر، بینش کمتر.

در راهِ رفتن به کره ماه هستیم اما از رفتن به خانه همسایه غافلیم .

فضایِ خارج از زمین را فتح کرده ایم اما از فضای داخل خانه غافلیم .

درآمدها بالاتر رفته ، اخلاقیات پایین .

بر کمیت افزوده ایم ، از کیفیت کاسته شده .

قامتِ افراد بلند ، فکر افراد کوتاه .

منفعت ها سرزیر ، دلبستگی ها سرازیر.

درآمدها چند برابر، جدایی ها چند برابر.

آسایش بیشتر، لبخند کمتر.

خانه ها زیبا ، اما پایه ها سست .


 




      

 پدیده فساد و بد حجابی آثار مخرّب فراوانی دارد که مجال بیان همه آنها در این مختصر نیست،

ولی یکی از مهمترین اثرات آن تزلزل خانواده بواسطه کاهش ازدواج وازدیاد طلاق است.

شاید بگویید چگونه فساد و بد حجابی باعث کاهش ازدواج می شود؟ جواب آن روشن است؛  هنگامی که حرمسرایی باصدها چهره گوناگون با اندکی پول ولفّاظی وبوسیله شعارارتباطِ آزاد قابل دست یافتن باشد چه دلیلی دارد که فرد، مسؤولیتِ سنگین خانواده وپرورش اولادو... رابه عهده بگیرد؟ به همین جهت است که این جمله زشت بصورت یک مثل رایج درغرب درآمده است : هنگامی که هرروز شیر تازه برایت آماده است چرا زحمت نگهداری گاو را تحمل می کنی؟!!

بر اساس همین تفکر لذت طلبانه است که مطبوعات آلمان گزارش میدهند حدود 30% مردم آلمان تنها و مجرد زندگی می کنند. با این وضعیت پیش بینی میشود شهر مونیخ در سال 2050 پراز آسمانخراشهایی خواهد بودکه دارای آپارتمانهای یکنفره هستند، و پارکها و محل بازی کودکان نیز به علت کمی مراجعه کننده تعطیل خواهد بود .

شاید بگویید چه اشکالی دارد عدّه زیادی بصورت مجرّد زندگی کنند و نیاز جنسی خود را از طریق کمونیسم جنسی (آزادی جنسی) تأمین کنند؟

این نظر فقط از این جهت فاجعه آور نیست که به انقراض یا کمبود نسل منجر می شود بلکه عیب دیگر این موضوع این است که افراد مجرد در واقع از نظر احساس مسؤولیت اجتماعی بسیار عقب هستند ، آنها تقریبا به هیچ جامعه ای تعلّق ندارند و به افرادی می مانند که در یک فضای بیکران در حالت بی وزنی در میان کرات سرگردان باشند ؛ آنها ممکن است با کمترین چیزی پیوند خویش را از آب و خاک خود بریده فورا به نقطه دیگری پرواز کنند و یا در صورت ناراحتی با زندگی وداع گویند ، آمار خود کشی ها بخوبی این واقعیت را روشن می سازد ، زیرا طبق آمار خودکشی در میان افراد مجرّد بیشتر از افراد متأهل است ؛ فرار مغزها بیشتر در میان افراد مجرّد دیده می شود ، بسیاری از جنایتکاران یا مجرّدند یا زندگی شبیه به تجرّد دارند و از دیر باز میان طلاق و بزهکاری همبستگی وجود داشته است و تبهکاری به موازات طلاق افزایش می یابد. در حقیقت زندگی زناشویی، انسان را از اینکه تنها متعلق به خودش باشد باز می دارد و بر اثر احساس مسؤولیت در برابر جامعه کوچکی که نامش «خانواده» است از هر گونه تصمیم خطرناک و غلط باز می دارد.

اما اینکه چطور فساد و بد حجابی باعث ازدیاد طلاق میشود نیز با اندکی تأمل روشن میشود؛ تصور کنید خانمی را که بواسطه آوردن چند فرزند وزحمات خانه یا بیرون خانه از رنگ ورو افتاده است ویا بدون هیچیک از این عوامل وفقط بخاطر گذشت روزگار، طراوت و شادابی جوانی را از دست داده است؛ صبحگاهان که شوهر این خانم به بیرون خانه پا می گذارد بانوان جوان و دخترانی را می نگرد که با هفت قلم آرایش خویش را آراسته اند، از طرفی هم بی طراوتی وزرد رویی همسر خودش را به یاد می آورد، کدام دلیل و برهان او را قانع می سازد و شهوتِ او را لگام می زند که باز هم به کانون خانواده وفادار بماند و همچنان محبت و گرمی و صمیمیت خویش را حفظ کند؟ آیا در اینصورت به گلی که طراوت و عطر خویش را به زندگی او بخشیده است پشت نمی کند و برای تازه کردن مشام به سراغ زیبارویان طنّازو عشوه فروشان فتّان دیگر نمیرود؟؟

از طرفی دیگر مردی که تا نیمه های شب در غوغای روابط آزاد با این رفیق و آن دوست نشسته و اکنون خسته و کوفته و خواب آلود به خانه می آید کجا حال و وقت توجه به فرزندان ویا دلجویی از همسر خود را دارد وچگونه حتی کمترین حق این زندگی مشترک را می تواند ادا کند؟ و آن کس که این مدت طولانی را در خانه به امید چهره ای خندان و زبانی آکنده از محبت و دلی لبریز از عشق به همسر و فرزندان به سر آورده است و اکنون با چشمی پر از خواب و دلی فروخته شده به دیگران وزبانی پر از بدگویی و بد زبانی روبرو می شود چگونه می تواند باز هم به این زندگی عشق بورزد؟ این محبت ندیدنها و سوء ظنها و عدم تمکینها یک نتیجه طبیعی ولی بسیار تلخ بنام طلاق ببار می آورد .




      

 دوستی دختر و پسر نامحرم

  ارتباط و دوستی دختر و پسر از نظر شرعی مشروعیت ندارد و جایز نیست،

مگر این که از طریق محرمیت و صیغه عقد ازدواج باشد، اگر چه امروز متأسفانه بر اثر بی‌توجهی‌های بعضی خانواده‌ها، جوانان به دام این دوستی‌های خطرناک گرفتار می شوند اما از این نکته نباید غافل شد که این گونه ارتباطها ریشه در غریزه جنسی و شهوی دارد که بسیار خطرناک است. ارتباطهای نامشروع دختر و پسر، تحت عنوان دوستی که امروزه رایج شده است، تیشه به ریشه غیرت و عفت عمومی است که خشم الهی و خسارت دنیا و آخرت را به دنبال دارد. البته کم نیستند جوانان پاک و شایسته‌ای که گوهر عفت و غیرت خود را حفظ می‌کنند و اسیر خواسته‌های نامشروع نفسانی و وسوسه‌های خطرناک شیطانی نمی‌شوند. در اینجا لازم است به بررسی اجمالی دوستی دختر و پسر از نظر عقل، دین و عرفِ جامعه توجه فرمایید:

  اولاً: بدون تردید احکام نورانی اسلام بر اساس حکمت، فطرت، عقل و منطق پایه‌ریزی شده است و به همین جهت تمام مصالح و مفاسد جسمی و روحی و فردی و اجتماعی مدنظر اسلام می‌باشد و اصولاً حکمت و علت همه احکام شرعیه برای نوع بشر بیان نشده، اگر چه در بعضی موارد که دارای اهمیت ویژه‌ای بوده به بیان علّت حکمی اشاره شده لکن این قانون عمومیت ندارد بلکه از آنجایی که احکام حیاتبخش اسلام از منبع وحی الهی و عصمت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) سرچشمه می‌گیرد اقتضا می‌کند که ما در برابر آنها تعبد داشته و نسبت به التزام عملی آن تسلیم باشیم. ثانیاً: موضوع ارتباط با جنس مخالف-دختر یا پسر نامحرم- نیز از این قاعده مستثنا نیست و اسلام بخاطر مفاسد و پی‌آمدهایی که به دنبال دارد از آن نهی فرموده است که ما اجمالا به آن اشاره می‌کنیم: ایجاد ارتباط و دوستی دختر و پسر (جنس مخالف) از نظر عقل، دین، عرف، تجربه و... صحیح نیست و دلایل آن عبارت است از:

أ. پشیمانی در قیامت چنانکه قرآن در آیه 67 سوره زخرف می‌فرماید: «الْأَخِلاَّءُ یومئِذ بعضُهم لِبَعض عدو» یعنی: در روز قیامت گروهی از دوستان، دشمنان یکدیگر می‌شوند. زیرا وقتی حقیقت امر برای آنها روشن می‌شود که چگونه بخاطر دوستی‌های نامشروع گرفتار خشم الهی و عذاب اخروی گردیده اند دشمن یکدیگر می‌گردند.

ب. دچار ندامت و حسرت در قیامت می‌شوند، چنانکه در آیه 28 سوره فرقان می‌فرماید: «یا ویلتى لَیتنِی لَم أَتخِذْ فُلاناً خَلِیلاً» یعنی: ای کاش با فلان شخص دوستی برقرار نمی‌کردم.  

ج . روابط و دوستی با نامحرم نوعی زنا می‌باشد، زیرا زنا اقسامی دارد و هر عضوی اگر از چارچوبی که خدا برای آن مشخّص کرده فراتر رود زنای آن عضو محسوب می‌شود، چنانچه در روایات می‌خوانیم: «لِکُلِ عضو مِن اِبْنِ آدم حظ مِن الزِنا فَالْعین زناه النَظَر...» یعنی: برای هر عضوی از انسان بهره ای از زنا می‌باشد، پس زنای چشم همان نگاه غیرمجاز است.

د. دوستی و روابط با نامحرم از دردهای بی‌درمان روحی و جسمی است، زیرا آزادی و روابط بین دو جنس مخالف طبق برخی روایات باعث پیدایش دردهای فردی و اجتماعی می‌گردد که درمانی ندارد، چنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «باعِدوا بین أَنْفاسِ الرِجالِ و النِساءِ فَاِنهُ اِذا کانَتِ المعایِنَه و اللِقاءِ کان الداءُ الَذى لا دواء لَه». یعنی: بین مردان و زنان حریم ایجاد کنید، زیرا شکستن این حریم‌ها آسیب‌های جبران ناپذیری دارد.

ه. در آموزه‌های تربیتی دینی نهی شدید از خلوت کردن زن و مرد نامحرم شده است، زیرا در این صورت هیچکدام از آنها از وسوسه‌های مخرب شیطانی در امان نخواهند بود.

و. اینگونه روابط موجب از بین رفتن کرامت انسانی می‌شود، قرآن انسان را صاحب کرامت معرفی می‌کند و می‌فرماید: «و لقَد کَرمنَا بنِی آدم»(اسراء:70) یعنی: تحقیقاً ما به انسان کرامت داده‌ایم. در حالی که دوستی پسران و دختران و حرفهای عاشقانه بین آنها سلب این کرامت می‌کند و انسان را از فضیلت‌های الهی دور می‌سازد.

 نظردادن فراموش نشود




      

 

نقشهایی که زن با اجرای آن در زندگی می‌تواند باعث استحکام خانواده و ایجاد بهداشت روح و روان در خانواده شود عبارتند از:

1ـ احترام و تکریم شوهر

زن بایستی دقت داشته باشد که احترام او نسبت به شوهر هم یک نیاز روانی و عامل علاقه و محبت بیشتر شوهر نسبت به اوست. به جای در نظر گرفتن خصوصیات منفی، بهتر است ویژگیهای مثبت را در نظر بگیریم و به آنها توجه کنیم. بنابراین از پوزخند زدن، مسخره کردن، متلک گفتن، سرزنش کردن و به رخ کشیدن یکدیگر باید اجتناب کرد. این‌گونه رفتارهای نامطلوب موجب افزایش مقاومتهای روانی در طرف مقابل می‌شود. و ادامه زندگی زناشویی و ارتباط را دشوار و فاجعه‌آمیز می‌کند.

وقتی که شوهر در خانه با بداخلاقی‌های همسرش روبرو می‌شود و از طرفی در بیرون منزل با عشوه‌گری و طنازی زنهای هرزه روبرو می‌شود و با خنده و شوخی و دلبری شوهر را جذب می‌کنند، مسلم است که مرد هر چند با ایمان باشد بالاخره روزی در برابر دیو قوی شهوت و هوی نفس از پا در می‌آید و تسلیم هواهای نفسانی زنهای شیطان صفت می‌شود. و آنوقت است با غوطه‌ور شدن در گناه و فساد، آرامش روح و بهداشت روان در خانه و جامعه از هم می‌پاشد.

آنوقت است که باید به خانم‌ها بگوییم که خود کرده را تدبیر نیست.

2ـ همدلی و همراهی با شوهر

زن بایستی مسائل و مشکلاتی که شوهر در اداره زندگی در پیش روی خود دارد با او همدلی کند و این همدلی را به صورت‌های مختلف ابراز نماید. احساس همدلی که شوهر در همسر خود مشاهده می‌کند، جرأت و شهامت برای مقابله با سختیها و نیروی روانی او را افزایش می‌دهد.

 علی (علیه السلام) می‌فرماید: «ایاک و الجزع فانه یقطع الامل و یضعف العمل و یورث الهم؛ از بی‌تابی و ناشکیبایی سخت بپرهیز ، زیرا بی‌صبری و نداشتن تحمل، کارها را ناقص می‌گرداند و غم و غصه بوجود می‌آید»(بحار الانوار،ج82،93).

در عین حال ناراحت شدن و غصه خوردن اصولا یک حالت احساسی و طبیعی است. هر چند پر احساستر باشد،‌ در برابر مسائل و موانع و موضوعات نگران کننده، بیشتر عکس العمل نشان می‌دهد. و با کابوس غم و غصه دست به گریبان می‌گردد. لذا با صبر و تحمل بهتر می‌توان آرامش را در خانواده برقرار نمود.

3ـ شاکر بودن و قناعت پیشگی

زن در ضمن همراهی با شوهر، برای بهبود وضع زندگی، روحیه شکر، قناعت، و سپاسگزاری از آنچه در زندگی حاصل شده داشته باشد، در بنای خانواده‌ای صمیمی و مستحکم بسیار مؤثر خواهد بود. علی (علیه السلام) در مورد پاکدامنی و قناعت می‌فرماید: «یستدل علی عقل الرجل بالعفة و القناعة؛ پاکدامنی و قناعت دلیل بر عقل انسان است» .

4ـ پرهیز از عیب‌جویی شوهر

زن و شوهر در عین حال که بایستی عیوب و نارسائیهای یکدیگر را شناسایی کرده، به یکدیگر تذکر دهند و برای رفع آنها تلاش مشترک داشته باشند. بایستی مراقب باشند روحیه عیب‌جویی نسبت به یکدیگر را پیدا نکنند.

کلاً غیبت و بدگویی و پشت سر دیگران حرف زدن، نوعی خیانت و از پشت خنجر زدن است زیرا طرف مقابل حضور ندارد که از خود دفاع کند و حال آنکه شوهر محرمترین و نزدیکترین شخص به زن می‌باشد. درست است که به او ناجوانمردانه خنجر زد، آیا این ضربه کانون گرم خانواده را متلاشی نخواهد کرد؟

5ـ عفت و چشم‌پوشی از غیر

عفت زن، حفظ خویش در مقابل افراد نامحرم و وفاداری کامل نسبت به شوهر است. در زندگی خانوادگی، کمال روحی شوهر غیرت، و کمال روحی زن، عفت اوست. و این دو صفت در کنار یکدیگر خانواده را در درون به سوی وحدت روحی، صمیمیت و عشق بین زن و شوهر سوق می‌دهد و از آلودگی‌های اخلاقی خانواده و جامعه جلوگیری می‌کند. در فصلهای گذشته در این رابطه مفصلا صحبت شد.

6ـ مدیریت و تدبیر امورخانه

مدیریت و اداره خانواده بیشتر به عهده زن است. این مدیریت هم در جنبه عاطفی و روانی است و هم در اداره امور جاری منزل، هر چند شوهر در هر دو جنبه باید شریک و سهیم باشد، لیکن ابتکار عمل و تدبیر اساسی را باید زن به عهده گیرد. لذا بایستی برای ایجاد فضای مناسب عاطفی و روانی و نیز ایجاد محیط زیبا و نشاط‌ بخش در خانه، زن برنامه‌ریزی کند و حتی در صورت نیاز، آموزشهای لازم را ببیند تا بهتر بتواند در خانه یک مدیر خوب و موفق باشد. برنامه‌ریزی و نظم در زندگی می‌تواند بخش مهمی از اختلالات و آشفتیگیها و نگرانیهایی را که اعصاب و بدن انسان را آلوده و فرسوده می‌سازد، جلوگیری بعمل آورد.

زندگی مشترک بدون وجود ارزشها و اهداف متعال قابل استمرار نیست. دو همسر در زندگی باید از عزت و نفس و احترام برخوردار باشند، مرد و زن جوان در صورتی می‌توانند چنین رویه‌ای را در رابطه با یکدیگر در پیش بگیرند که خود بزرگ‌منش و دارای عزت نفس باشند و یا همزمان آن را در خود تقویت نمایند. و با برنامه صحیح زندگی خود را اداره کنند. امام کاظم (علیه السلام) می‌فرماید: « اوقات روزانه خود را به چهار بخش اختصاص دهید:

1ـ بخشی را برای خلوت و راز و نیاز با خدا اختصاص دهید. 

2ـ بخشی را برای تأمین زندگی به کار و فعالیت بپردازید.

3ـ بخشی را برای معاشرت و رفت و آمد با برادران و دوستانی داشته باشید.

4ـ بخشی را برای استراحت و تفریحات سالم داشته، تا از نشاط و نیرویی که از این رو بدست می‌آورید بتوانید در بخشهای دیگر عبادت و تجارت و معاشرت تمرکز اعصاب و موفقیت کسب کنید».

بارالها! به ما توفیق ده که هرگز در زندگی خود از مرز اعتدال بیرون نرویم و از هر گونه افراط و تفریط بپرهیزیم.

 

 




      

----------------------------------

  حمایت از آزادی و آمریت کودک خردسال در حدی که به خود کودک و دیگران زیان نرساند نه تنها نکوهیده نیست ‏بلکه از دیدگاه تعلیم و تربیت اسلامی مطلوب و پسندیده نیز می‏باشد. لهذا نباید از شیطنت و عدم رعایت نظم و اطاعت از ناحیه کودک خردسال، نگران بود.

رسول گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) همین نکته را به پدران و مادران یادآور می‏گردند که اگر در فرزند خردسال خود حالاتی خارج از حدود نظم و نزاکت و بیرون از مرز طاعت و انقیاد و بالاخره طغیان و سرکشی کودکانه مشاهده کردند باید نسبت ‏به آینده او شادمان گردند، زیرا وجود حالت فعال و جوشان در کودک خردسال، نمایانگر فزونی خرد واندیشه و کاربرد بیش‏تر و فزاینده آن در بزرگ سالی اوست؛ ایشان در این رابطه می فرمایند: «عرامة الصبی فی صغره زیادة فی عقله فی کبره  ; شیطنت و لجاجت کودک به هنگام خردسالی نشانه زیادی عقل و اندیشه او در بزرگسالی است» ( بحار الانوار/4/378 ) .

و یا صالح‏بن عقبه روایت می‏کند که من از عبد صالح امام موسی‏بن جعفر(علیه السلام) شنیدم که فرمودند: «یستحب عرامة الغلام فی صغره لیکون حلیما فی کبره. ثم قال: لا ینبغی الا ان یکون هکذا:  شایسته است، کودک به هنگام خردسالی، بازیگوش و پرتلاطم و متمرد باشد تا در بزرگ‏سالی، صبور و شکیبا گردد. سپس آن حضرت فرمودند: سزاوار است که کودک خردسال منحصراً این چنین بوده و بازیگوش و پرجنب و جوش باشد» مرحوم مجلسی در ذیل این روایت "عرامة" را به بد اخلاقی و شیطنت و بالاخره شدت علاقه کودک به بازی و فرار از مدرسه تفسیر کرده و اضافه می‏کند که این حالت در کودکان نشانه عقل و استقامت آن‏ها در بزرگ‏سالی است و باید کودک این چنین باشد. اما اگر کودکی مطیع و بی‏جنب و جوش و به اصطلاح خوش اخلاق، آرام، سر به زیر و مانند بزرگ‏سالان عمل نماید، در بزرگ‏سالی کم‏هوش و کم‏استقامت است. چنان‏که این امر نیز به تجربه رسیده است (همان/379) .

پس نتیجه می گیریم که اگر بازیگوشی و بازی‏طلبی کودک، سرکوب نشود و بتواند به وسیله بازی‏های متنوع، جسم و جان خود را شاداب و پرنشاط سازد، در بزرگ‏سالی از آدم‏های عصبی و تندخو و زود رنج و غیر طبیعی، نخواهد بود، بلکه آدمی معتدل و متین و توانمند خواهد بود.

امام خمینی رحمه الله نیز که آشنا به روحیات، حالات و مراحل رشد کودکان بودند درباره شیطنت و بازیگوشی بچه‏ها می‏فرمودند:«بچه شیطون است، او باید شیطنت کند و بچه‏ای که یک گوشه بیفتد و بخوابد، چهار زانو بنشیند، این بچه نیست ‏بزرگ‏سال است، بچه نباید بنشیند و اگر یک‏جا نشست ‏شما باید ببینید چرا نشسته و اگر خوابید ببینید چرا خوابیده بچه باید شیطنت کند»(پا به پای آفتاب/1/97) .

رام و مطیع بودن و آرام و ساکت‏بودن کودک خردسال نباید به خاطر این‏که والدین در سایه چنین حالتی در کودکانشان، از آرامش و آسایش بیش‏تری برخوردار می‏گردند این تصور را در آنها به وجود آورد که کودک خردسال آن‏ها واجد سلامت و شخصیت مطلوبی می‏باشد، بلکه چنین کودکی یا بیمار است و یا این ‏که سرانجام شخصی خواهد شد که سکوت و سازش و طاعت و تسلیم در برابر هر حق و ناحق، شیوه او خواهد گشت و چنین شخصی هرگز نمی‏تواند حقوق خود را از محیط خویش بگیرد .

خانم فریده مصطفوی درباره نوه‏های حضرت امام خمینی رحمه الله چنین می‏گوید:

نوه‏های آقا همه شلوغ بودند، امام رحمه الله به دختر من که از شیطنت‏بچه خود گله می‏کرد می‏گفتند: من حاضرم ثوابی که تو از تحمل شیطنتِ ‏حسین می‏بری، با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم» (همان/107) .

بنابراین طبق تعلیم و تربیت اسلام هیچ پدر و مادری حق ندارد روح بازی‏گوشی(شیطنت) و سرپیچی از اطاعت در دوران خردسالی کودک را در او سرکوب کند و به خاطر تامین آرامش و آسایش خاطر خویش، کودکان سرشار و لبریز از نشاط و جنب و جوش را به موجودی مطیع، آرام، خموده و افسرده دل مبدل سازند. والدین نباید ظرفیت‏ها و استعدادهای کودکان خویش را که از طریق همین بازی‏های متنوع و بچه‏گانه به ظهور می‏رسند، به خاطر آرامش و آسایش خویش سرکوب نمایند. علمای تعلیم و تربیت، خصوصا نظریه‏پردازان روان‏شناسیِ بازی(چنانچه قبلاً اشاره کردیم) به این نتیجه رسیده‏اند که بازی‏ها و تحرکات بچه‏گانه، موجب رشد و پرورش قوای جسمانی، عقلانی، روانی، اجتماعی و اخلاقی کودکان می‏باشد. بنابراین وظیفه والدین است که با غنا بخشیدن به محیط تربیتی کودک زمینه‏ای را فراهم نمایند تا استعدادهای بالقوه و خدادادی کودک شکوفا گردد.

                                                         ------------------------------------------




      
<   <<   6   7   8      >